حلقه وصل: میزگرد حاضر، دومین نشست از سلسله میزگردهای بحث کلان اقتصاد فرهنگ و هنر در روزنامه ایران است. بازار هنر در ایران از جمله بازارهایی است که قابلیت توسعه فراوانی دارد و میتواند به کار هنرمندان بسیاری رونق ببخشد. اما متأسفانه تاکنون توجه درستی از سمت دولت و مردم به آن نشده و هنوز نتوانسته روی پای خود بایستد و زمینهساز تولید سرمایه در سطح کلان برای کشور بشود. در دنیا صنعت اقتصاد فرهنگ و هنر سهم بسزایی در اﻓﺰاﯾﺶ ﺗﻮﻟﯿـﺪ ﻧﺎﺧـﺎﻟﺺ ملی دارد. این در حالی است که ما هنوز در شرایط تحریمها به نفت مان متکی هستیم و کورسوی امیدمان به فروش آن است تا رونق صنعت فرهنگ و هنر و بالطبع بازار هنر. در این میزگرد که با حضور دکتر میثم موسایی اقتصاددان و استاد دانشگاه، مهندس سید محمد بهشتی رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و غلامرضا نامی نقاش و مشاور هنری گنجینه هنری بانک پاسارگاد برگزار شد، تلاش کردیم تا بهصورت تخصصی موانع و مشکلات بازار هنر بخصوص در حوزه صنایع دستی و تجسمی را بررسی کنیم.
آقای موسایی در ابتدا بهعنوان اقتصاددان تعریف کوتاهی از «بازار هنر» بفرمایید تا در ادامه به بحثهای جزئیتر برسیم؟
میثم موسایی: تعریف بازار هنر جدا از تعریف بازار نیست. بازار جایگاهی است که عرضه و تقاضا با یکدیگر برخورد میکنند. درواقع محیط عمل عاملان اقتصادی، که عمده آنها خریداران و فروشندگان یک محصول هستند، نامش بازار است. کسی که سر چهارراه روزنامه میفروشد هم یک بازار درست کرده. همه ارکان معامله در آن هست. خریدار، فروشنده و مکان هم دارد. حالا این بازارها میتواند کوچک یا محلی باشد یا در سطح کشور و حتی بینالمللی. صنایعدستی و محصولات هنری یا همان صنایع خلاق جدا از اقتصاد نیستند، یک محصول هستند مثل بقیه محصولها. یک بازار دارند و ما چه بخواهیم چه نخواهیم صرفنظر از جنبههای هنری و زیباشناختی که این محصولات دارند و ارزشمند هم هستند، از یک جنبه بازاری هم برخوردارند. به همین دلیل بازار آنها در دنیا مورد مطالعه قرار میگیرد. یک رشته با عنوان «اقتصاد هنر» و بعداً «اقتصاد فرهنگ و هنر» و اخیراً «اقتصاد خلاق» تا مقطع دکترا در خیلی از دانشگاهها تأسیس کردیم و دانشگاه هنر اصفهان و مشهد چندین دوره فارغالتحصیل داشتهاند. در این رشتهها از یافتههای علم اقتصاد در حوزه هنر استفاده میکنیم. البته اقتصاد ادعا ندارد که همه اینها را کالا در نظر بگیرد و با دید اقتصادی صِرف با آنها برخورد کند. بخشی که وارد بازار میشود از یک مناسبات اقتصادی تبعیت میکند. این مناسبات با کمک تئوریهای اقتصاد قابل مطالعه است. ما میتوانیم بگوییم تقاضا شامل چه چیزهایی است و چگونه میتوانیم بازار کالا را گسترش دهیم.
آقای بهشتی، به نظر شما زمینهها و عواملی که میتواند زمینهساز شکلگیری بازار هنر مشخصاً در حوزه صنایع دستی بشود چیست؟
سیدمحمد بهشتی: اولاً، باید توجه داشته باشیم که تا قبل از انقلاب صنعتی، صنایع دستی از صنعت خاص خودشان برخوردار بودهاند. جالب است که در آن زمان هنر و صنعت یکی بوده است. بعد از انقلاب صنعتی است که صنعت و هنر راههایشان از یکدیگر جدا میشود، تا جایی که امروزه شاهد محصولات صنعتیای هستیم که به هیچ وجه نمیشود آنها را هنر تلقی کرد. به نظر می رسد امروزه یکی از اقدامات لازم برای ورود صنعت مدرن به کشور، تحقیر صنعت گذشته است، بهطوری که حتی برای متخصصان صنعت در کشور ما هم این توهم وجود دارد که هیچگاه صنعتی نبودهایم، چون فقط صنعت بعد از انقلاب صنعتی را به رسمیت میشناسند. باید به آنها گفت اروپا قبل از انقلاب صنعتی به این صورت صنعتی نبوده است. اتفاقاً ایران یکی از کشورهایی بوده که یکی از مهمترین منابع تولید ثروت در آن صنعت بوده است؛ صنعتی که به آن صنایع دستی میگوییم. اما اکنون این صنعت خصوصیات قبل خود را تا حد زیادی از دست داده، به این معنا که قبلاً صنایع ما کاربردی بودهاند. در کاسههای صنایع دستی غذا میخوردیم و سفرهمان هم صنایع دستی بود. هر چیزی که بهعنوان صنایع دستی میشناسیم وسایل زندگی جامعه ایران بوده است. اما امروز ما از آنها بهعنوان وسیله زندگی کمتر استفاده میکنیم. بیشتر تزئینی شدهاند و از زیباییشان لذت میبریم. این اتفاق به مرور در حوزه صنایع دستی ما افتاده است. ما محصولاتی از صنعت گذشته داریم که هنوز کارکرد خود را حفظ کردهاند و از نظر جامعه ایران هم محترم شمرده میشوند. نمونهاش فرش، که در خانههای ایرانیهای زیادی میتوانید فرش دستباف پیدا کنید. صنایع دستی یکی از مظاهر فرهنگی ما است و این چیزی است که هنوز نتوانستند از صنایع دستی ما بگیرند. یکی از آن عرصههایی است که فرهنگ ما در آن به ظهور میرسد. برای همین کسانی که میخواهند نوعی انس با فرهنگ ما داشته باشند تمایل به صنایع دستیمان نشان میدهند؛ خصوصاً گردشگران خارجی که این قضیه را بینشان به شکل پررنگتری میبینیم. هروقت گردشگری رونق بیشتری داشته باشد، صنایع دستی بازارش پررونق است و اگر رونق نداشته باشد، به بازار صنایع دستی صدمه وارد میشود.
