به گزارش حلقه وصل، رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان به موضوع اخوانیه اشاره کرده و طی یادداشتی تاملی در «مِهرسروده»های محمد حسین انصاری نژاد داشته که در ذیل منتشر میشود؛
تو را ورق ورق آیینهی هنر باشد
رضا اسماعیلی
سنت «اخوانیه» سرایی یکی از سنت های دیرپای شعر پارسی است. سنت خجسته ای که باعث تالیف قلوب و تحکیم روابط عاطفی بین ادیبان، شاعران و اهل هنر می شود.
در فرهنگ فارسی عمید در تعریف «اخوانیات» چنین آمده است: «نامه های دوستانه به نظم یا نثر، نوشته هایی که بین دوستان رد و بدل می شود». زنده یاد استاد مشفق کاشانی نیز در مقدمه تذکره ادبی «خلوت انس» که در بردارنده اخوانیات اوست، گفته است:«کتابی که پیش رو دارید، تذکره ای است حاوی شرح حال و آثار گروهی از شعرای معاصر که با مولف کتاب دوستی و مکاتبه ادبی داشته اند...در این کتاب سخن از جنس دیگری است.
شاعری به ستایش از شاعری دیگر سخن می گوید و هیچ انگیزه ای جز پیوند دوستی و مهر در کار نیست. آری، در اخوانیات این کتاب جز بیان درد به صاحب درد و جز حدیث آرزومندی، حدیث دیگری در میان نیست.»
دکتر احمد شایگان مهر نیز در رساله پژوهشی «اخوانیات در شعر و نثر خراسان از قرن اول تا پنجم هجری» می گوید:«هر چند اخوانیات در معنای راستینش نامههای دوستانه است که بین اقوام و خویشان و دوستان رد و بدل میشود، ولی کند وکاوهای بیش تر این رسائل نشان می دهد که عوامل و انگیزههای دیگری هم در پیدایش این موضوع نقش به سزا داشته است. این گونه رسائل بازتاب اندیشهها، آرمان ها و الگوهای مختلف میان نویسندگان در طول روزگاران است.»
بررسی پیشینه «اخوانیه» سرایی در ادب پارسی محتاج نگارش مقاله ای مبسوط و مستقل است. ولی آنچه که مسلم است این سنت حسنه از زمان تولد شعر پارسی تا به امروز به عنوان یک سنت ماندگار به حیات خود ادامه داده است. هر چند که اخوانیه سرایی بیش تر در شعر کلاسیک ریشه دارد، ولی این سنت نیکو و پسندیده در شعر نیمایی و سپید نیز در جلوه های دیگری حیات خود را تداوم بخشیده و جایگاه خود را حفظ کرده است.
نکته دیگر این که «اخوانیه» از نظر لغوی بیش تر این معنا را در اذهان تداعی می کند که مکتوبی در قالب نظم یا نثر بین دو برادر یا دو شاعر مرد است و شامل سروده ها و نامه های مهرآمیزی که بانوان شاعر برای هم گفته اند نمی شود. از این منظرعنوان «مهر سروده» برای این گونه ادبی مناسب تر به نظر میرسد.
«مهرسروده» از شمول و جامعیت بیش تری برخوردار است و قابل تعمیم به همه شاعران – مرد و زن – است. برای مثال اطلاق عنوان «مهر سروده» برای شعری که سهراب سپهری در رثای فروغ فرخزاد گفته است، عنوانی شایسته تر و قابل قبول تر و به دور از کژتابی و تقابل معنایی است.(مرثیهها را نیز باید زیرشاخهای از مهرسرودهها به شمار آورد):
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند...
از اخوانیات معروف ادب پارسی می توان به اخوانیات شاعران عصر مشروطه اشاره کرد. بخصوص اخوانیه های شاعرانی چون ادیب الممالک فراهانی و ادیب السلطنه برای ملک الشعرای بهار و پاسخ بهار به آنها که در جای خود قابل تامل است.
در روزگار ما نیز این سنت حسنه بین شاعران همچنان رواج دارد . زنده یاد مشفق کاشانی از جمله شاعرانی بود که در زمان حیات خویش به این سنت ادبی رونقی دوباره بخشید و با گردآوری اخوانیات خویش در تذکره ادبی «خلوت انس» ، نمونه های موفقی از اخوانیات را برای ما به یادگار گذاشت .
محمدحسین انصاری نژاد شاعر توانمند هم روزگار ما نیز در زمره شاعرانی ست که در سالهای اخیر به اخوانیه سرایی رونقی دوباره بخشیده است . چنان که میتوان اخوانیات او را در قالب کتابی مستقل چاپ و منتشر کرد.
