
سرویس حاشیه نگاری _ میکائیل دیانی: دیدار دانشجویان با مقام معظم رهبری همواره با حاشیه های جذاب و تازه ای همراه است، حاشیههای خواندنی از جمله کف زدنهای متوالی، وعده عقد غیابی و حرف زور دانشجویان در دیدار امسال هم فضای جدیدی به این دیدار داده بود که می توانید متن این حواشی را در زیر بخوانید:
ساعت نزدیک ۴ است، سر خیابان فلسطین را به سمت پایین می آیم؛ پسر جوانی جلویم را میگیرد؛ لهجه غلیظ مازندرانی دارد، در چهره اش هم استرس دیده میشود!
میگوید: بیت رهبری از کدام طرف است؟
می گویم راست صورتت را بگیر و پایینی برو. می پرسم برای دیدار دانشجویی آمدهای؟
-بله
-از کجا؟
-از مازندران؛ دانشجوی کامپیوتر دانشگاه بابلسرم
می پرسم چرا حالا استرس داری؟
-استرس نیست، بیشتر هیجان است؛ آخه تا حالا دیدار رهبری نرفتم
دستش را میگیرم و با هم پایین می آییم؛ همین که می بیند مقصدمان یکی است کمی آرامش پیدا میکند. پایین که می آییم صفهای شلوغ را میبینم. به او می گویم آنها که در صف منظم و سر به زیر ایستادهاند، کارت دارند؛ کاری به کار کسی ندارند و فقط زودتر میخواهند بروند داخل اما این طرفیها که هول و ولا دارند، معمولاً کارت ندارند، منتظرند پیک امدادی برایشان از غیب کارتی جور کند. حالا ببینم از مازنداران تا اینجا آمدهای کارت داری؟
-آره، من از بچههای گروههای جهادی دانشگاه ام.
مسیر را نشانش میدهم و از هم جدا میشویم. وارد حسینیه میشوم. حسینیه کم کم در حال پر شدن است. بعضیها هم چند لحظه یک بار شعاری میدهند. «خامنه ای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است» بند اول را پسرها میگویند اما انگار دخترها هماهنگ ترند، پسرها شُل شعار میدهند اما دخترها محکم جواب میدهند. شعار عوض میشود «ما ذوالفقار حیدریم، فداییان رهبریم» و حالا نسبتها برابر میشود.
چشم میچرخانم؛ مسئولین تمهیدات جالبی را برقرار کردهاند. دور تا دور حسینیه دو ردیف صندلی چیدهاند، از یکی از بچه های تدارکات سوال میکنم که چرا دو ردیف صندلی چیده شده است؟ میگوید: هر سال تعداد زیادی دانشجویان می آیند و مجبورند روی پای هم بنشینند، خصوصاً بعد از آنکه آقا میآید به جلو یورش میآورند، اینها را چیدیم که بعد از یورش برداریم و کمی جا باز شود.
لابه لای چشم گردانی ام پسرک مازندرانی را میبینم که دستش را بالا گرفته و روی دستش نوشته شده، «جانم فدای رهبر» و چشمش نم اشک دارد.
بیست دقیقه مانده به ۵ عصر، از دری که کنار آن نشستهام، یکی یکی سخنرانان وارد میشوند، میشود استرس و اضطراب را در چهره شأن دید، عرق از پیشانی شأن سرازیر است. ساعت ۵ است، پرده پشت جایگاه کنار میرود، بچهها نیم خیز میشوند اما فقط صندلی آقا را آوردهاند و میز را میگذارند. این طرف یکی از بچههای اتحادیه مستقل پشت میکروفن سرود جلسه را با بچهها همخوانی میکند؛ شعرخوانی حالا هماهنگتر است و همخوان تقاضا دارد یک بار دیگر هم تمرین کنند که اعتراضها بالا میگیرد. دانشجویان خواستار ورود رهبری هستند.
هر چقدر عقبیها هیجان حضور رهبری را دارند، ردیف اولیها استرس خواندن متن را دارند و مدام با کاغذها بازی میکنند، گاهی جلوی صورت میگیرند، بعضیها گوششان را گرفتهاند و متن را میخوانند، بعضی هم هنوز در حال نوشتن و تصحیح متن شأن هستند.