آقای نامی به نظر شما در حوزه هنرهای تجسمی چه عواملی میتوانند زمینهساز شکلگیری بازار هنر بشوند؟
غلامرضا نامی: باید عرضه و تقاضا در این زمینه زیاد شود و بسترهای لازم به وجود بیاید. در این عرصه تقاضا خیلی مهجور واقع شده و برایش فرهنگسازی نشده است. دولتمردان باید زمینه این درخواست را به وجود بیاورند. در زمان شاه هیچوقت به هنر بهصورت جدی پرداخته نشد. اکنون هم هنر در کشور ما کلاسهای نقاشی و خط بازی است. در جامعهای که نمیدانیم هنر در چه جایگاهی قرار دارد چطور میتوان آن را در سبد اقتصاد خانوار قرار داد. هیچگاه هنر به چشم نیاز دیده نشده و همیشه با چشم تزئین به آن نگاه شده است. تعداد محدودی هستند که نسبت به آن آگاهی دارند، بقیه یا متمولاند یا تنوعپرست و هنر را بهعنوان تزئین نگاه میکنند و دست اندرکار خرید اثر هنری هم میشوند، درحالی که یک جامعه شکوفا و با اعتلای فرهنگی به هنر ارج مینهد.
برندسازی در بازار هنر موضوع مهمی است. گاهی مشاهده میکنیم که بعضی هنرمندان را برند میکنند تا آثارش گرانتر به فروش برسد. به نظر شما برندسازی در ایران چه ساز و کاری دارد؟
موسایی: براساس مطالعات من در حوزه بازار هنرهای تجسمی به نظرم یک بازار خیلی نامتعادل است که یک هنرمند براحتی نمیتواند در آن شناخته شود. در بازار هنرهای تجسمی معمولاً سه سطح وجود دارد؛ یکی به ساختار رقابت کامل نزدیک است؛ جایی که خود هنرمند محصولش را عرضه میکند و عمدتاً به گالریدارها میدهد. متأسفانه گالریداران هم آثار را با قیمت بسیار نازل میخرند و معمولاً آنها را به مجموعهداران میفروشند. مجموعهداران هم دوباره این آثار را به حراجیها میبرند یا در سطح جهانی عرضه میکنند که کاملاً حالتی انحصاری دارد. یعنی بازار محصول با سود حداقلی برای هنرمند شروع میشود و میرسد به فروش و سود حداکثری برای کسانی که واسطه و مجموعهدارند. همین افراد برندها را ایجاد میکنند. این بازاری است که توزیع ثروت در آن بسیار نامتعادل است. یعنی مثلاً اگر تابلویی یک میلیارد تومان خرید و فروش شود، سهم مؤلف اصلی در آن بسیار ناچیزی است و واسطه سهم اصلی را برمی دارد. این فرآیند کار را مشکل میکند. دولت باید به نفع بخش خصوصی نظارت و دخالت داشته باشد. یکی از اقدامات لازم حفظ حقوق مالکیت معنوی هنرمند است، چون خیلیها مایلند آثار کپی بفروشند. اگر ما بخواهیم برندسازی صورت بگیرد باید کالای نفیس تولید کنیم که قابلیت عرضه را در بازار جهانی داشته باشد، نه اینکه فقط محدود به بازار خودمان بماند که معمولاً بازار کوچکی است. گفته میشود در حال حاضر 90 درصد مردم زیر خط فقر هستند. توقع زیادی است به کارگری که ماهی دو میلیون تومان حقوق میگیرد بگوییم در خانهات حتماً از آثار هنری با این قیمتها استفاده کن. مهندس بهشتی فرمودند که از صنایع دستی بهعنوان یک کار تزئینی استفاده نمیشود، بعد از انقلاب صنعتی خیلی از صنایع دستی بهصورت انبوه تولید شد و استفاده از آنها عمومیت پیدا کرد. اگر میخواهیم تقاضا شکل بگیرد باید درآمد را هم افزایش دهیم. از طرف دیگر دولت باید به شکل هدفمندی کمک کند تا بتوانیم در تراز جهانی کالا تولید کنیم. باید ما را با آن کالا بشناسند؛ برندسازی اینگونه شکل میگیرد. ما غیر از فرش کالایی در سطح جهانی در حوزه صنایع دستی نداریم که آن هم متأسفانه سهمش از بازارهای جهانی بسیار کاهش پیدا کرده. هم بهدلیل رقابت، هم بهدلیل عدم رعایت حق کپیرایت. ما خودمان قوانین کپیرایت را رعایت نمیکنیم و دیگران هم نسبت به ما رعایت نمیکنند. نقشههای ما را برمیدارند و کارگرها در آفریقا مفت و مجانی آنها را میخرند و همان قالی را تولید میکنند و رویش مینویسند تولیدشده در یزد! بعد هم با قیمتهای بسیارگزاف میفروشند.
آیا میتوان گفت با فروش آثار معدودی از هنرمندانی که شانس برند شدن دارند، همه هنرمندان ما از بازار هنر برخوردار میشوند؟
نامی: برندسازی در زمینه هنر دست فرد یا کسی نیست؛ خود اثر هنری این پتانسیل را دارد که بتواند برند شود و در بازار عرضه شود و خریدار خودش را داشته باشد. این شانس برای همه وجود دارد؛ از پیر گرفته تا جوان. از هنرمند اهل گیلان گرفته تا سهراب سپهری و محمود فرشچیان؛ هیچکس دست این افراد را نگرفته و نگفته بیایید برند شوید.
