به گزارش حلقه وصل، 27 آبان سالروز شهادت شهید مهدی زینالدین است. همان شهیدی که در رشته پزشکی دانشگاه شیراز تحصیل میکرد و از یکی از دانشگاههای فرانسه دعوتنامه داشت اما هرگز به آنها اعتنا نکرد. در 23 سالگی فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود و ذرهای به این منصب دل نبست. محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسداران در این باره تعریف میکند: «قبل از عمليات خيبر يا بعد از والفجر مقدماتي بود كه ايشان نزد بنده آمدند و گفتند: اگر شما اجازه مي دهيد بنده از سمت فرمانده لشكر استعفا دهم. گفتم: چرا؟ فرمودند: شايد يك برادر شايسته تر از من براي اين سمت باشد و من خودم را لايق اين مسؤليت نمي بينم. گفتم: نه. اين شكسته نفسي شما را ميرساند. ما كه مسئول هستيم شما را كاملا لايق اين مسؤليت مي دانيم و من اجازه نمي دهم كه شما استعفاء دهيد. با اينكه مطمئن بودم كه ايشان علاقه ندارد فرمانده لشگر باشد، اما قبول كردند، خيلي زود رفتند و براي عمليات بعدي آماده شدند. شهید زین الدین چنین روحیه ای داشتند».
* «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی
سردار علی حاجی زاده از فرماندهان خط شکن لشکر علی ابن ابیطالب قم به عنوان یکی از همرزمان نزدیک شهید زین الدین خاطرات متفاوتی از این سردار والا مقام 8 سال دفاع مقدس ذکر می کند. وی عنوان کرد: «پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن....
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.»
بهترین فرصت استراحتش توی ماشین و در ماموریتهای طولانی بود!».
* اخلاص شهید زین الدین...
حسین کاجی (رزمنده وراوی دفاع مقدس با انتشار تصویری در صفحه اینستاگرام خود به بیان خاطرهای از شهید زینالدین پرداخت. وی در این باره نوشت: «سال ٦٢ در ادامه عملیات خیبر در جزیره مجنون، ميخواستيم بهمراه بچه های اطلاعات و تخریب لشگر١٧ علي بن ابيطالب(ع)، عکس بندازیم. یکی از بچه ها گفت: خوبه که به "آقا مهدی" هم بگیم بیاد با ما عکس بندازه!
من و یکی از بچه ها رفتیم دم سنگر ، صداش زدیم گفتیم: ببخشید میخوایم عکس بندازیم.
با توجه به مشغله کاری که داشت رفت تو سنگر و پیرهنش رو کرد تو شلوارش، خودش رو مرتب کرد، فانوسقه ش رو مرتب کرد، پوتینش رو پوشید اومد بیرون بعدگفت:کو دوربینتون ؟
گفتيم: دم سنگر تخریب میخوایم عکس بندازیم! حدوداً ٥٠ متر اون طرف تر بود. تو اون شرایط عملیاتی که هر لحظه امکان بود گلوله بیاد، اومد اونجا وایستاد عکس انداخت!
بعد از چند دقیقه ای یک خمپاره اومد نزدیک جایی که عکس انداختیم اصابت كرد كه اتفاقاً من بدجور مجروح شدم و سه چهار ماه بیمارستان و درمانم طول کشید.
واین شد یه خاطره از اخلاص شهید زین الدین ...
ما می خواستم عکس با فرمانده لشگر بدازیم باید میرفتیم دم سنگر فرماندهي، نه ایشون بیاد دم سنگر تخریب!
و ایشون با متانت وخوش رویی قبول کرد و به ما هیچ چی نگفت
* اهمیت دادن به حفظ اموال بیتالمال
حفظ اموال بیتالمال برای زینالدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت: در مقابل بیتالمال مسئول هستیم. در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میکرد. خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش میکرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود. برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی میتوان یافت. او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار میکرد: ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.
از آنجا که برادران، او را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی میکردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد. شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود. اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
* نحوه شهادت
در آبان سال ۱۳۶۳ زینالدین به همراه برادرش مجید(که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت میکنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم. موقعی که عازم منطقه میشوند، رانندهشان را پیاده کرده و میگویند:خودمان میرویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او میگوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شرکت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
* خاطره شنیده نشده از شهید زین الدین
کلیپ «امداد غیبی» خاطره شنیده نشده از شهید زین الدین با روایتگری حاج حسین کاجی ماجرای امداد غیبی که اسیر عراقی اعتراف کرد.