در پایان سه اخوانیه فاخر و زیبا – یا به تعبیر دقیق تر و درست تر «مهر سروده» - از شاعر توانمند انقلاب انصاری نژاد را به بهانه سالروز تولد شاعر و بیدل پژوه معاصر «محمد کاظم کاظمی» با هم زمزمه میکنیم:
1
سفر مقدمهی عاشقی اگر باشد
خوش است حکم نمازش شکستهتر باشد
و حل مسئلهی عشق در رسالهی کیست؟
کدام سمت سفرنامه این خبر باشد؟
خوش است همسفر سعدی و گلستانش
که رد شوی تو و شیراز، پشت سر باشد
سفر خوش است به سبک غریب یمگانی
که از تمام سفرهای شوق سر باشد
نمیتواند از این شهرِ مهربان برود
نمیتواند از این عشق، در به در باشد
سفر… سفر… چه کند بر خطوط پیشانی ش
نوشتهاند مسافر که در سفر باشد
شنیدنی است طربنامههای انگوری
اگر که بر خُم سربستهای گذر باشد
سپیدهدم به نشابور میرسد اتوبوس
که غرق پچ پچ خیام و کوزهگر باشد
کدام جادهی ابریشم است سمت هرات؟
چه غم به پیچ و خمش دائماً خطر باشد
قطار میرود از هند با پر طاووس
که پلک شاعر از آشوب رنگ، تر باشد
نفس نفس به سراندیب هم تو را ببرد
در آن فلات که نینامهی پدر باشد
مه غلیظ و غبار است و او میاندیشد
مه انعکاس کدام آه بی اثر باشد؟
سفر مقدمهای بیدلانه میخواهد
که جاده راه میافتد جنون اگر باشد
تفألی بزن آهسته تا صدا بزند
عجب که شاعری این قدر خونجگر باشد
به دفترش وزش شعله را نمیشنوم
و با «کلید در باز» پشت در باشد!
کتاب کیست به دستم که در اشاراتش
هزار مثنوی آواز شعلهور باشد؟
و بر قلمرو بیدل کلید دروازه است
مرا به خانهی خورشید راهبر باشد
شبیه جلوهی ارژنگ در نگارستان
تورا ورق ورق آیینهی هنر باشد
کتاب توست که گسترده کرد چشمم را
دریچههای گلافشان نیشکر باشد
کتاب توست سفرنامهی شهود و مرا
به یادگار همین شرح مختصر باشد
2
به گوش ،قصه ی بغض شبانه اش نرسید
که آن کلاغ خبرچین به لانه اش نرسید
به قصه های قدیمی کلاغ را می دید
که وقت سوختن آشیانه اش نرسید
میان قصه سراسیمه پهلوان هایش
یکی میان غبار زمانه اش نرسید
کلاغ قصه ی مادربزرگ،شیون کرد
کلاغ مرد ومسافر به خانه اش نرسید
کنار پنجره اش قل قل سماورنیست
که عطرچای هل ورازیانه اش نرسید
دریغ؛ طوطی نقال قهوه خانه خموش
شکرفروش به شور ترانه اش نرسید
پدر که یکسره دلواپس هجوم ملخ..
جز این به مزرعه ی هندوانه اش نرسید
پرنده سر به قفس می زد و به فکر شما
به غیر دغدغه ی آب و دانه اش نرسید
میان گریه خودش را به شهرتان گم کرد
دریغ؛ گمشده ی بی نشانه اش نرسید
انارهای ترک خورده بود در سبدش
کسی به زخم دل دانه دانه اش نرسید
رسید ماه هم آن شب به نیمه و یک مرد
به وقت زمزمه ی شاعرانه اش نرسید
غریب، مثل غزل های کاظمی که کسی
به حزن کابلی بی کرانه اش نرسید
3
نشستهای کسی از جادهی هرات بیاید
امیر کشورت از فتح سومنات بیاید
چگونه عنصری از کابلت قصیده بخواند
اگر به کالبدش نفخهی حیات بیاید
مگر سنایی غزنین با عصای شکسته
سحر به خواب تو با دفتر و دوات بیاید
شهید بلخ از آن قلهها اگر بسراید
چقدر قاصدک سرخ از آن فلات بیاید
به ماه زل زدهای ماه کابلت به محاق است
مگر به خواب تو با شاخهی نبات بیاید
دلت گواهی بد میدهد صدا بزن امشب
خبر دهید که آن پیر از هرات بیاید
دوباره نقشهی جغرافیاست سفرهی نانت
که بوی گندمی از سمت روستات بیاید
و کودکان تو با مشک تشنه چشم به راهاند
خدا کند که علمداری از فرات بیاید
خدا کند که به ساحل رسند گمشدگانت
و بر قلمرو توفانیات ثبات بیاید
خدا کند که همین جمعه آن ستارهی موعود
میان ندبه و شبخوانی سمات بیاید