چطور میشود کاری کرد که هنرمندان بیشتری بتوانند از امکانات این بازار استفاده کنند؟
بهشتی: بازار فعلی را خراب نکنیم! مجموعهدارها را سرزنش نکنیم و نگوییم ظالمند، کاسبی میکنند و سوداگر و مافیا هستند. کسانی که در این فرآیند حضور دارند را یک مشت دزد ننامیم که وارد صحنه شدهاند. فراموش نکنیم ارکان اقتصاد هنر همین افرادند و باید از آنها مراقبت کنیم. یادمان نرود مثلاً تا قبل از 15 سال پیش هنرمندان ما برای خرید بوم و رنگ مشکل داشتند؛ یعنی وزارت ارشاد باید از منابع مالی که دولت در اختیارش میگذاشت این اقلام را وارد میکرد و به شکل سهمیه کوپنی به هنرمندان ما میرساند. اوضاع اقتصادی همینقدر بد بود. حالا الان تعداد هنرمندانی که از محل کار هنریشان ارتزاق میکنند منحصر به کسانی نیست که فقط در حراج تهران کارشان عرضه میشود، تعدادشان خیلی بیشتر از اینها است؛ یعنی اتفاقی افتاده و اقتصاد دارد شکل میگیرد. اقتضائات آن تازه در حال فهمیده شدن است و عدهای حاضرند برایش هزینه کنند. البته تعداد مجموعهداران ما خیلی کم است و آثار گالریها را اکثراً مردم عادی میخرند. در طول این سالها شاهد بودهایم که اقتصاددانان، اقتصاد هنر را جدی نگرفتهاند. الان و در همین میزگرد اولین بار است که یک اقتصاددان در این مورد صحبت میکند. دولت نگاهی مشکوک به این قضیه دارد و رسانههای ما با تردید فکر میکنند آیا دیگی است که برای ما بجوشد یا نه؟ حتی خود هنرمندان فکر میکنند حقوقشان در این فرآیند ضایع میشود. اگر آثار آقای تناولی عرضه میشود باید ببینیم او از کی کارش را شروع کرده؟ جوانی که تازه فارغالتحصیل میشود نمیتواند با او رقابت کند. 15 سال پیش در حراجیهای بینالمللی، هنر ایران چقدر حضور داشت؟ بسیار کم. اکنون تقریباً حراجیای در دنیا نیست که در حوزه هنرهای مدرن یا معاصر فعالیت کند و آثار یک یا چند ایرانی در آن نباشد. این را اقتصاددانهای ما باید بگویند، ولی من به یادشان میآورم که تا سال 1335 و کمتر از 70 سال پیش تنها محل تولید ثروت در ایران خلاقیت بوده است، نفت که نداشتیم وارد چرخه اقتصادی شود. همه چیز منحصر در خلاقیت بود. تا سال 1335 یک سنتی وجود داشت و خامفروشی امر قبیحی بود. از سال 1335 تا الان دیگر باور نداریم که بتوانیم خلاقیت داشته باشیم. اما حوزه هنر موجودیتش منوط به خلاقیت است. اگر بخواهیم محصولی به دنیا عرضه کنیم که با احترام مواجه شود چی چیزی داریم؟ در صنعت ماشین آیا میتوانیم پژو به فرانسه عرضه کنیم؟ در تمام موقعیتهای بینالمللی این هنر ماست که با سربلندی حضور دارد، چون با خلاقیت سر و کار دارد. قبل از سال 1335 همه محصولاتمان همراه با خلاقیت بود. در سال 35 فرشمان مشکل نداشت. در سال 35 بسیاری از محصولاتمان مشکل نداشتند، اما الان مشکل دارند. به خاطر این است که به اشتباه فرش را ارزشگذاری کردهاند. یک فرش خوب یعنی چه؟ یعنی تعداد گرههایش زیاد باشد، الیافش طبیعی باشد و رنگش غیرشیمیایی باشد. اینها راجع به متریال فرش است. شما قبل از سال 35 ببینید فرش خوب چه معنایی داشت. مثل اینکه ما یک تابلوی آقای احصایی یا تابلو آقای سپهری را بگوییم حسنش در این است که رنگش آکریلیک است و جنس الیاف بومش کتان است. خندهدار نیست؟ ما فرش را به مثابه یک اثر ارزشمند هنری در دنیا عرضه نکردیم. شما صحبت از برندسازی کردید. میدانید یکی از مهمترین سرزمینهایی که به لحاظ تاریخی هنرش تولید برند بوده ایران است، حتی روستاهای ما برند داشتهاند. فرش کرمان را نمیتوانستید با فرش نائین اشتباه بگیرید. در عین حالی که یک فرشش مثل فرش دیگر نبوده است. فرش تبریز را نمیتوانستید با فرش اصفهان اشتباه بگیرید. هر کدام برای خودشان برند بودند. شخصیت چیزی نیست داشتن تشخص منحصربه فرد؛ نه نشان تجاری. نشان تجاری یعنی من این عینک را درست میکنم میدهم به شما، نشان میگذارم عینک بعدی عین همین باشد. هنر قمصر کاشان این بود که گلاب را برند کرد. انحصار شستوشوی کعبه را از خیلی سال پیش در اختیار خودش قرار داد. ما هنرمان تولید برند بوده. حالا امروز به برند وارداتی نگاه میکنند. آن هم در کشوری که تولید ثروت در آن منوط به خلاقیت بوده و غیر از خلاقیت نمیتوانسته تولید ثروت کند. این سرزمین آب فراوان نداشته که شما محصول کشاورزی فراوان تولید و به آرژانتین گندم صادر کنید. مراتع وسیع نداشتید که بتوانید دامداری وسیع داشته باشید و بتوانید محصولات دامی وسیع عرضه کنید. چرا ما الان در صنعتمان موفق نیستیم؟ به خاطر اینکه صنعت ما خلاقه نیست. ما هنوز به توانایی خودمان رجوع نکردهایم و با تقلید اموراتمان را میگذرانیم. اتفاقاً صحنه هنر و بازار هنر میتواند سرمشق باشد. بازار کوچکی داریم که این همه موافق و مخالف دارد؛ حراج تهران را میگویم. فکر نمی کنم گردش مالی این حراج در سال 70 میلیارد تومان هم باشد. یک بنگاه معاملات ملکی در خیابان ولیعصر در سال چقدر گردش مالی دارد؟ اما به این فحش میدهند به آن کاری ندارند.
به خاطر اینکه منتقدان معتقدند که حراج تهران برای کشور سودآوری ندارد و سود فروش آثار به جیب دلال یا فروشنده اثر میرود.