ساعت رأس ۵:۳۰ است، پردهها کنار میرود و رهبری وارد میشود، بچهها به جلو هجوم میآورند و شعار میدهند، شعارها ممتد ادامه دارد تا به شعار «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست» میرسد، حالا باز همان داستان همیشگی است بچهها روی پای هم نشستهاند و یک نهضتی میشود که پشت به پشت بگویند و عقب نشینی کنند.
بی مقدمه قاری پشت تریبون میرود، علیرضا مهدی زاده؛ نفر اول مسابقات قرائت دانشجویی وزارت علوم است، خوب میخواند. در میان قرائتش رهبری هم یک «احسنت» محکم میگوید و قاری پس از آن سوره کوثر را میخواند و قرائت را تمام میکند. قاری بالا میرود، آقا دستی به سرش میکشد و تحسینش میکند و حالا دوباره همخوان پشت تریبون میرود تا شعری را بخوانند که تمرین کردهاند.
«یا علی گو پای پیمانیم با علی پیمان اگر بستیم…» شعری است طولانی که رهبری با حوصله آن را گوش میدهد به بیت «زود خواهد دید آمریکا، با دو چشم خویش افول خویش» رهبری سری به علامت تأیید تکان میدهد. بعد هم در سخنرانی شأن به افول آمریکا اشاره میکنند که «شما جوانان اطمینان داشته باشید که زوال دشمنان بشریت یعنی تمدن منحط آمریکایی و زوال اسرائیل را شاهد خواهید بود»
همخوانی که تمام میشود ؛ همخوان بالا می رود و از آقا می خواهد دستی به سرش بگذارد و دعا کند که ازدواج کند، آقا می خندد و می گوید «ان شالله» ، مجری پشت میکروفن میایستد. مهدی اجرایی طوسی مجری برنامه است، او قبلاً خودش در جایگاه نماینده تشکلهای دانشجویی در سالهای پیش سخنران بوده و میگوید که سختی کار اجرای این برنامه را درک میکند. میگوید که صحبتش را با یک شعر آغاز خواهد کرد؛ اعتراضها بالا میگیرد که «شما دیگر نخوان!» ادامه میدهد که «شعر خوبی است اما شاید من خواننده خوبی نباشم» آقا که خودش با شعر سر ذوق میآید؛ سرش را به میکروفن نزدیک میکند با لحنی شوخ میگوید «حالا بخوانید ببنیم چگونه است؟!» و جمعیت می خندد.
شعر از «حامد خاکی» و «حسین صیامی» است این را مجری میگوید و شعرشان غوغا میکند؛ شعر خوبی که چند بار جمعیت لابلایش احسنت میگویند و آقا به نشانه رضایت سر تکان میدهند.
مجری بعد با کسب اجازه از رهبری بی مقدمه نفر اول را صدا میکند. محمدامین مهدی پور نماینده جامعه اسلامی دانشجویان پشت تریبون میآید، آذری زبان است و صدای محکمی دارد. «آقایان غربزده، ما را از آن طرف مرزها نترسانید که در آنجا خبری نیست، بلکه از دید ما تهدید اصلی عدم استفاده از ظرفیتهای داخلی است». این جمله او با احسنت محکمی همراه میشود. در ادامه اما بحث او در مورد آقازادهها نیز با واکنش تأییدی مخاطبان همراه بود. «نمایش تجملات آقازادهها در فضای حقیقی و مجازی نمکی است بر روی زخم ملت قهرمان ما» دستهایش خوب کار میکند، برگهها را این دست به آن دست میکند و با دست خالی اش حرف را منقح میکند.
پیشنهادی برای تجدید نظر در ساختار سیاسی و بازگشت به «نظام پارلمانی» دارد که رهبری در صحبتهایشان پاسخ او را میدهد: «نظام پارلمانی هم که دربارهی آن بحث شد، ما مفصل در مجمع بازنگری قانون اساسی آن را بررسی کردیم… مشکلات نظام پارلمانی از نظام ریاستی بیشتر است.»
صحبتش که تمام میشود، عرق پیشانی اش را که شُر شُر در حال ریختن است پاک میکند و از آقا اجازه میگیرد که بالا برود. یک دقیقه از وقتش بیشتر صحبت کرده و حالا هم وقت زیادی را بالا نشسته است. پشت تریبون از فشارهای وزارت علوم بر تشکلهای انقلابی انتقاد کرده بود و گفته بود میخواهند ساختمان جامعه اسلامی دانشجویان را از آن بگیرند، حالا آن بالا هم به آقا توضیح میدهد که ماجرا از چه قرار است و آقا به او میگویند مطلب را بنویسد و بدهد.
