به گزارش حلقه وصل، رمان «آسمان شیشهای نیست»، نوشته مرتضی انصاریزاده، روایتی است از سرگشتگی جوانی دانشجو به نام حامد، که از مشهد برای ادامه تحصیل به تهران آمده است.
او در این محیط، دچار سرگشتگی میشود؛ سرگشتگی میان آنچه با آن بزرگ شده و با آن خو گرفته و آنچه امروز میبیند و به سمت آن کشیده میشود. سرگشتگی میان راههایی که هیچ یک به طور کامل موجب رضایتش نمیشوند.
حامد دانشجوی علوم اجتماعی است و در خوابگاه زندگی می کند. به خانه خالهاش در تهران رفت و آمد دارد و از قدیم عشقی نگفته به دخترخالهاش، مریم دارد. آنچه باعث میشود ملغمه افکارش شلوغتر شود، علاقه به یکی از همکلاسیهایش به نام سارا است. دختری متفاوت با مریم.
نویسنده به علت درگیریهای فکری حامد به صورت مستقیم اشاره نمیکند. شاید ناشی از بزرگ شدن باشد، شاید به خاطر رفتن از یک محیط سنتی به شهری بزرگ مثل تهران و شاید رشته تحصیلیاش. اما علت هر چه هست، حامد حالا در جستجو و حسرت آرامش است.
«یک صفحه از قرآن را خواندند و بعد دعا کردند: «خدایا به برکت این قرآن، موانع ازدواج جوانان را رفع بگردان»، «توطئههای دشمنان را به خودشان برگردان»، «همه مریضها را شفا بده». برایش جالب بود که از خدا این همه تاثیر در عالم میخواستند.
ذهنش شروع به اشکال گرفتن کرده بود ... یک لحظه آرزو کرد که کاش جای دعاکنندگان میبود و میتوانست مثل آنها بلند «الهی آمین» بگوید و به این تاثیرات اعتقاد واقعی داشته باشد. ... نفس عمیقی کشید و سرش را به دیوار تکیه داد. کلافه شده بود از این همه تردید و از این همه ایرادهایی که از خود و بقیه میگرفت ولی به نتیجهای قطعی نمیرسید و از این همه موضوعاتی که از زاویهای آنها را قبول داشت و از زاویهای دیگر مورد پسندش نمیافتادند».
رمان در پانزده فصل روایتگر کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیت اصلی داستان است.
این کتاب را انتشارات عهدمانا در 200 صفحه و با قیمت12000 تومان منتشر کرده است.