بهشتی: اولاً جریان حراج تهران معلوم کرد چه اثر هنری ارزش اقتصادی دارد. قبل از آن کسی ارزش اقتصادی خاصی برایش قائل نبود. هنرمندان باید آثار هنریشان را کادو میدادند. کسی حاضر نبود پول بابت اینها خرج کند. یک اشارهای آقای موسایی کردند، میخواهم فرمایش شان را تکمیل کنم، اتفاقاً در حراج تهران بیشترین سود را هنرمند میبرد. به خاطر اینکه اگر اثر آقای احصایی را یک مجموعهدار بخرد و این اثر را بگذارد در حراج تهران قیمتش دو برابر میشود، یعنی آقای احصایی چیزی بنویسد قیمتش دو برابر میشود. سرچشمهاش پیش مجموعهدار که نیست، پیش خود آقای احصایی است.
یعنی اعتبار کارهنرمند بالاتر میرود؟
بهشتی: نه فقط اعتبار کارش، سود مالی هم میبرد، چون فقط یکی را فروخته به مجموعهدار. انگار یک کوزه آب به دست مجموعهدار رسیده، اما خود چشمه دست هنرمند است. مگر الان هنرمندانی که در حراج «کریستیز» موفق شدند وضع مالیشان خوب نشده؟ مجموعهدار وضع مالیش خوب شده؟ اکثر آثاری که به حراج تهران میآید از قِبل هنرمند است نه مجموعهدار. خیلی وقتها مجموعهدارها حاضر نیستند بفروشند، چون پول اضافهاش را اثر هنری میخرد. خرید اثر هنری مطمئنترین اقدام اقتصادی است، چون پول نقدتان را به شکل مطمئنی سرمایهگذاری میکنید که ارزشش پایین نرود؛ این را فهمیدهاند. البته این تجربه ایران نیست، تجربه همه دنیا است. حالا صاحبان سرمایه هم این را میفهمند و اتفاقاً به تبع آن هنرمندان ما هم دارند میفهمند. آن کسی که در این بازی هنوز روی صندلی ذخیرهها نشسته باید برود تمرینش را زیاد بکند. این صحنه احتیاج به گلزن جدید دارد؛ به بازیگران جدیدی که وارد صحنه بشوند. به قول آقای نامی هنرمند پریروی تاب مستوری ندارد. اگر هنرمند هنرمند باشد، اثر هنریاش فریاد میزند که ارزش دارد؛ وگرنه اینها پسرخاله دختر خاله کسی نیستند.
هنرمندان، بخصوص آنهایی که فقط از راه هنر درآمدزایی میکنند، گاهی مجبورند به خاطر بازار کار کنند، حتی اگر کیفیت کار هم پایین بیاید. سؤال اینجاست که بازار هنر چه تأثیری در جریان هنر دارد؟ اینکه بازار، هنرمندان را به سمتی سوق دهد که مورد توجه بازار باشند تا ایدههای خلاق. یک مقدار راجع به این دوسویه بودن صحبت توضیح میدهید؟
نامی: همیشه این خطر وجود دارد. اقتصاد هنر درواقع دو وجهه دارد که یکی برنده است و میتواند به خلاقیت هنرمند هم آسیب برساند. اما معمولاً هنرمندان واقعی هیچوقت درگیر آن قسمت برندگی نمیشوند، حرف خودشان را میزنند. شاید یک گوشه چشمی هم به سلیقه بازار بکنند؛ ولی کمتر اتفاق افتاده. آن هنرمندی که هنوز به آن قوام نرسیده که خودش باشد وقتی دنبال نظر بازار میرود، فاجعه ایجاد میشود. مسأله نان مسأله اول است و گاهی هم زیادهخواهی. هنرمندانی داشتهایم که سالیان سال حرف خودشان را میزنند و کارهایشان به دستور مقامات گذشته، نهادها و برخی مؤسسات خریداری میشود. شاید مردم خریدارشان نباشند، ولی او حرف خودش را زده و پای آن هم ایستاده. اینها ارزشمند است. در حال حاضر عرضه و تقاضا وجود دارد و هر کاری که روی دیوار حراج برود متقاضی دارد. هیچ دلیلی ندارد گرانترین اثری که در حراج فروش میرود بهترین اثر باشد و از نظر هنری به غایت خود رسیده باشد. خریدار علاقهمند بوده و آن را خریده و پولش را هم پرداخته، ولی ما هنرمندانی داشتیم که واقعاً انبارهایشان پر بوده از اثر هنریشان، هنرمند کار نکند خشک میشود. مثل نوازندهای میماند که اگر دو ماه ساز نزند دستش خشک میشود و دیگر نمیتواند بزند. بنابراین هنرمند باید خودش را تخلیه کند و برداشتهای اجتماعیاش را روی بوم بیاورد. عدهای کار میکنند و میگذارند در انبارهایشان؛ تا جایی که قفسههای آشپزخانهشان به جای بلور و چینی پر از تابلو میشود. 15 سال پیش به همت دکتر سمیعآذر بزرگترین خدمت به فرهنگ این مملکت شد. ایشان هنر را اعتلا داد و بعد هم که مسئول حراج تهران شد بزرگترین خدمت اقتصادی را کرد، الان تقریباً هنرمندان دستشان به دهنشان میرسد و محتاج پول نیستند.
بهشتی: اگر با مسئولان حراج تهران صحبت کنید و بگویید میخواهیم 10تا حراج راه بیندازیم حتماً خوشحال میشوند؛ چرا حراجهای دیگر وجود ندارد؟ چرا به وجود نمیآید؟ حالا یکی که اجرا شد، فهمیدند آدابش به چه نحوی است. بیایند یاد بگیرند و حراج بعدی را راه بیندازند. در هنرهای سنتی چرا حراج نیست؟ ارزش هنری یک اثر هنری با ارزشی که در بازار اقتصاد هنر پیدا میکند هیچ ربطی به هم ندارد. البته یک جور ربط دارد. شرط لازم آنچه در بازار هنر عرضه میشود و تداوم پیدا میکند داشتن ارزش هنری است. شرط کافیاش هم این است که نسبت به آن هنرمند و آن اثر هنری یک هاله روایی وجود داشته باشد. راجع به شرح احوال ونگوک چند کتاب نوشته شده؟ در مورد گوش بریدهاش و انگیزهاش برای خودکشی چقدر؟ بیشتر ارزش اقتصادی آثار ونگوک به این مربوط میشود. البته ونگوک ارزش هنری آثارش هم خیلی بالا است، چون خیلیها در دنیا گوششان را میبرند و آخرش هم خودکشی میکنند. ولی آنچه که ازشان باقی میماند ارزش اقتصادی پیدا نمیکند. میخواهم بگویم ما متوجه باشیم آنهایی که فکر میکنند حراجیها ارزش هنری یک اثر را رقم میزنند اشتباه میکنند. اصلاً حراجیها در جایگاهی نیستند که بتوانند چنین کاری کنند. این یک بازی است و آن یکی بازی دیگری است. آن کسانی هم که با این بازارها بازی میکنند در حقیقت سعی میکنند با معیارهایی که میتواند روی بازار تأثیر بگذارد ساز اثرهنری خود را کوک کنند. اینها عمرشان زیاد نیست. ممکن است یک یا دو بار موفقیت کسب کنند. آدم بسیار با ارزش و هنرمندی را دیدهام که بعد از ورود به این حوزه تبدیل به آدمی شده که کسی جرأت نمیکند طرفش برود. آدم نمیداند آن تاریخی که زیر تابلویش نوشته درست است یا نه، دیگر آدم مورد اعتمادی نیست.
