به گزارش حلقه وصل، مهربان و شورانگیز است. «بهزاد محمدی» هم خودش تئاتر بازی میکند و هم به کودکان کار، بازیگری را رایگان آموزش میدهد. یک گروه هم دارند و این روزها در آرزوی آنکه نمایش تازهشان را روی صحنه ببرند با علاقه بیشتری تمرین میکنند. میگوید آموزش این هنر به کودکان کار را برای خودش زکات میداند؛ زکات هنری که آموخته و از طریق آن به آرامش دست یافتهاست.
دمی آسودن از سختی های کار
داستان از آنجا شروع شد که بهزاد حدود ۷ سال پیش اتفاقی برای تماشای نمایش یک گروه افغانستانی به خانه هنرمندان رفت. همانجا شیفته این هنر شد و با استعدادی که داشت بالاخره توانست عضو همان گروه نمایش شود. خودش هم اصالت افغانستانی دارد ولی در تربتجام متولد شدهاست. اغلب هنرجویانش نیز مانند اغلب کودکان کار، افغانستانی هستند. به نظرش هنر نمایش برای این کودکان روشی است تا دمی از سختیهای کار و زندگی فراغت یابند و کودکی کنند. در واقع نمایش را نوعی بازی بزرگترها میداند که خوشایند افرادی است که زودتر از همسالانشان بزرگ شدهاند و فرصتی برای بازیهای کودکانه نداشتهاند.
حتی یک بار هم نمایش ندیده بودند!
نخستین گروه نمایشی که بهزاد تشکیل داد گروهی ۶ نفره از کودکان کار بود. این گروه ۴سال پیش شکل گرفت و چند اجرای رایگان در مدارس و فرهنگسراها داشت. ۲سال پیش نیز گروهی ۸ نفره از دختران و پسران ۹ تا ۱۲ساله تشکیل داد که هیچکدامشان تا پیش از عضویت در این گروه حتی یکبار هم در زندگیشان نمایش ندیدهبودند. دوشنبههای هر هفته تمرین میکردند و بهزاد میگوید گاهی از جیب خودش برای این کودکان خوراکی یا جایزههای کوچک میخرید تا برای یادگیری تشویق شوند. آن گروه هم چند اجرا داشت ولی به سرنوشت گروه قبلی دچار شد؛ زندگی کودکان کار است و هزار مشغله!
از یک سال پیش هم گروهی ۹ نفره تشکیل داده و این بار نمایشنامهای با نام «خواستگاری پرماجرا» را تمرین میکنند. بهزاد آرزو دارد بتواند آن را بهرایگان روی صحنه ببرد تا حداقل خانوادههای این کودکان بتوانند یک روز هنر فرزندشان را روی صحنه نمایش ببینند. اما در این مسیر دشواریها کم نیست و بهزاد میگوید: «گرفتن سالن برای نمایش سخت است. سالن که نه، یک پلاتو از فرهنگسراها یا خانههای فرهنگ میگیریم و چند جلسه تمرین میکنیم. گاهی هم در خانه یا محل کار هنرجوها تمرین میکنیم. بیشتر کارم این است که دنبال جایی برای محل تمرین بگردم. جمعکردن اعضای گروه هم گاهی دشوار است. بچه ها گرفتاریهای جورواجور دارند و گاهی در تمرینها غیبت میکنند. اما هر بار که حاضرند با اشتیاق و نشاط خاصی تمرین میکنند که دلم آرام میگیرد.»
یک هفته کار به امید آنکه...
حامد یکی از اعضای گروه نمایش است. ۱۲ سال دارد و هفته ای یکبار جمعهها برای تمرین کنار دوستانش حاضر میشود. درباره علاقهاش به نمایش نیز میگوید:«وقتی کار می کنم زمان دیر میگذرد ولی وقتی تمرین تئاتر میکنم زمان زود میگذرد. انگار چشمم را میبندم و باز میکنم و تمام میشود. دوست دارم هفتهای دو یا سه بار تمرین کنیم ولی وقت ندارم؛ باید هر روز سر کارم بروم. از وقتی نمایش بازی میکنم حالم بهتر است. تمام هفته به این امید کار میکنم که جمعه ها بیایم تمرین و نقشم را بازی کنم. گاهی هم در ساعات بیکاریام یا در خانه نقشم را تمرین میکنم. شاید یک روز بازیگر بزرگی شوم ولی میخواهم بازیگر سینما شوم نه تئاتر. چون سینما پول دارد ولی تئاتر ندارد.»