بسيارى از احساسات، درخواستها و انگيزهها ممكن است در قشر دانشجو وجود داشته باشد، اما به خصوصيت دانشجويى او ارتباط مستقيمى نداشته باشد؛ مثل دغدغه شغل. شايد دانشجويى وجود نداشته باشد كه دغدغه شغل و آينده نداشته باشد؛ ليكن اين به حيثيّت دانشجويىِ دانشجو ربطى ندارد. اين مربوط به هر جوانى است؛ دانشجو هم نباشد، اين دغدغه را دارد. يا مثلاً دغدغه ازدواج و تشكيل خانواده، كه البته از اين مورد، حضّار بيشتر هم خوششان مىآيد! هر دانشجويى - چه دختر و چه پسر - اين دغدغه و اين مطالبه و ميل را دارد؛ چون مسأله اساسى زندگى است. اما اين لازمِ ذاتى دانشجو نيست؛ اين لازمِ انسان بودن و جوان بودن اوست. دانشجو هم كه نباشد، اين احساس را دارد. اما آن چيزى كه من اسمش را «بيدارى دانشجويى» مىگذارم و امروز در بين دانشجويان و غيردانشجويان معمول است و به آن «جنبش دانشجويى» مىگويند، مخصوص قشر دانشجو - به حيث دانشجو - است؛ يعنى متعلّق به همه جوانان نيست؛ متعلق به همين جوانِ قبل از محيط دانشجويى هم نيست؛ متعلق به اين جوان بعد از دوره دانشجويى هم نيست. اين متعلّق به محيط دانشگاه است؛ متعلق به همين چهار سال، پنج سال، شش سال است؛ همين مدتى كه شما در دانشگاه درنگ داريد. اين حقيقتى است كه وجود دارد.
خسارت فوق خسارت
جنبش دانشجويى - يا به همان تعبير درستتر: بيدارى دانشجويى - چيز جديدى نيست؛ يك چيز مخصوص ايران هم نيست؛ چون همانطور كه گفتيم، متعلّق به محيط دانشگاه است. اين بيدارى، خصوصياتى دارد؛ انگيزههايى در آن هست و نتايجى بر آن مترتّب مىشود. اگر اين خصوصيات را درست بشناسيم، مىتواند بهعنوان يك منبع غنى و سرشار و فيّاض براى آن كشور و آن محيط و آن جامعه بهكار گرفته شود؛ اما اگر درست شناسايى نشود، ممكن است تضييع شود. مثل ثروتى كه شما از وجود و يا از كاربرد آن اطّلاع نداريد. بدتر از اين، آن ثروتى است كه شما كه صاحبش هستيد، اطّلاع نداريد؛ اما يك دزد و يك دغل اطّلاع دارد كه زير اين مخفيگاه، اين گنج هست؛ كاربردش هم اين است. لذا او مىآيد و استفاده مىكند و اين ديگر مىشود خسارت فوق خسارت! يكى از فرايض اوّليه اوّلاً خودِ دانشجو، ثانياً مجموعه مديرانِ دانشجويان و دانشگاهها و ثالثاً مجموعه مديران كشور، شناسايى اين پديده ذاتاً دانشجويى است؛ يعنى بيدارى دانشجويى، يا جنبش دانشجويى، يا حركت دانشجويى. به هر اسمى آن را بناميد، حقيقتش را مىشناسيم كه چيست. منشأ چنين پديدهاى، خصوصياتى است كه در دانشگاه و در مجموعه دانشجويان هست. سن و انرژى و توان و نيروى جوانى، معارف و دانشهايى كه دانشجو در اين دوره با آنها آشنا مىشود - چه معارف علمى، چه معارف سياسى، چه معارف اجتماعى - فراغت دانشجويى كه گرفتار زندگى و نان و دربند گرفتاريها و بارهاى زندگى نيست و يك آزادى نسبى دارد و در جايى مسؤوليتى ندارد، مجتمع بودن دانشجويان در يك محيط خاص، تأثير گرفتن از امواج عمومى جامعه و بازتاب آنها را نشان دادن - چه مثبت و چه منفى - از عوامل اين پديده بسيار مهم و در عين حال بسيار مبارك است كه در صورتى كه از آن استفاده نشود و يا بد استفاده شود، بسيار خطرناك هم خواهد بود. در مجموعه دانشجويان و در حركت دانشجويى يا بيدارى دانشجويى، خصوصياتى هست كه تقريباً مىشود گفت اين هم در اغلب جاها يكسان است - با تفاوت فرهنگها و تاريخها و زيرزمينههاى هر كشورى و هر ملتى و هر مجموعه انسانى - ليكن مشتركاتى بالاخره در همه جا هست.