مجری صدایش در میآید که اگر میشود، مراعات وقت را بکنید. نفر اول دارد با آقا صحبت میکند که نفر دوم را صدا میکند. نرگس حسینی از دفتر تحکیم وحدت پشت تریبون میآید. سلام و علیک میکند و آقا به گرمی جوابش را میدهند که موجب قوت قلبش میشود. از فاصله مسئولین با مردم میگوید و نشیندن درد مردم جامعه؛ میگوید: «آگاهی بخشی نیاز به ارتباط مستمر مسئولین و مردم دارد. برای رصد این ارتباط، دانشگاه نمونهای از آن است؛ متأسفانه علی رغم تأکیدات حضرتعالی، دانشگاهها رنگ مسئولین را هم به خود نمیبینند! وقتی با دانشجوی نخبه چنین برخورد میشود عامه مردم را که قطعاً حساب نمیکنند!» آقا دست به قلم میشود؛ در ادامه نقدی به نظام آموزشی کشور و محصولات آنان میکند: «دانش آموز ما باید نسبت به آینده کشور حساس شود، خود را در شکل گیری فردا اثرگذار بداند و با فهم سیاست، مطالبه گر شود نه یک سیاست گریزِ غز زننده!» آقا سری به نشانه تأیید تکان میدهند.
از حالت جنگی مجلس برای «جنگ انتخاباتی» به جای «جنگ اقتصادی» میگوید و جمعیت بلند تحسینش میکنند!
بخش آخر صحبتهایش ناظر به مسائل زنان و دختران جامعه است، دغدغه هویت دختران را دارد و دختران حاضر در حسینیه خودشان با احسنتی بلند همراهی اش میکنند. تا نفرات بعدی جایگزین شود، مجری هم تیکههای خوبی را برای تبیین فضای سیاسی اجتماعی بخصوص در رابطه بین ایران و آمریکا میاندازد!
مجری میخواهد نفر بعدی را صدا کند که یکی از دانشجویان جمع بلند میشود و از آقا فرصت صحبت میخواهد، میگوید میخواهد درد دل دانشجویان دانشگاه آزاد چهارمحال و بختیاری را بگوید و ۳ دقیقه وقت میخواهد. آقا نگاهی به مجری میکند و میگوید «درخواست ایشان را شنیدید؟» و مجری میگوید، «کسانی که اینجا پشت تریبون می آیند نمایندگان همین دانشجویان هستند اما باز اجازه بدهند همه صحبتهایشان را بکنند اگر وقتی باقی بود در خدمتیم»
نفر بعدی نماینده گروههای جهادی و هیئتهای مذهبی است که پشت تریبون میآید؛ امین شریفی سخن از دغدغه محرومان و مستضعفان میگوید و نیاز به کار جهادیای که از سوی مسئولین جدی گرفته نمیشود! صحبتهای دغدغه مندانه ای که آقا چندباری در توصیههایشان به آن ارجاع میدهند.
از مسئولین گلایه دارد که با این استدلال که «انقلابیها که تحت هر شرایطی پای کار انقلاب میمانند، پس برویم خاکستریها را جذب کنیم» بجای کمک به بچههای جهادی به اردوهای مختلط و… بیشتر بها میدهند. بچهها احسنت میگویند و آقا قلمشان را بر میدارند و دوباره مینویسند.
نماینده جهادیها یک دستش را محکم مشت کرده بالا که میآید و مشتش را باز میکند، تسبیح تربتی در دست دارد که به آقا هدیه میدهد، تسبیحی که تا آخر جلسه مدام در دست آقا می چرخد!
مجری دوباره از تکههایش یکی را رو میکند. «به آنهایی که مشغول تفکیک بین اوباما و ترامپند باید بگوییم همزمانی که اوباما نامه فدایت شوم برای رهبری میفرستاد، تحریمهای ۱۴ گانه را هم علیه ملت ایران اعمال میکرد و این ترامپ تنها تمدید کننده تحریمهای اوباما است» بچهها خوششان میآید و لبخندی به لبشان مینشیند.