در حال حاضر بازار هنر ایران را در عرصه بینالملل چگونه ارزیابی میکنید؟ الان در چه مقامی قرار داریم؟
بهشتی: اولاً بازار هنر ایران تازه شروع کرده و سرعت حضورش در عرصه بینالمللی خوب است. در حراجیها هم سرعت قابل توجهی داشته است. اما چند نکته وجود دارد. یک بار به حراج «کریستیز» در دوبی رفتم. شاهد بودم که مجموعهدارهای عرب از آثار هنرمندان کشورهای عربی حمایت میکردند. آن هم در مقابل، آثاری را که از ایران یا هند و از کشورهای دیگر میآمد حمایت میکردند. یعنی سعی میکردند قیمت این آثار را بالا ببرند و وسعت بازار هنرشان را زیاد کنند. مجموعهداران ما وارد این مسائل نمیشوند و احساس مسئولیت نسبت به بازار هنر ندارند. احساس مسئولیتشان نسبت به مجموعه خودشان است. میخواهند مجموعه خودشان را غنی کنند. از این جهت بازار ما حامی جدیای ندارد و دولت هم حمایت نمیکند.
تصویری که از هنر ایران در دنیا میبینیم یا در حراج دوبی است یا «ساتبیز». چگونه میتوان این تصویر را در دنیا تقویت کرد؟
بهشتی: حمایت از آن باید بیشتر شود. دولت ما، نه حالا و نه در تمام سالهای گذشته، چه قبل و چه بعد از انقلاب، صحنه هنر یعنی همه آن چیزی را که در این هفت هنر است به لحاظ اقتصادی هزینهبر میدانسته. مثلاً گاهی که با دوستان سازمان برنامه و بودجه صحبت میکردیم میگفتند اینجا مثل چاه ویل است؛ هر چه پول در آن بریزی چیزی حاصل نمیشود، فقط پول را از بین میبرد. در صورتی که این تنها صحنهای است که ما با حمایت از آن تولید ارزش کردهایم. از سال 35 تا امروز تنها صحنهای که هنوز از محل خلاقیت، تولید ارزش میکند همین است و باید خیلی مورد حمایت قرار بگیرد. کاش به اندازه خودروسازی از صحنه هنر حمایت میشد. نمیخواهیم پول در حلقش ریخته شود بلکه فقط از آن حمایت بشود؛ بدون اینکه دولت تلقی کند این کار هزینهبری است.
در میزگرد قبلیمان هم کارشناسان معتقد بودند عوض شدن نگاه دولت یکی از ضروریترین اقدامات در این زمینه است؟
موسایی: در اینجا دو نگرش وجود دارد که کار را مشکل میکند. از یک طرف میگوییم دولت حمایت کند و از طرف دیگر وقتی حمایت میکند میگوییم دخالت کرده، کارش اشتباه است و کلاً باید فضا را آزاد بگذارد. نکته بعدی اینکه سهم بخش هنر در اقتصاد بسیار ناچیز است. یعنی سهم کل فرهنگ زیر 5 درصد است و هنر به نیم درصد هم نمیرسد. بخش هنرهای تجسمی در مقایسه با سینما و میراث فرهنگی و گردشگری اصلاً قابل توجه نیست. از طرفی واقعیتهایی در بخش اقتصاد هنر و در دنیا وجود دارد که بدون آنها نمیتوانیم این صنعت را توسعه دهیم. فراموش نکنیم که در حوزه هنر بیش از 70 درصد فارغالتحصیلها یا بیکارند یا مهارتشان متناسب با وضع بازار نیست.
هنرمندان بینام و نشان بسیاری وجود دارند که مهارت هم دارند اما آنها را به بازار راه نمیدهند. مثلاً هزینه ورودی یک گالری آنقدر زیاد است که نمیتوانند نمایشگاه برگزار کنند. به نظرتان راهکار حل این معضل چه میتواند باشد؟
موسایی: وقتی میخواهیم ببینیم رفتار عاملان اقتصادی چگونه است و تحت تأثیر چه عواملی شکل میگیرد، یکی از نکتههای مهم، توجه به ساختار محیط و بازار است. آیا در این ساختار ورود و خروج آزاد است؟ هزینهاش زیاد است؟ البته من هم قبول دارم که نمیشود یک هنرمند جوان یک دفعه به جایی برسد که یک هنرمند بزرگ مثل سهراب سپهری رسیده است. طبیعی است در همه صنایع همینطور است. اما اینگونه هم نباید باشد که این هنرمند جوان برای حداقل زندگیاش محتاج باشد. وقتی میگوییم به اقتصاد توجه کنیم بلافاصله ذهن میرود به اینکه میخواهیم درآمدزایی کنیم. درحالیکه آنهایی که در اقتصاد هنر کارکردهاند، اصلاً این دید را ندارند. ما اقتصاددانها صلاحیت اظهار نظر درباره ارزش هنری آثار نداریم، چون هنرمند نیستیم. ولی درباره بازارش صلاحیت داریم حرف بزنیم. میدانیم اگر محصول هنری وارد بازار شود چه رابطهای بین قیمت و تقاضا بهوجود میآید. اما کشش تقاضا و عرضه آن به چه نحوی است؟ عرضهاش تابع چه عواملی است؟ دولت اگر اینجا کمک کند بازار گسترش پیدا میکند یا تأثیری ندارد؟ نباید به اعتبار اینکه اینجا یک حوزه تولید ارزش معنوی است هر چه خواستیم پول بریزیم. اقتصاد آن ساز و کار خودش را دارد. باید بدانیم پول را به هنرمند بدهیم بهتر است یا به مجموعهدار؟ اقتصاد برای این کار تئوری دارد. دو دیدگاه وجود دارد که هر دو افراطی است. یکی نگاه صرفاً اقتصادی که میگوید قیمت کار این است. این دیدگاه اشتباه است و اصالت هنر ممکن است در آن زیر سؤال برود. بحث ارزش هنری و خلاقیت و ماندگاری هنر چیزهایی نیستند که براحتی قابل خرید و فروش باشند. از کالاهاییاند که یکباره هم تولید نمیشود و ممکن است محصول یک میراث فکری باشد. از طرفی هم نباید باعث شود بگوییم فقط دولت باید کمک کند. دولت به سینما کمک کرده و چه اتفاقی افتاده؟ این فیلمهایی که با کمک دولت ساخته شده چه کیفیتی دارند؟ چند وقت پیش همراه خانواده به سینما رفته بودیم و فقط خودمان در سالن سینما بودیم. هیچکس بجز ما نبود. شاید ساعت خوبی نرفته بودیم و اما یک فیلم جنگی بود. ساخت اینگونه فیلمها به صرفه نیست و دولت نباید از آنها حمایت کند. فقط 5 هنرمند واقعی وجود داشته باشد که دولت میتواند به آنها کمک کند فیلمشان ساخته شود. ولی وقتی دولت میگوید کمک میکنیم، 50 نفر دیگر هم در صف ایستادهاند. آنها همان هنرمندان بدلی یا «فیک» هستند. کسانی که آمدهاند پولی بگیرند و میگیرند و آنچه را که دولت میخواهد میسازند. اما این بیتوجهی به تقاضا است. یعنی این هم باعث میشود اقتصاد بنیه پیدا نکند. ما نباید دچار این افراط و تفریط شویم. باید بنیهای داشته باشد تا بتواند روی پای خود بایستد. دولت هم اگر میخواهد حمایت کند باید در موردش مطالعه داشته باشد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چطوری حساب میکند و به یک ناشر خاص یا روزنامه خاص پول میدهد؟ من 25 سال پیش در وزارت ارشاد مسئولیت داشتم. به ما نامه میدادند باید کمک کنید به این آقا و آن آقا. ما ضابطه نوشتیم و گفتیم اگر کسی مراجعه میکند و میخواهد مثلاً کتاب تاریخ اسلام بنویسد اول طرحش را بدهد تا ما آن را ارزشیابی کنیم بعد بگوییم چه مقدار بگیرد؟ اما بعد فهمیدیم که ما متوجه نیستیم. گفتند نیازی نیست شما این کار را بکنید. باید این پولها را بدهید تا کسی دست خالی برنگردد. کسی بود که سال 1374 بیست میلیون تومان گرفته تا تاریخ طبری را تصحیح و چاپ کند. اما نه کتاب را دیدیم نه چاپ را. ولی این 20میلیون تومان دیگر هزینه شده. آن موقع شما میتوانستید با آن پول 3 تا خانه در میدان انقلاب بخرید. نتیجه این بوده که فکر کردیم باید تا آخر عمر کمک کنیم. جایی که شما رانت گذاشتید، حتماً عدهای به خاطر همین رانت هجوم میآورند. در واقع دعوا و رقابت بر سر این است که هر کسی سهم بیشتری بردارد. این مشکل در دستگاههای مختلف فرهنگی وجود دارد. آقای بهشتی شما به من بگویید در حوزه کتاب که تخصص من است سازمان تبلیغات اسلامی که پول دریافت میکند کتاب چاپ میکند، تیراژ کدام یکی از کتابهایش بالای 500 نسخه است؟ چه کسی آن نسخهها را میخواند؟
بهشتی: آنها میگویند تیراژ کتابهایشان 100 هزار نسخه است و بعد در مساجد تقسیم میکنند. مسجد هم که زیاد داریم.
موسایی: شما کتاب چاپ کنید و فیلم هم زیاد تولید کنید. اصلاً تمام سینماها را اشغال کنید. خود این از لحاظ اقتصادی جا را برای فیلمهای خوب میبندد.
بهشتی: اگر کسی تعریفش از حمایت این باشد اشتباه کرده است. به قول شما جماعتی ایجاد میکند که از این رانت استفاده کنند.
موسایی: در اقتصاد کمک فقط پول نیست. قوانین و مقررات و نیز مالیات هم میتواند وجود داشته باشد.
بهشتی: در یک دورهای قیمت ارز در عرصه سینما چند برابر شد. آن سال تهیهکنندههای سینما ترسیدند وارد عرصه تولید شوند چون قیمت خیلی بالا رفته بود. یادم میآید با دوستان وزارت ارشاد بحث میکردیم و آنها موضوع را دنبال میکردند. میترسیدند آن سال فیلمی تولید نشود تا باعث شکست وزارتخانه شود. من میگفتم تلاش میکنیم و قطعاً مشکل حل میشود. وزیر وقت فرهنگ و ارشاد روزی از من سؤال کرد مگر هزینهاش چقدر میشود؟ چون من میگفتم تنخواه یک دفعه افزایش پیدا کرده و در تأمین آن مشکل دارند. مثلاً قبلاً یک میلیارد تومان بوده و حالا 3 میلیارد شده است. میگفت یعنی مشکلشان دو میلیارد تومان است؟ من میدهم! گفتم مشکل ما اینطوری حل نمیشود! مشکل نقدینگی نیست.
