
حلقه وصل: نشریه حلقهوصل تصمیم گرفته است تا به مناسبت سالگرد پرواز تلخ اردیبهشتماه به بازخوانی نشریه شماره 118 خود بپردازد.
شما روایتهایی از علی صدرینیا از سفرهای خارجی رئیس جمهور شهید میخوانید:
من در این سه سال، در چهار سفر بهعنوان مستندساز با آقای رئیسجمهور و تیمشان همراه بودم. اولین سفر ایشان به روسیه که خروجیاش مستند «سیودو ساعت در مسکو» شد، دو سفر ایشان به سازمان ملل در ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ و سفر اردیبهشتماه سال گذشته به سوریه. در این سفرها، دو سه نکته از منش این شهید در یادم مانده است: اولی، پرکاری ایشان است. آنچیزی که من بهعنوان مستندساز مشاهده میکردم، نمایانگر این موضوع بود. طبیعتاً در بازهی زمانی دو روزه یا سهچهار روزه، بنا به زمان سفر، بهعنوان مستندساز مشاهداتی داشتیم و از هم جدا میشدیم، اما این تلاش و پرکاری ایشان متوقف به آن سهچهار روز نبود.
خستگیناپذیری بینهایت!
در سفر سوریه که پارسال انجام شد، برنامهی سفر بسیار فشرده بود. ما که جوانتر بودیم و بهعنوان مستندساز، تجربهی کار پرفشار اینسبکی را داشتیم، یک جاهایی کم میآوردیم. برنامه از صبح شروع میشد و دیدار وزیر امور خارجهی سوریه، نخستوزیر، علمای اهلسنت، رهبران جبههی مقاومت، اندیشمندان سوریه، گفتگو و مصاحبه، دیدار با تجار سوری، دیدار با ایرانیان مقیم سوریه، بازدید از مسجد اموی، بازار حمیدیهی دمشق، زیارت حرم حضرت رقیه و... پشتسر هم انجام شد. کار بهقدری فشرده بود که یادم است از این سالن به سالن بعدی، دوربین را کات نمیدادم. از سالن خارج میشدیم، به سالن دوم میرفتیم و میدیدیم جمعیت نشسته است. سفر را بهعنوان سفری میدانستند که باید دقیقهبهدقیقه از آن بهرهبرداری بشود. مستندی به اسم «پس از سیزده سال» در مورد همان سفر سوریه ساخته شده است. وقتی ایشان رفتند زیارت حرم حضرت رقیه و حرم حضرت زینب، تیم رسانهای از گروه جدا شد. ما به فرودگاه رفتیم، در هواپیما وسایل را گذاشتیم و خوابمان برد. چند ساعت بعد که بیدار شدیم، متوجه شدیم جلسهی دیگری آنجا برگزار شده و منِ مستندساز سفر، از آنجا ماندهام! واقعاً بعد از سفر، همیشه به دوستان میگفتم خدا به ایشان توان و انرژی مضاعف بدهد که اینجوری کار میکند.
رئیسجمهور با شهامت
سفر سال ۱۴۰۱ به نیویورک، سفر خیلی خاصی بود. اگر یک نفر میخواست با نگاه عافیتطلبانه نگاه کند، باید از آن سفر اجتناب میکرد، ولی آقای رئیسی به این مسائل اعتنا نکرد. خود آقای رئیسی در مصاحبهای که ما در پایان سفر در هواپیما از ایشان گرفتیم، وقتی در اینباره پرسیدیم، گفتند افراد مختلفی دلسوزانه به من میگفتند به این سفر نروید؛ چون زمان سفر، چند روز بعد از آن ماجرای تلخی بود که برای خانم مهسا امینی اتفاق افتاد. ضدانقلاب تلاش میکردند فضاسازی کنند و سفر را تحتالشعاع قرار دهند. بعضی خوانندهها و بعضی چهرهها فراخوانی منتشر کرده بودند برای اینکه جمعیت بیاید و اعتراضاتی را شکل دهد. ما بهعنوان مستندساز میخواستیم ببینیم آنجا چه اتفاقی قرار است رقم بخورد.