نماینده انجمنهای علمی وزارت بهداشت، نفر بعدی است که آرام و متین صحبت میکند. صحبتش که به انتها میرسد بحث چربی و فشار خون ایرانیها را وسط میکشد، میگوید: آقاجان می دانم که الحمدلله شما ورزشکارید و کوهنوردی هم میکنید و سلامت هستید، اما این روزها طرح ملی کنترل فشار خون است، اگر شما هم بصورت نمادین بیایید و به این پویش بپیوندید، فشار خون تان را اندازه بگیرید که در انجام این طرح بسیار کمک کننده خواهد بود. آقا می خندد، جمعیت هم میخندند.
باستانی نماینده بنیاد ملی ایدههای تخصصی در حوزه حقوقی و تحول قضائی ارائه میکند و مشخص است که پیشنهادات کارشناسی اش مورد تأیید رهبری است، آقا با سر تأیید میکنند و با دست آرام آرام مینویسند.
مجری بعد از او نماینده کانونهای فرهنگی را صدا میکند، پسری با لهجه کرمانی که شیرین صحبت میکند و آرام! گلایه مند است که فرهنگ دغدغه آخر مسئولین است و هرجا که کم بیاورند اول از همه بودجه فعالیتهای فرهنگی را کم میکنند. میگوید عرصه فرهنگ عرصه متخصصین ادب و هنر است نه پسر وکیل و دختر وزیر! که با احسنت جمع همراه میشود. صحبتش که تمام میشود، بالا میرود و با آقا خوش و بش میکند.
حالا مجری نماینده بسیج را صدا میکند، و او دوباره جلسه را پر حرارت میکند. از همان ابتدا تن صدایش بالاست، بچهها هم نیم خیز هستند، میگوید: «امروز و در این جنگ اقتصادی آرایش جنگی متناسب از دولتمردان دیده نمیشود...معیشت مردم به گروگان ناکارآمدی مسئولین درآید». جمعیت تحسین میکند و هنوز صدای تکبیر پایین نیامده، تیغ نقد را سمت مجلس میبرد که «در این کشاکش صدایی از بهارستان به گوش نمیرسد. به نظر میآید نمایندگان نیز در حال گرفتن آرایش جنگی اند؛ اما خدا میداند انتخاباتی یا اقتصادی؟!» و دوباره تحسین حضار را بر میانگیزد. خطابش را به قوه قضائیه میکند و میگوید «اینکه قوه محترم، دادگاههای علنی برپا دارد و با مجرمین با شدت برخورد کند خوب است، اما آنچه بهتر است حضور فعال دستگاه قضا در عرصه ایجاد نرم افزارهای قدرتمند نظارت و پیشگیری است که بسیاری از مفاسد اقتصادی و اداری فعلی میتوانند قبل از اینکه در رسانهها و دادگاهها آینه دق شوند و در مقابل چشمان مردم قرار بگیرند، پشت سدی از ساز و کارهای دقیق بمانند و اساساً مبادی فساد زایی وجود نداشته باشد که محل سواستفاده فرصت طلبان شود.»
صریح و بی پرده از آقا می پرسد که «در نگاه شما اشکالات امروز کشور و خاصتاً نظام سیاسی، اداری و اقتصادی را ناظر بر کارگزار میدانید و یا ساختار؟!» آقا هم همان ابتدای صحبتهایشان جواب این سوال را میدهند «ساختار قانون اساسی خوب است. البته ساختارها میتوانند تکمیل شوند و نواقصشان برطرف شود؛ مثلاً یک روز مجمع تشخیص نداشتیم و امروز داریم. در همهی نظامها همین است. بنابراین ساختار ایرادی ندارد منتها باید کم و زیادش کرد. اما ما کارگزاران اشکال داریم؛ ناتوانی و کوتاهی داریم. گاهی کارگزاران در حرکت اشتباهی میکنند که در جامعه شکاف بزرگ ایجاد میکند»
شریفی در بند آخر صحبتهایش که با صدایی بلند هم ایراد میکرد و در یک دستش تصویری از شهید نادر مهدوی داشت گفت: «در میان دو گزاره جنگ و مذاکره ما میراث دار شهدای عزیزی همچون شهید نادر مهدویها که فاتح جنگ ارادهها در نبرد تمدنی بودند، هستیم. نه مذاکره میکنیم و نه جنگ خواهد شد». حرفش تکبیری بلند به همراه دارد. نماینده بسیج دانشجویی تصویر شهید مهدوی را به آقا هدیه داد و آقا هم همان جا تصویر را روی میز گذاشتند و تا آخر جلسه کنارشان بود.
