به گزارش حلقه وصل، این جملات بخشی از اظهارات دختر ۲۸ساله ای است که به دلیل ترس از افشای یک فیلم سیاه هدف هوسرانی های دو جوان شیطان صفت قرار گرفته است.
این دختر جوان که برای رهایی از چنگ شیاطین هوسران به دامان قانون پناه آورده بود، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: پس از آن که تحصیلاتم را در رشته مدیریت بازرگانی به پایان رساندم در یک شرکت خصوصی استخدام شدم البته از نظر مالی در رفاه بودم و نیازی به کار نداشتم . با وجود این می خواستم از تحصیلاتم بهره ببرم و زندگی شادی داشته باشم.
خلاصه هنوز مدت زیادی از حضورم در شرکت نمی گذشت که عاشق یکی از کارمندان آن جا شدم. هرچه معاشرتم با شهروز بیشتر می شد احساس می کردم در کنار او خوشبخت خواهم شد. با وجود این، مهر و علاقه آن چنانی را در چشمان شهروز نمی دیدم ولی با خودم میاندیشیدم آن قدر به او محبت می کنم و مهر می ورزم تا مانند من عاشق شود. این ارتباط و معاشرت به جایی رسید که همه اطرافیانم تصور می کردند به زودی من و شهروز آشیانه ای خواهیم ساخت و چون کبوتران عاشق به سوی خوشبختی بال خواهیم زد. البته در روح و ذهن من نیز همین تصویر نقش بسته بود به این دلیل پول ، ماشین، تفریحات و همه دارایی های دخترانه ام را از شش سال قبل پای جوانی ریختم که او را همسر آینده ام می پنداشتم.
روزها سپری می شد و من به امید ازدواج با شهروز لحظه شماری می کردم تا این که مدتی قبل متوجه شدم شهروز قصد دارد برای بهتر شدن شرایط کاری اش به خارج از کشور مهاجرت کند.
اوضاع مالی شهروز نیز خیلی خوب بود و نیازی به مهاجرت نداشت. به همین دلیل سعی کردم از رفتن او به خارج جلوگیری کنم. یک روز به او گفتم من به خاطر بیماری مادرم نمی توانم به همراه تو به کانادا بیایم. او با شنیدن این جمله خیلی خونسرد نگاهم کرد و گفت: « به خاطر شش سال دوستی و معاشرت از تو سپاس گزارم و برایت آرزوی خوشبختی می کنم». با تعجب و حیرت فقط نگاهش کردم تازه فهمیدم جوانی را که عاشقانه دوست داشتم و او را همسر آینده خودم می دانستم مرا بازیچه هوسرانی هایش کرده بود. از شدت خشم و عصبانیت نمی توانستم حرفی بزنم.
تازه متوجه شدم در این سال ها کور و کر بودم و متوجه هوسرانی های شهروز نشده ام که مرا بازیچه خوشگذرانی هایش قرار داده بود. وقتی با چشم باز به اطرافم نگریستم دختران ساده لوح زیادی را دیدم که مانند من در اطراف شهروز پرسه می زدند. این بود که تلاش کردم تا به آن دختران فریب خورده نیز بفهمانم که در یک دنیای خیالی زندگی می کنند و هدف خوشگذرانی قرار گرفته اند اما کسی حرفم را باور نمی کرد.
درهمین روزها سهراب نیز مدام سر راهم سبز می شد و خودش را عاشق و دلباخته ام نشان میداد. سهراب نیز از کارکنان همان شرکت بود و از ارتباط من و شهروز خبر داشت. او ادعا می کرد در طول این سال ها تلاش کرده تا چهره واقعی شهروز را به من نشان بدهد ولی من هیچ گاه به او توجه نکرده ام و...
خلاصه سهراب به هر بهانه ای به من نزدیک میشد و ابراز علاقه می کرد من هم که به خاطر یک شکست عشقی دچار سرخوردگی شده بودم ناخودآگاه به او اعتماد کردم و درحالی که هیچ تناسبی برای ازدواج با هم نداشتیم با او وارد رابطه غیراخلاقی شدم ولی هنوز یک ماه از این ماجرا نگذشته بود که فهمیدم سهراب دست نشانده شهروز بوده و با نقشه زیرکانه او به زندگی من وارد شده است. وقتی با افشای این ماجرا تصمیم به قطع رابطه گرفتم آن ها تهدید کردند که از این رابطه غیراخلاقی فیلم های سیاه تهیه کرده اند و بدین ترتیب قصد دارند دوباره مرا هدف بازیچه های شیطانی خودشان قرار بدهند اما ای کاش ...
با شکایت این دختر جوان و صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد) رسیدگی به این پرونده در دستور کار نیروهای انتظامی قرار گرفت و اقدامات مشاوره ای و روان شناختی نیز برای دختر جوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز و مشخص شد دختر ۲۸ ساله فرزند طلاق بوده و از همان دوران خردسالی از کمبود محبت پدرانه رنج برده است.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی