
سرویس معرفی: زینب مولایی نویسنده کتاب «دلتنگ نباش!» - کتاب شرح زندگی شهید مدافع حرم روح الله قربانی - به همراه زینب عبد فروتن، همسر شهید قربانی روز شنبه ۱۱ خردادماه، با رهبر انقلاب دیداری کوتاه داشتند. رهبر انقلاب در جریان این دیدار، از کتاب «دلتنگ نباش!» و قلم نگارنده، تقدیر و ضمن گفتگو با همسر شهید از وی تجلیل کردند.
سال گذشته که «دلتنگ نباش!» چاپ شد، این کتاب به دست رهبر انقلاب رسید و ایشان پس از مطالعه در ابتدای کتاب نوشتند: «بسمه تعالی
سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روحالله قربانی. از همسر شهید باید تشکر شود بخاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولائی بخاطر تدوین این اثر. ۹۷/۹/۲۸»
پایگاه خبری تحلیلی «حلقه وصل» در آذرماه سال ۹۷، در گزارشی مبسوط به معرفی کتاب «دلتنگ نباش» زینب مولایی پرداخته بود. حالا به مناسبت انتشار یادداشت رهبر معظم انقلاب درباره این کتاب، گزارش معرفی این کتاب مجددا در ادامه آمده است:
* روحالله قربانی که بود؟
شهید روح الله قربانی متولد اول خرداد سال ۶۸ در تهران بود که سیزدهم آبان سال ۹۴ در مبارزه با تروریستهای تکفیری توسط اصابت موشک به خودرو به همراه شهید قدیر سرلک در شهر حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. در آبان ماه سال گذشته و در حاشیه برگزاری مراسم سالگرد شهادت روحالله قربانی، از کتاب «دلتنگ نباش» که روایت زندگی این شهید توسط همسرش است، رونمایی شد.
عبد فروتن همسر شهید درباره نحوه ازدواجش با روحالله چنین میگوید: «آقا روحالله هدیه امام رضا(ع) به من بود. همسری که امام هشتم به آدم هدیه میدهد و امام حسین(ع) او را میگیرد وصفنشدنی است، من عروس چنین مردی بودم. با بچههای دانشگاه رفته بودیم مشهد. آنجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم. گفتم: یا امام رضا(ع) اگر مردی متدین و اهل تقوا به خواستگاریام بیاید قبول میکنم. یک ماه بعد از اینکه از مشهد برگشتیم روحالله آمد خواستگاریام. از طریق یکی از اقوام با هم آشنا شدیم. پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و مادرش هم فرهنگی بود. البته روحالله در ۱۵سالگی مادرش را از دست داده بود. تدارک ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار کردیم. همه چیز خیلی زود سر و سامان گرفت. البته میدانستم قرار نیست به خانه مردی بروم که همه امکانات زندگیام از همان اول تأمین باشد اما معتقد بودم که با هم کار میکنیم و زندگیمان را میسازیم. رفتیم حوالی میدان امام حسین(ع) خانهای ۴۷ مترمربعی اجاره کردیم و زندگیمان شروع شد. با اینکه خانهام کوچک بود ولی برای من حکم کاخی را داشت که من ملکهاش بودم. از همان ابتدا میدانستم با چه کسی ازدواج کردهام. یعنی میدانستم شهادت و دفاع از کشور حرف اول روحالله است. حرف شهادت در خانهمان بود ولی فکرش را نمیکردم روحالله روزی شهید شود.»
* درباره کتاب «دلتنگ نباش»
زینب مولایی نویسنده کتاب «دلتنگ نباش» درباره تالیف این کتاب میگوید: تقوای شهید که در همه مراحل زندگی از او میبینیم ویژه ترین خصوصیت اوست، اینکه با وجود تمام مشکلات و سختیهایی که در زندگی داشته است باز همیشه خدا را مد نظر قرار میداد، به قول یکی از دوستان شهید که میگفت: روح الله تو زندگی رَنده شد بعد شهید شد. به نظرم این موضوع خیلی شخصیت شهید را جذاب کرده است، در وصیت نامهاش هم نوشته است که «شهادت خوب است و تقوا بهتر، تقوایی که در قلب باشد و در رفتار بروز کند.»