مجری، خانم افشارنیا به نمایندگی از اتحادیه دانشجویی دانشگاه آزاد دعوت میکند؛ از اینجا به بعد حسینیه بیشتر به سالنهای سخنرانی دانشگاهی میماند. میگوید: «جنگ را با بیست سالهها بردیم و اقتصاد را با شصت سالهها باختیم!» آقا میخندند، و بچهها شروع میکنند به کف زدن! میگوید «مسئولین این پراید گران بی کیفیت را برای آقازادههای خود می خرند؟» و دوباره حسینیه برایش دست میزند! تیکهای نثار شورای تحول علوم انسانی میکند که «معلوم نیست، شورای تحول تعطیل شده یا هنوز تموم نشده و آقایان در جلسه اند!» آقا دوباره لبخند میزنند. از ضرورت وام دانشجویی برای ازدواج و افزایش خوابگاههای دانشجویی متاهلی هم صحبت میکند که جمعیت تحسین میکنند و آقا نیز یادداشت!
مجری، نماینده جنبش عدالتخواه دانشجویی را پشت تریبون میخواند. صبوری نکات زیادی دارد که آقا به آنها توجه میکند. اول از همه نقدهایشان در مورد خصوصی سازی را مطرح میکند. خصوصی سازی را با شرایط فعلی بحران زا می داند و از رهبری میخواهد خصوصی سازی را تا بر طرف کردن مشکلاتش متوقف کند که رهبری در پاسخ میگوید: «البته در خصوصیسازی خطاهای بزرگی صورت گرفته که بنده هم مکرراً تذکراتی دادهام. اشکالاتی در خصوصیسازی هست. منتها اصل خصوصیسازی نیاز مبرم اقتصاد است؛ این از جمله اشکالات ساختار بود که اصلاح شده است. البته در عمل اشکالاتی وجود دارد؛ خطاها و بیتوجهیها و لغزشهایی صورت گرفته که باید جلوی لغزشها را گرفت.»
صبوری میگوید پیشنهاداتی هم برای ارائه تحول ساختار در قوه قضائیه و صداوسیما دارد، وقتی بالا میآید آقا میگوید مطالب تان به دستم رسیده است؛ البته پارسال پشت تریبون گفتید که حالا تازه هفته پیش آوردید، اما اشکال ندارد بالاخره آمد!
نفر بعدی رضا پیوندی نماینده نشریات دانشجویی است. از رویکردهای رسانهای که منجر شده فاصله کارآمدی و احساس کارآمدی بوجود آید؛ میگوید؛ یک طرف رویکردی که صورت مسئله ها را پاک می کند، طرف دیگر رویکردی که آگاهانه یا ناآگاهانه، عامدانه یا جاهلانه در صددند تا آئینهها شفاف نباشند! تا مردم نتوانند قضاوتی واقعی پیرامون کارنامه چهل ساله انقلاب اسلامی داشته باشند! و به دروغ میخواهند اینگونه القا کنند که آرمانهای اساسی انقلاب محقق نشده!» نقدی به مسئولین دانشگاهی میکند که نشریات دانشجویی را مورد آزار قرار میدهند و میگوید: «نشریات دانشجویی را به خاطر درج چند علامت تعجب، توقیف کرد؟ مگر میشود از آزادی گفت، اما به اتهام انتقاد از مدیریت دانشگاه از نشریات دانشجویی به قوه قضائیه شکایت برد؟» و بعد با زبان شیرین ترکی میگوید «که آقایون اینجا هم حضور دارند» و با دست مسئولین را نشان می دهد؛ رهبری ترکی را متوجه می شود و می خندد اما آقایان «فراهانی» و «امامی رضوی» معاونین وزیر بهداشت که متوجه نشده اند به یکدیگر نگاه می کنند!
از ظرفیت جوانان فعال در نشریات دانشجویی میگوید و موفقیت مطبوعات پیشگام را محصول حضور ادوار فعال نشریات دانشجویی می داند و به عنوان پیشنهاد میگوید آقا مدیران جراید و مطبوعات حاکمیتی بزرگی، چون کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی سالهاست در این عرصه حضور دارند و حتماً مأجورند؛ در روند جوان گرایی تغییر دهند.. آقا به صحبت او ارجاع میدهد و صحبتهایشان را تأیید میکند و نیاز شکل گیری سازوکارهایی برای ادامه فعالیت فعالان نشریههای دانشگاهی را ضرورت میداند! پیوندی با کلامی ترکی که از کمبود و وقت و زمان حکایت دارد صحبتش را پایان میدهد! بالا که میرود از آقا میخواهد، خطبه عقدشان را بخواند و آقا میگویند غیابی میخوانم.