آرمان در برابر مصلحت
آن چيزى كه من در مورد كشور خودمان مىتوانم بهعنوان ويژگيهاى حركت دانشجويى از قبل از انقلاب تا اوان انقلاب و از اينجا به بعد عرض كنم، خصوصياتى است كه ذكر مىكنم:
خصوصيت اوّل، آرمانگرايى در مقابل مصلحتگرايى است؛ عشق به آرمانها و مجذوب آرمانها شدن. انسان وقتى كه در محيط تلاش و كار معمولى زندگى قرار مىگيرد، گاهى موانع جلوِ چشم او را مىگيرد؛ آرمانها را دوردست و غيرقابل دستيابى به انسان نشان مىدهد و اين خطر بزرگى است. گاهى آرمانها فراموش مىشوند. در محيط جوان، آرمانها محسوس، ملموس، زنده و قابل دسترسى و دستيابى است؛ لذا براى آنها تلاش مىشود. خودِ اين تلاش، تلاش مباركى مىشود.
دور از کلک
خصوصيت دوم، صدق و صفا و خلوص است. در حركت دانشجويى، كلك، تقلّب، حيله و شيوههاى غيرانسانىاى كه معمولاً در محيطهاى زندگىِ رايج به كار مىرود، كمرنگ است و يا بهطور طبيعى نيست. در محيط معمولى زندگى، در محيط سياست، در محيط تجارت و در محيط بده بستانهاى اجتماعى، هر كس هر حرفى كه مىزند، مواظب است ببيند از اين حرف چه گيرش مىآيد و چه از دست مىدهد. حالا بسته به اين است كه چقدر زرنگ، چقدر پشت همانداز و چقدر عاقل باشد - يا در نقطه مقابلش قرار گرفته باشد - تا چيزى از دست بدهد، يا چيزى بهدست آورد. اما در محيط حركت دانشجويى، نه؛ حرف را براى خوب بودنش، براى درست بودنش، براى جاذبه داشتنش براى خود و براى حقيقت، بيان و دنبال و تعقيب مىكنند. نمىخواهم تعميم دهم و بگويم كه هر نفر از آحاد دانشجو، هر تك تكى از اين حرفهايى كه مىزند، اينطور است؛ نه، اما اين رنگِ غالب است.
آزاد و رها
خصوصيت سوم، آزادى و رهايى از وابستگيهاى گوناگونِ حزبى و سياسى و نژادى و امثال اينهاست. در اين مجموعه حركت دانشجويى، انسان مىتواند اين خصوصيت را مشاهده كند كه اين هم يك شعبه از همان مصلحتگرايى است. غالباً در اينجا از تقيّداتى كه معمولاً مجموعههاى گوناگون سياسى و غيرسياسى براى افراد خودشان فراهم مىكنند، خبرى نيست و جوان حوصله اين قيد و بندها را ندارد. لذا در گذشته پيش از انقلاب، احزابى بودند و كارهايى مىكردند؛ اما به دانشگاه كه مىرسيدند، ضابطه از دستشان در مىرفت! ممكن بود چهار نفر عضو هم يارگيرى مىكردند، اما نمىتوانستند انضباطهاى مورد نظر خودشان را – انضباطهاى حزبى خيلى شديد كه در احزاب دنيا معمول بود و هست - در محيط دانشجويى بهدرستى اعمال كنند؛ زيرا دانشجو بالاخره در جايى به اجتهاد مىرسد. آن زمانها حزب توده، حزب فعّالى بود؛ تشكيلات خيلى وسيعى هم داشت؛ با شورويها هم مرتبط بود و اصلاً براى آنها كار مىكرد؛ اما به دانشگاه كه مىرسيد، مجبور بود بسيارى از حقايق حزبى را از چشم دانشجو پنهان كند!
فارغ از افراد
چهارمين خصوصيتِ اين حركت، مبتنى بر اشخاص نبودن است. يعنى اين حركت در دانشگاه صنعتى شريف هست، امروز هم هست، ده سال پيش هم بود، ده سال بعد هم هست؛ اما نه ده سال پيش شما بوديد، نه ده سال بعد شما اينجا هستيد. اين حركت هست، ولى مبتنى بر اشخاص نيست؛ متعلّق به فضا و مجموعه حاضر است.
مقابله با پلیدی
پنجمين خصوصيتِ بسيار مهمّش اين است كه در مقابل مظاهرى كه ازنظر فطرت انسانى زشت است - مثل ظلم، زورگويى، تبعيض، بىعدالتى، تقلّب، دورويى و نفاق - حسّاسيت منفى دارد و آن را دفع مىكند. يك وقت در اوّل انقلاب، همين گروه منافقين، با استفاده از فرصت انقلاب توانست در ميان جوانان و دانشجويان نفوذى پيدا كند؛ اما وقتى معلوم شد كه اعضاى اين گروه، منافقند، غالباً روى برگرداندند. چرا به آنها منافق مىگفتند؟ چون ادّعايشان اين بود كه براساس ايدئولوژى دين تشكيلات دارند، تلاش مىكنند و آينده معيّن مىكنند؛ اما در عمل معلوم مىشد كه نه، از ايدئولوژى دين هيچ خبرى نيست؛ تفكّرات، تفكّرات التقاطى ماركسيستى است؛ آن هم نه ماركسيستىِ يك دست؛ التقاطى، مخلوط و آشفته؛ و در عمل خارجى و فعّاليت و مبارزات هم آن چيزى كه حاكم بر بيشترين فعّاليتهاى آنهاست، قدرتطلبى است. تلاش براى اينكه به قدرت دست پيدا كنند؛ قدرتى كه در پديد آمدنش نقش زيادى نداشتند؛ بلكه بهعنوان يك مجموعه اصلاً نقش نداشتند؛ هرچند ممكن بود افرادى از آنها هم در خلال ملت نقش داشته باشند. لذا چون نفاق آنها معلوم شد - معلوم شد كه ظاهرشان با باطنشان؛ حرفشان با دلشان؛ ادّعايشان با آنچه كه حقيقتاً آن را دنبال مىكنند، يكى نيست - مجموعه جوانِ دانشجويى از اينها اعراض كرد و روى برگرداند.