موسایی: اینجا بحث تئوری و منطق کمک مهم است. این یک علم است. در ایران هیچ ایده و نظریهای پشت آن نیست. غیر از ارتباطات، سلیقه و مسائل سیاسی که این پول را به چه کسی بدهند یا ندهند بر آن حاکم میشود. من موقعی میزان سوبسید روزنامهها را مطالعه میکردم؛ دیدم 50 درصد کل این کمکها از کل نشریات که آن زمان 1100 عنوان میشد، به دو روزنامه دولتی میرسید. به هر حال این کار هیچ منطقی نداشت. کدام یکی از اینها ظرفیت توسعه دارند؟ روی کدام آدم سرمایهگذاری کنیم؟ منطق کمک کردن صرفاً هم مالی نیست. بخش عمدهاش مقررات است و بخش دیگر مربوط میشود به ایجاد فضای کسب و کار، امنیت اقتصادی، بیمه، جلوگیری از فساد، رسیدگی به حقوق افراد و رسیدگی به دعاوی خصوصی. وقتی قوه قضائیه سریع و ارزان رسیدگی کند کمک بزرگی اتفاق میافتد. اینها مسائلی است که نیاز به نظریات راهبردی دارد. آینده صنعت خیلی آینده خوبی است. مهندس بهشتی هم اشاره کردند. اما من از نظر تاریخ توسعه میگویم. از اول تاریخ تا الان بشر دنبال این بوده که محدودیتهایش را کمتر کند. مثلاً زمانی در ایران جمعیت کشاورزان 90 درصد بوده و10 درصد تاجر و دبیر و منشی داشتهایم. همینطور که شما میروید جلو سهم کشاورزها کم میشود. یعنی سهم علم و فناوری زیاد میشود. در دنیای صنعتی این اتفاق افتاده.آنها توانستند کشاورزی را به جای 90 درصد به 3 درصد برسانند و بقیه به سمت صنایع دیگر بروند. در آینده حوزه هنر قطعاً سهمش در بازار بیشتر خواهد شد. نرخ رشد بازار هنر در دنیا بیشتر از سایر صنایع است. در حوزه گردشگری هم همینطور است. فراموش نکنیم که نرخ بیکاری در کشور ما بالا است. 10 میلیون نفر بیکارِ پنهان و آشکار داریم. باید کاری کنیم آنها وارد این حوزهها شوند. بالاخره یک روز نفت و گاز تمام میشود. نفت و گاز 100 سال است وارد اقتصاد شده. البته از سال 35 کمکهای امریکا بیشتر ناظر به درآمد ما از نفت بوده است.
بهشتی: مثل درآمد نفت بوده است. آن هم رانتی بوده. به ما کمک میکردند که ما را منصرف بکنند خودمان تولیدکننده باشیم.
موسایی: بله، میزان کمکهای دولت امریکا بعد از کودتا از درآمد نفتی که به ما میدادند بیشتر بوده است. قبل از آن 38 سال نفت ما دست انگلیس بوده و سهم ما از فروش آن فقط 11 درصد بوده است. کل آن نصیب دولت بریتانیای کبیر میشده و حتی میزان مالیاتی که شرکت نفت به دولت انگلیس میداده بیش از سهم ما بوده است. حتی آمار دقیقش را مرحوم مصدق درآورده است. متأسفانه هیچگاه اسنادش را پیدا نکردیم. به هر حال نفتی وارد اقتصاد نمیشده. به این خاطر میگویم که ما گناه قبل از انقلاب را با بعد از انقلاب یکی نکنیم. از سال 52 نفت بشدت وارد اقتصاد شده و قیمت آن چند برابر شده است. قبل از آن سهمش ناچیز بوده و خیلی بالا نبوده است. حتی در دوره مصدق اقتصاد دو سال بدون نفت اداره شده است. در دوره رضاشاه هم 2 سال بدون نفت اداره شده و مازاد صادرات بیش از واردات بوده است.حتی سالی که بهدلیل جنگ جهانی دوم ایران اشغال شده صادراتمان بیش از وارداتمان بوده. تغییر در این روند به نوع مدیریت ما برمیگردد. به هر حال نفت، گاز، آهن و فولاد هم تمام میشود. آیا یک فرش 95 درصد ابریشم تبریز که صادر میکنیم میتواند ما را به توسعه برساند؟ مسلماً نمیتواند. باید این صنایع را به روز کنیم. فرش 300 سال پیش با الان از نظر کیفیت تحول زیادی پیدا کرده است؟
بهشتی:تحولش به سمت منفی بوده است.
موسایی: به این تحول نمیگویند. اسمش انحطاط تحول است.
فکر میکنید آثارهنری ما چقدر مطابق با سلیقه بازارهای جهانی باشد؟
نامی: بازار نشان داده تا حدودی مطابق است. البته نه 100 درصد. حراج کریستیز، ساتبیز و فیلیپس، اینها همه حراجیهایی است که کارهای ایرانی زیادی در آن به فروش میرسد. هنوز آمار گرانترین اثر فروشرفته در حراجهای بینالمللی برای ایران است. اثر تناولی که دو میلیون و 850 هزار دلار خریداری شده متعلق به بانک پاسارگاد منطقه خاورمیانه بوده است. الان ما در دنیا رکورددار آثار خاورمیانه هستیم و حراجها هم نشان میدهد که هنرمندان ایرانی در برخی رویدادها از هنرمندان دیگر خاورمیانه مثل هنرمندان عرب و مصر و مراکش پیشی گرفتهاند و بعضی وقتها همگن بودهاند. دولت هم جایی که هنر را تزئینی ندانسته نگاه جدی داشته است. سالیان سال است که موزه هنرهای معاصر به روز نشده؛ از سال 1977 تاکنون. در حالی که در دنیا یکی از موزههای بزرگ آثار تاریخی هنرمندان غربی خارج از غرب است. بودجهای اختصاص ندادند تا در یکی از این حراجیها یک اثر بینالمللی جدید خریده و موزه ما هم به روز شود. باید بودجهای در اختیار مرکز تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد قرار بگیرد تا اثر خوبی از این حراجیها خریداری و در موزه نگهداری شود. درست است که آثار هنرمندان نصف قیمت خریداری میشود ولی پرستیژ و ارزش افزودهای برای هنرمند ایجاد میکند و بعد از آن هنرمند پولش را در همین مملکت خرج میکند. متأسفانه دولتمردان ما به آن توجه نمیکنند. در تاریخ نشان داده شده که بهترین سرمایهگذاری در هنر صورت میگیرد و در دنیا تنها بازار هنر بوده که تغییر نکرده و سر جای خودش ایستاده و به حیاتاش ادامه داده است. فرش، نفت، مس، طلا و... ارزان میشوند ولی بازار حراج بسیار گرم و پررونق بوده است.
موسایی: کاری باید انجام شود تا اقشار متوسط هم بتوانند در سبد هزینه خانوار بخشی را به محصولات هنری اختصاص دهند.