نفر آخر سخنرانان پیام مرادی نماینده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل است که متنش را برپایه فرصت سازی ها و فرصت سوزیهای در کشور بنا گذاشته! با حرارت صحبت میکند و بچهها را با خود همراه کرده است، میگوید: «جوانی من و این جمع در دوره مدیریت کسانی سپری شد که «استادتمام فرصتسوزی» هستند!» آقا لبخند میزند و بچهها برایش کف میزنند.
از فرصت سوزیهای کشور در وزارت نفت میگوید که «باید پرسید «جناب همیشه وزیر نفت!» چرا نتایج این آرایش جنگیِ مخفیانه در زندگی مردم محسوس نیست؟» آقا دوباره می خندد و این نیز با دستهای ممتد دانشجویان همراه است.
به کاهش ارزش پول ملی اشاره میکند و از فرصت سوزی در این حوزه میگوید که «دولت میلیاردها دلار ارز دولتی را بدون نظارت میان عدهای تقسیم کرده تا با آن غذای سگ و لوازم آرایشی بخرند و یا جنس وارد کنند و با قیمت آزاد به مردم بفروشند!» جمعیت دوباره تشویق میکند، نکتهای که آقا نیز در سخنرانی به آن اشاره میکنند. «فعّالیّتهای اطلاعاتی مردمی. خیلی از کارهایی که دستگاههای اطّلاعاتی ما یا نمیتوانند انجام بدهند یا به دلایل مختلفی لابهلای کارها میماند، گاهی به وسیلهی عناصر هوشیار و آگاه اطّلاعرسانی میشود و تأثیر داشته. به خود ما گاهی اطّلاعرسانی شده، تأثیر کرده و دنبال شده و کارهای مثبتی انجام گرفته. فرض کنید [اطّلاعرسانیِ] یک سوء استفاده در زمینهی قاچاق، در زمینهی واردات گوناگون؛ مثل همینهایی که حالا یکی از دوستان اینجا اسم آوردند، خوراک سگ و امثال اینها؛ مجموعههایی میتوانند در این زمینهها فعّال باشند.»
مرادی گلایهای صریح را نیز از رئیس جمهور داشت. او با اشاره به جمله اخیر آقای روحانی که از ناکافی بودن اختیاراتش گفته بود اعلام کرد: «مردم با دیدن این نابسامانیها از خود سوال میپرسند مسئول رسیدگی به این ولنگاری ارزی چه کسی است؟ وقتی رئیسجمهور که خود در این زمینه مسئولیت مستقیم دارد مانند مردم از تقلب واردکنندگان گلایه میکند، باید به کجا شکایت برد؟ گویا در این شرایط ریاست محترمجمهور به تازگی فهمیدهاند اختیار کافی برای اداره امور مملکت را ندارند؛ بعد از این همه انعطاف نظام اسلامی در مواجهه با ایدههای دولت یازدهم و دوازدهم، صحبت کردن از کمی اختیارات حقیقاً نمکنشناسی است». جملهای که با تشویق حاضرین همراه شد.
مرادی در پایان صحبتهایش به لزوم تغییر و نوگرایی و جوانگرایی اشاره کرد صحبتی که در بحث رهبری نیز به آن اشاره کردند «اگر چنانچه انشاءالله شما جوانها با این حرکتها پیش بروید و زمینه را برای روی کار آوردن یک دولت جوان و حزباللهی آماده کنید، بنده معتقدم که بسیاری از این نگرانیهای شما و دغدغههای شما و غصّههای شما پایان خواهد پذیرفت؛ این غصّهها هم البتّه فقط مخصوص شماها نیست.»
پس از پایان صحبت نمایندگان دانشجویی مجری بالا رفت و انگشتری را به رهبری هدیه کرد؛ طوسی که تازه بچه دومش را به دنیا آورده از آقا خواست که وقتی بدهند که بچه اش را بیاورد و برایش اذان بگویند.
حالا نوبت به صحبتهای آقا رسیده است، کاغذ را بالا و پایین میکند و اول نکتههای بچهها را جواب میدهند و بعد میگویند اگر فرصت شد نکاتی دارند؛ بچهها اعلام میکنند «بعد از اذان هم هست!» که آقا با خنده میگویند «این دیگر حرف زور است!» و جمع همه میخندند.