* وجه تسمیه کتاب چیست؟
نویسنده در خصوص چگونگی نامگذاری اسم کتاب چنین می گوید: اسم هایی مطرح شد اما چون خود شهید روحیه ی خاص و هنری داشت بنده و انتشارات دوست داشتیم یک اسم خوب و هنری برای کتاب انتخاب کنیم. بعد از مطرح شدن چند اسم آخر به عنوان «دلتنگ نباش» رسیدیم که اشاره به یکی از خاطرات همسر شهید بعد از شهادت روح الله دارد. وقتی روح الله شهید شد چند وقت بعد زینب که خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود به خانه ی خودش می رود و وقتی کتابی که روح الله به او هدیه داده بود را باز می کند و می بیند روح الله روی برگ گل رز برایش نوشته بود: «عشق من دلتنگ نباش».
* چند خاطره درباره شهید روحالله قربانی
در ادامه چندین خاطره درباره شهید مدافع حرم روحالله قربانی آمده است:
*** خاطره خرید از بازار
«یاد خاطرهای از روحالله افتادم، که همیشه وقتی میومد خونه دستش خالی نبود، یعنی این موضوع رو گل فروشی جلو بلوک، سوپرمارکت نزدیک خونه هم میدونستند. من در جریان وضعیت مالیش بودم اینقدری حقوق نمیگرفت که بخواد اینجوری خرید بکنه، اما اینگار نمیتونست جلوی خودش و تو این موارد بگیره. یادش بخیر. باهم رفته بودیم گمرک خرید لوازم نظامی، بعد از کلی بالا پایین کردن تو بازار که کار همیشگی آقا روحالله بود، بالاخره خرید کردیم و آماده برگشتن شدیم. رو موتور نشستیم، از این خوشحال بودیم که چقدر وسایل خوبی پیدا کردیم و خریدیم. تو همین لحظه روحالله گفت: نگاه کن رفتیم کلی گشتیم و خرید کردیم اما یه روزی همه این وسایل و میذاریم و میریم، میخواستم اذیتش کنم، گفتم: خوب پس اصلا چرا خریدی، گفت: این لوازم ابزار و میخریم که بتونیم راحت جلو دشمن کارمون انجام بدیم و چیزی کم نداشته باشیم. تو اکثر شرایط، با برنامه ریزی خاص حواسش به همه چی بود. هم خانواده، هم کار، هم دشمن اسلام.... خاطره: برادرخانم شهید»
*** عاشق حضرت رقیه(س) بود
رفته بودیم جنوب. توی فکه داشتم مدح و روضه حضرت زهرا(س) میخوندم. یکدفعه روحالله بلند شد و گفت: سید رسیدی به گوشواره... از رقیه بخون... از بیابونهای داغ... پای برهنه... دستهای سنگین دشمن... میگفت و بلند بلند گریه میکرد. از خود بی خود شده بود. همه با دیدن حال روحالله به گریه افتادند. عاشق حضرت رقیه(س) بود.
*** روحالله در هیئت چگونه بود؟
وقتی می رفتیم هیئت کسی که بیشتر از همه سینه می زد و گریه می کرد «روحالله» بود. وقتی هیئت تموم میشد تنها کسی که گریه هاش همچنان ادامه داشت «روحالله» بود. موقع توزیع غذا هم وقتی همه می نشستیم سر سفره تا غذا بگیریم کسی که می رفت پارچ رو آب میکرد تا به عزاداران امام حسین(ع) آب بده «روحالله» بود. اون کسی هم که فدایی حسین(ع) شد «روحالله» بود. یا حسین(ع) به نقل از: دوست شهید.
*** پاسخ روحالله به یک سوال
یک بار که دور هم نشسته بودیم و از آینده صحبت میکردیم گفتم: روحالله اگر ما بریم و شهید بشیم خانوادههامون چی میشن؟ من خیلی نگرانشون هستم. روحالله خیلی محکم و جدی گفت: من دارم در راه امام زمان میرم و با دشمنای اسلام میجنگم. مگه ممکنه که امام زمان خانوادهی منو رها کنه! من مطمئنم که امام زمان هوای خانوادهام رو داره... دیدگاه عمیقش من رو به فکر فرو برد. روحالله رابطه قلبی خوبی با امام زمان(عج) داشت. به نقل از: دوست و همرزم شهید