احساس و عقل
ششمين خصوصيت اين حركت دانشجويى و اين پديده ذاتى محيط دانشگاهها اين است كه بر اين حركت، فقط احساسات حكومت نمىكند؛ بلكه ضمن اين كه احساسات هست، منطق و تفكّر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن و تدقيق هم در آن وجود دارد. البته شدّت و ضعف دارد؛ گاهى كم و گاهى زياد. از نظر ما، اينها خصوصياتى است كه در اين مجموعه موسوم به حركت دانشجويى، يا بيدارى دانشجويى وجود دارد. البته كسانى كه اهل تحليل و تدقيقهاى اينطورى هستند، بگردند و خصوصيات ديگرى هم پيدا كنند؛ كه حتماً هم وجود دارد و من حالا نمىخواهم آنطورى بحث كنم.
برکتهای روشن
عزيزان من! اين را بدانيد؛ اين حركت دانشجويى، به اين انقلاب خيلى هم خدمت كرده است. قبل از انقلاب، در خيل مبارزات عظيم مردم، دانشجويان چشمگير بودند؛ حضور داشتند و فعّال مىنمودند. من بيشترين مشاهدهام در اين مورد، مربوط به مشهد است. در محيط دانشجويى مشهد، من فعّال بودم؛ تهران هم كه مىآمدم، همينطور بود. در دانشگاههاى مختلف مىآمدم و مىرفتم؛ دانشجويان با من ارتباط داشتند و از نزديك مىديدم كه چه خبر است. الان بعضى از همين مسئولان كنونى كشور، از دانشجويانِ آنروز ما هستند كه با ما ارتباط داشتند. از اوّلِ انقلاب به بعد، اين نقش تمام نشد. شايد اگر كسانى در مسؤوليتهاى گوناگون مربوط به قضاياى دانشجويان قرار داشتند كه به اين مقوله علاقهمند بودند، بركات زيادترى بر آن بار مىشد؛ اما بدون آن هم بركاتى بر اين حركت و احساس و بيدارى و انگيزش دانشجويى پديد آمد كه چند نمونهاش را به شما مىگويم:
يك نمونهاش، همين قضاياى دانشگاه تهران بود كه گروهكهاى الحادى آمدند دانشگاه تهران را تصرّف كردند و از اتاقها و سالنها و مراكزش بهعنوان اتاقهاى جنگ، انبارهاى سلاح و مركز توطئه عليه اصل انقلاب و عليه نظام استفاده كردند! فضا را قُرق هم كردند؛ يعنى يك حالت ارعابى نه فقط در مسؤولان آن روز - مسؤولان آن روز، دولت موقّت بودند كه اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در اين ميدانها را نداشتند؛ آنها كه هيچ! - كه حتّى در دل بسيارى از افراد انقلابى هم ايجاد كرده بودند. در محيط خودِ دانشگاه تهران، اينها بيشترين رعب را ايجاد كردند. من يادم نمىرود كه در يكى از سختترين آن روزهايش، اتّفاقاً خودم در دانشگاه بودم و يك برنامه هفتگى داشتم. در مسجد دانشگاه تهران. آن روز طبق معمول، روزِ برنامه بود. آمدم، ديدم دانشگاه خلوتِ خلوت است. به مسجد آمدم؛ شايد بيست نفر، سى نفرى در مسجد بيشتر نبودند. وقتى وارد مسجد شدم، چند نفر آمدند و گفتند: آقا! زود از اينجا برويد! گفتم مگر چه شده؟! معلوم شد كه بله، دانشگاه را قُرق كردهاند و از زدن و كشتن و اين چيزها هم اصلاً ابايى ندارند! چه كسانى در مقابل اينها ايستادند؟ خودِ دانشجويان. اوّلين، يا يكى از اوّلين نشانههاى بروز فعّاليت مؤثّرِ بسيار كارساز جوشش دانشجويى، در همين قضيه بود. دانشگاه نيمه تعطيل بود، اما دانشجويان -يعنى يك مجموعه انقلابىِ محض- همه زنده و فعّال آمدند و داخل دانشگاه ريختند و آنجا را تطهير كردند. اين قضيه، مربوط به سال پنجاه و هشت است كه آن را عرض مىكنم. اين يكى از نمونههاست.