این اولین سفری بود که بعد از ماجرای شهادت حاجقاسم اتفاق افتاده بود و فضای دلگیری بر هیئت ایرانی حاکم بود. ایشان در سازمان ملل عکس حاجقاسم را بلند کردند. من در جایگاه خبرنگاران بودم. بیرون، وقتی صحبت تمام شد و ایشان آمدند، علیالقاعده از پلهبرقیهایی باید پایین میآمدند و از جلوی ما رد میشدند، میرفتند سوار ماشین میشدند تا به هتل بروند. ایشان از پلهبرقی آمدند پایین، یکدفعه پیچیدند و مسیر دیگری را رفتند. خبرنگارِ دو تا از این رسانههای ضدایرانی کنار من ایستاده بودند. یکدفعه پرسیدند کجا رفت؟! ما نمیدانستیم این هیئت کجا میرود. چهار پنج دقیقه بعد، فیلمی بیرون آمد که نشان میداد آقای رئیسی تصمیم گرفته مسیر سازمان ملل تا هتل را پیاده برود؛ در روزی که فراخوان زده بودند و گفته بودند نیویورک را جهنم رئیسی و همراهانش میکنیم! آقای رئیسی جسارت نشان دادند و پیاده این مسیر را رفتند و با انتشار آن تصاویر، شکست رسانهای بزرگی برای معاندین رقم زدند. این جرئت و جسارتی بود که رئیسجمهور از آن برخوردار بود و باعث شد میدان را خالی نکند.
گریهی تواضع
در هواپیما موقع رفتن به نیویورک، گفتوگویی با ایشان داشتیم که به یک مصاحبه انجامید. از ایشان پرسیدند شما بهعنوان نمایندهی مردم ایران راهی سفر هستید، چه حسی دارید؟ ایشان مکثی کردند و اشکشان جاری شد. من در مستندی که بعداً تولید شد، این اشکریختن را حذف کردم.
تصورم این بود که خواهند گفت این یک نمایش و شوآف است و شاید بازخورد خوبی نداشته باشد. ولی برای ما که آنجا در صحنه حاضر بودیم، مشخص بود از ته دل، اشکهای ایشان جاری شد. بعد پرسیدند چرا شما گریه میکنید؟! با این مضمون گفتند که من کی باشم که نمایندهی این مردم باشم. نمایندهی این مردم شهدا هستند. نمایندهی این مردم حاجقاسم هستند. آنها هستند که برای جمهوری اسلامی تولید قدرت کردند. من تلاش میکنم از این قدرت استفاده کنم. من احساس کردم ایشان انگار یک آن به این فکر کرد که چه لقب بزرگی، نمایندهی مردم ایران! واقعاً این روحیهی خاکی بودن در ایشان وجود داشت. در دورههای مختلفی آدمهایی هستند که به ریاست جایی میرسند و نگاهشان به مردم، نگاه ارباب و رعیتی است.
قدرت روزافزون انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی سرگذشت عجیبی دارد. بهقول مستندسازها و بچههای هنری، انگار خدا روایت خطی را برای انقلاب اسلامی نمیپسندد. دوست دارد این روایت هماش غیرخطی شود و خردهداستانها، اتفاقات و ماجراهای پیچیدهای برایش رخ دهد. از اول انقلاب، اینهمه حوادث و اتفاقات مختلف، شهادتها، جنگ و ماجراهای مختلف بهوجود آمد. ما همتها و باکریها را در جنگ از دست دادیم، اما یکدفعه خدا حاجقاسم سلیمانی را نگاه میدارد تا اتفاق بزرگی را در مواجهه با آمریکا و اسرائیل جلو ببرد. درست است که مطهری و بهشتی و باهنر و رجایی را از دست دادیم، ولی خدا آیتالله خامنهای را حفظ میکند. الحمدلله این فضا جلو میرود و واقعاً ماجرای انقلاب اسلامی همین است! کلی اتفاق و کلی ماجرا در پساش هست، اما قدرت این انقلاب بهخاطر اینکه اتکا دارد به نام الله بیشتر میشود.
انقلاب اسلامی به اتکای آدمهای گمنامی جلو میرود که اصلاً جلوی دوربین نیستند و تا بعد از شهادتشان متوجه آنها نمیشویم. بعد که شهید میشوند، تازه میفهمیم چه استوانههایی داشتیم. به اعتقاد من این نگاه امیدوارانهای که آقا به این انقلاب دارند، بهخاطر شناخت دقیقشان از این آدمهاست.