آقای بهشتی در ابتدای صحبتشان به نکته خوبی اشاره کردند. در یک دورهای سفرههای مردم صنایع دستی بود و روی آن غذا میخوردند. سایر وسایلی که از آن استفاده میکردند هم صنایع دستی بود. مثل ظروف غذاخوریشان. اما الان بهصورت تزئینات استفاده میشود. چطور میشود دوباره این مطلوب که در گذشته وجود داشته را در جامعه رواج داد؟
موسایی: چند کار باید انجام شود. فرهنگسازی که جای خود دارد. خیلی از صنایع دارد از بین میرود. حفظ اینها کاری است که دولت باید انجام دهد. موزهای درست و آنها را حفظ کنند. دوم اینکه باید دنبال تغییر و تحول باشند یعنی در بازار بزرگتری عرضه شود و اینکه دولت باید حداقل برای ساختمانهای عمومی و دولتی تابلوی هنرمندان را بخرد. شهرداریها، فرهنگسراها و مدارس هم باید کمک کنند. چه اشکالی دارد بخشی از هزینههایی که صرف ساختن مدرسه میشود صرف کارهای هنری آنجا شود؟ این کمک میکند به بازار هنر رونق ببخشد. در این صورت هنرمند هم منتفع میشود. یعنی بازاری وجود دارد که ارزش افزودهاش بهصورت تکاثری به بقیه بخشها خواهناخواه سرایت پیدا میکند. من اگر به جای وزارت فرهنگ و ارشاد بودم چون در این حوزه بسیار هزینه ایجاد شغل پایین است، به سراغش میرفتم. مثلاً اگر بخواهیم در حوزه تئاتر یک شغل ایجاد کنیم شاید با 20 میلیون ممکن باشد. دو سال پیش دولت 120 هزار میلیارد به بخش خودروسازی کمک کرد اما باز هم میگویند ورشکسته هستیم. در حوزه پتروشیمی باید 100میلیارد تومان پول بگذارید تا شغل ایجاد شود. یک کشوری که اینقدر بیکار دارد اولویتش این است که اول سراغ صنایعی برود که کاربرمحور باشد. این بیکاری انواع آسیبهای اجتماعی را به وجود آورده است و این باید اولویت اول در کشور باشد.
بهشتی: من بهعنوان حسن ختام میخواهم بگویم آیا جامعه ایران استعداد دارد که خریدار و مصرفکننده آثار هنری شود؟ من که میگویم دارد. ملت ما اهل هنر است. احوال امروزشان را نگاه نکنید، یک خرده حالشان خوب نیست. کمی که حالشان بهتر شود شما میبینید که بازار هنر خیلی بیشتر از اینها رونق پیدا میکند. در دوره جدید متأسفانه برخی تحصیلکردگان و روشنفکران و دولتهایمان تلاش زیادی کردند تا بگویند مهمترین مانع سعادتمندی ما گذشته و آن چیزی است که ربطی به گذشته دارد. طوری که جامعه ما در بسیاری از موارد متقاعد شد آن چیزی که واجد ارزش فرهنگی و مربوط به گذشته بوده را به مثابه نکبت از خود دور کند تا سعادتمند شود. اما ما اشتباه کردیم! سعادتمندی اتفاقاً ادامه همان مسیر گذشته است. هر چیزی که ما داریم ریشهاش در گذشته است، گلش امروز است، میوهاش هم فردا برداشت میشود.
سیدمحمد بهشتی:
وزیر وقت فرهنگ و ارشاد روزی از من سؤال کرد مگر هزینه تولید در سینما چقدر میشود؟ من گفتم: قبلاً یک میلیارد تومان بوده و حالا 3 میلیارد شده است. میگفت یعنی مشکلشان دو میلیارد تومان است؟ من میدهم! گفتم مشکل ما اینطوری حل نمیشود! مشکل نقدینگی نیست
ملت ما اهل هنر است. احوال امروزشان را نگاه نکنید، یک خرده حالشان خوب نیست. کمی که حالشان بهتر شود شما میبینید که بازار هنر خیلی بیشتر از اینها رونق پیدا میکند
قبلاً صنایع ما کاربردی بودهاند. در کاسههای صنایع دستی غذا میخوردیم و سفرهمان هم صنایع دستی بود. هر چیزی که بهعنوان صنایع دستی میشناسیم وسایل زندگی جامعه ایران بوده است. اما امروز ما از آنها بهعنوان وسیله زندگی کمتر استفاده میکنیم. بیشتر تزئینی شدهاند
غلامرضا نامی:
در این عرصه تقاضا خیلی مهجور واقع شده و برایش فرهنگسازی نشده است. دولتمردان باید زمینه این درخواست را به وجود بیاورند. در زمان شاه هیچوقت به هنر بهصورت جدی پرداخته نشد. اکنون هم هنر در کشور ما کلاسهای نقاشی و خط بازی است.
برندسازی در زمینه هنر دست فرد یا کسی نیست؛ خود اثر هنری این پتانسیل را دارد که بتواند برند شود و در بازار عرضه شود و خریدار خودش را داشته باشد. این شانس برای همه وجود دارد؛ از پیر گرفته تا جوان.
هنرمندانی داشتهایم که سالیان سال حرف خودشان را میزنند و کارهایشان به دستور مقامات گذشته، نهادها و برخی مؤسسات خریداری میشود. شاید مردم خریدارشان نباشند، ولی او حرف خودش را زده و پای آن هم ایستاده. اینها ارزشمند است
میثم موسایی:
متأسفانه گالریداران هم آثار را با قیمت بسیار نازل میخرند و معمولاً آنها را به مجموعهداران میفروشند. مجموعهداران هم دوباره این آثار را به حراجیها میبرند یا در سطح جهانی عرضه میکنند که کاملاً حالتی انحصاری دارد.
سهم بخش هنر در اقتصاد بسیار ناچیز است. یعنی سهم کل فرهنگ زیر 5 درصد است و هنر به نیم درصد هم نمیرسد. بخش هنرهای تجسمی در مقایسه با سینما و میراث فرهنگی و گردشگری اصلاً قابل توجه نیست.
دولت باید حداقل برای ساختمانهای عمومی و دولتی تابلوی هنرمندان را بخرد. شهرداریها، فرهنگسراها و مدارس هم باید کمک کنند. چه اشکالی دارد بخشی از هزینههایی که صرف ساختن مدرسه میشود صرف کارهای هنری آنجا شود؟
منبع: روزنامه ایران