سرویس معرفی؛ مهدی چراغ زاده: محمد مهدی خانمحمدی متولد 29 شهریورماه 1371 و ساکن قم است. مقطع کارشناسی را در دانشگاه قم و در رشته حقوق گذرانده و اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه شهید بهشتی است؛ و همزمان با تحصیل در دانشگاه به کسب علوم و معارف اسلامی در حوزه علمیه می پردازد و اکنون در مقطع سطح دو مشغول به تحصیل است.
خانمحمدی شاعری آرام و بی هیاهوست که کتاب «هیاهو»یش هنوز نیامده هیاهویی راه انداخته و در جشنواره شعر و داستان انقلاب رتبه دوم را کسب کرده است. این شاعر جوان که چندماهی است ملبس به لباس روحانیت شده در کارنامه ادبی خود سوابق درخشانی دارد از جمله در دومین، سومین و چهارمین جشنوارهی بین المللی شعر اشراق، جشنوارهی شعر کتاب، جشنوارهی شعر دفاع مقدس، جشنوارهی شکوه صبر، جشنواره دانشجویی میعادگاه عاشورائیان، جشنواره حبیب بن مظاهر و... برگزیده شده است.
«هیاهو» حدود 30 شعر است از میان 90 شعر که محمد مهدی خانمحمدی آنها را گزینش کرده و به چاپ رسانده است. اشعار این کتاب شامل 25 غزل، 1 قصیده و 6 رباعی است. «هیاهو» مضامینی عاشقانه، حدیث نفس، اجتماعی، اعتراضی، آئینی و... را در بر دارد و محمد حسین نعمتی طراح جلد آن بوده و توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.
زبان شعر خانمحمدی از فخامت و پختگی قابل قبولی برخوردار است و از پس بازی های زبانی برآمده است. نه زبان عامیانه دارد و نه آنقدر فخامت قدمایی دارد که باعث کهنگی کلمات و تعابیرش شود. خانمحمدی در انتخاب کلمات دقت و وسواس خاصی دارد و همین امر باعث شده چینش کلمات و آهنگین بودن و موسیقی درونی کلمات نیز در شعرش جلوه گر باشد و به خواننده حس خوبی را منتقل کند.
محمدمهدی خانمحمدی شاعری آرام و بی هیاهوست که خود را درگیر قیل و قال های روزمره نکرده و خلوت شاعرانه و آرامشی که دارد در بیت بیت اشعارش به چشم می خورد. او کشف و شهود های شاعرانه دارد و این کشف و شهود با آرامشی که در وجودش نهفته است به اشعارش حلاوت خاصی بخشیده است.
شرشر رود و من و کشف و شهود تازه ای
چشم هایم چشمه ای جاریست رود تازه ای
شور در گلهای شیپوری شکوفا می شود
گوش کن داوود می خواند سرود تازه ای
خانمحمدی علاقه خاصی به بیدل دهلوی دارد و نازک خیالی ها و مضمون پردازی سبک هندی نیز در گوشه و کنار اشعارش به چشم می خورد.
زندگی خواب حبابی بود روی دوش موج
موج سرگردان و موهوم سراب کهنه ای
تا دم پیری دویدم یک نفس اما کجا؟
دیر فهمیدم که هستم آسیاب کهنه ای
یا
مثل نمکی که حل شود در دل آب
مثل رودی که می رود در مرداب
ایمان دروغ می شود خرج حسد
انگور حرام می شود خرج شراب
خانمحمدی قالب های شعر فارسی و زیر و بم آنها را به خوبی می شناسد و اسلوب های هزارساله شعر فارسی را مانند قدمای شعر در سده های گذشته در اشعارش رعایت می کند اما در عین حال اجازه نداده این کار موجب شود که شعرش زبانی کهن داشته باشد. یکی از این قالب های قصیده است که او توانسته بخوبی از پس از آن بربیاید و تمام بخش های قصیده مانند، مطلع، تغزل، تخلص و... را بخوبی مانند قصیده سرایان نامی شعرفارسی رعایت کند اما زبان، بیان، مضامین و معانی نو به کار گیرد، کاری که امروز شاید کمتر کسی باشد که از پس انجام آن بربیاید و اغلب شاعران اصول اصلی قصیده را رعایت نمی کنند. مثلا خانمحمدی در قصیده ایی زیبا پیرامون حضرت زینب اینگونه می نویسد:
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
در ازدحام فلک، برقِ فجر پیدا شد
رها شدند از آن تیرگی هزار اختر
سپیده سر زد و با دست مهربانی خویش
کشید پردهای از نور روی قرص قمر
به دوش کوه بر آمد ملیکۀ مشرق
طلوع کرد و جهان را گرفت سرتاسر
به شکر فتح خودش بر سر زمین پاشید
بدون هیچ دریغی هزار سکّۀ زر
چه خلقتیست؟ شگفتا! چه آیهای؟ عظمی!
به فتح صبح قسم خورده خالق اکبر
قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود
بزرگوار، شکوهآفرین، بلندنظر...
این شاعر جوان با تسلطی که بر زبا عربی دارد در اثنای اشعارش ابیاتی عربی نیز می آورد که به زیبایی اشعارش کمک می کند.