به گزارش حلقه وصل، قاتل زندانی که در اینستاگرام با دختر پولداری آشنا شده بود، از زندان برای او پیامهای عاشقانه میفرستاد و مدعی بود که در استرالیا زندگی میکند، اما وقتی دستش رو شد او را تهدید کرد اگر دیه ۴میلیاردیاش را فراهم نکند و از اولیایدم رضایت نگیرد او را به قتل میرساند.
چندی قبل دختر ۲۰سالهای به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از مرد زندانی به اتهام تهدید به قتل شکایت کرد.
وی در توضیح شکایت خود گفت: وضع مالی خیلی خوبی داریم و پدرم شرکت بزرگی را اداره میکند و خانه بزرگی هم در یکی از خیابانهای شمالی تهران داریم. دو سال قبل دیپلم گرفتم، اما وارد دانشگاه نشدم، چون تصمیم گرفتهام برای تحصیل به خارج از کشور بروم. در این دو سال که بیکارم در فضای مجازی مخصوصاً در اینستاگرام فعالیت زیادی دارم و از همین طریق هم دوستان زیادی پیدا کردهام. چندی قبل در اینستاگرام پسر جوانی به من پیام داد و درخواست داد صفحه او را دنبال کنم. عکسهایی که او در اینستاگرامش منتشر میکرد حکایت از آن داشت که وضع مالی خوبی دارد و در خارج از کشور زندگی میکند. او خودش را به من پیمان معرفی کرد و مدعی شد که دکترای مهندسی انفورماتیک دارد و در کشور استرالیا زندگی میکند و در شهر ملبورن شرکت بزرگی دارد.
من حرفهای او را باور کردم تا اینکه به من پیشنهاد ازدواج داد. از اینکه پسر پولدار و تحصیلکردهای به من پیشنهاد ازدواج داده بود خیلی خوشحال بودم و پیشنهاد او را قبول کردم. البته او هم متوجه شده بود که وضع مالی پدرم خیلی خوب است.
تماسهای عاشقانه از زندان
مدتی با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم و همیشه از او میخواستم که زودتر به ایران بیاید تا از نزدیک او را ببینم و به خانوادهام معرفیاش کنم، اما پیمان امروز و فردا میکرد و مدعی بود که سرش خیلی شلوغه و کارهای شرکتش زیاد است، اما در اولین فرصت به ایران میآید.
او هر چند وقت یک بار عکسهایی از خودش با تیپ و قیافههای خاص و همراه با خودروهای لاکچری و مناظر زیبا برای من میفرستاد و از من هم میخواست برایش عکس بفرستم تا اینکه یک روز وقتی به عکسهای او با دقت نگاه کردم متوجه شدم همه عکسها فتوشاپ هستند. آن روز همه آرزوهایم بر باد رفت، اما به خودم دلداری دادم که اشتباه میکنم تا اینکه روزی وقتی تلفنی با او حرف میزدم صدای بلندگویی به گوشم رسید که انگار از داخل زندان بود. بلندگو نام فردی را صدا زد که از سلولش برای ملاقات با خانوادهاش به اتاق ملاقات برود. همان لحظه متوجه شدم که پیمان در این مدت مرا فریب داده است و نه تنها در استرالیا زندگی نمیکند که پسر خلافکاری است که در زندان به سر میبرد.
قاتل طلافروش
پس از این تصمیم گرفتم رابطه تلفنی و پیامکیام را با پیمان قطع کنم و حتی همان روز به او گفتم که دستش برای من رو شده است و دیگر دوست ندارم صدایش را بشنوم.
پیمان آن روز اعتراف کرد که مرا فریب داده است، اما عاشق من است. او گفت که چند سال قبل هنگام سرقت مسلحانه از طلافروشی در یکی از شهرهای اطراف تهران صاحب طلافروشی را به قتل رسانده و پس از دستگیری هم قاضی به او حکم قصاص داده است. پیمان گفت که حکم قصاصش تأیید شده و حتی یکبار هم پای چوبهدار رفته است، اما با میانجیگری هیئت صلح و سازش دادسرا از پای چوبه دار به سلولش برگشته است.
او مدام التماس میکرد که او را تنها نگذارم، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و به او گفتم که دوست ندارم با قاتل ازدواج کنم و بعد هم تلفن را قطع کردم.
تهدید به قتل
بعد از آن پیمان دست بردار نبود و هر روز با من تماس میگرفت و وقتی فهمید تصمیمم جدی است شروع به تهدید کرد. او هر روز پیامهای تهدید آمیز برای من میفرستاد و میگفت که اولیایدم برای آزادی او ۴ میلیارد تومان دیه درخواست کردهاند و از من میخواست پیش اولیایدم بروم و برای او رضایت بگیرم. گاهی هم پیام میداد که از پدرم و دوستانم برای او پول بگیرم که بتواند رضایت بگیرد و از زندان آزاد شود. پیمان میگفت برای خودش در زندان گنده لات است و نوچههای زیادی هم در بیرون از زندان دارد و اگر ارتباطم را با او قطع کنم و به خواستهاش عمل نکنم دستور میدهد مرا با ماشین زیر بگیرند و با تصادف ساختگی مرا بکشند.
اقدام به قتل
ابتدا به تهدیدهای او توجهی نکردم و فکر میکردم که یک زندانی چطور میتواند مرا بیرون از زندان به قتل برساند به همین خاطر سعی کردم او را فراموش کنم. پیامکهای تهدید آمیز او هر روز ادامه داشت، اما این پایان ماجرا نبود تا اینکه چند روز قبل وقتی از خانهمان بیرون آمدم داخل خیابان متوجه شدم خودرویی که راننده آن مرد جوانی است مرا تعقیب میکند. راننده ناگهان خودرو را به طرف من گرفت که به سرعت به داخل پیاده رو رفتم و موفق شدم جانم را نجات دهم. او قصد داشت مرا با خودرو زیر بگیرد، اما موفق نشد. پس از این هر روز که از خانه بیرون میآیم احساس میکنم که خودرویی در تعقیب من است و به همین دلیل فهمیدم که تهدیدهای پیمان جدی است که تصمیم گرفتم از او شکایت کنم.
میخواستم برایم رضایت بگیرد
با شکایت دختر جوان پرونده به دستور قاضی دادسرای جنایی برای رسیدگی در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت. مأموران پلیس خیلی زود متهم را که از چند سال قبل به جرم قتل در زندان بود شناسایی کردند. مأموران از سلول متهم گوشی تلفن همراهی را کشف کردند که پس از بررسی آن مشخص شد مرد زندانی ابتدای آشنایی پیامکهای عاشقانه برای شاکی میفرستاده، اما وقتی شاکی به او جواب رد میدهد هر روز برای او پیامهای تهدید آمیز میفرستاده است.
متهم پس از انتقال به دادسرا، آشنایی با شاکی را قبول کرد، اما مدعی شد که او را تهدید نکرده است. وی گفت: مدتی قبل گوشی به قیمت خیلی بالایی در زندان خریدم. از آن روز به بعد وارد فضای مجازی شدم تا اینکه با دختر ۲۰ساله آشنا شدم و فهمیدم دختر پولداری است. به او ابراز علاقه کردم و او هم از من خوشش آمد و رابطه دوستانه ما برقرار شد. وقتی فهمید من زندانی هستم و اولیایدم برای بخشش درخواست ۴میلیارد کردهاند تصمیم گرفت برای من از اولیایدم رضایت بگیرد تا پس از آزادی با هم ازدواج کنیم، اما مدتی بعد پشیمان شد. من عاشقش بودم به طوری که حتی فکر جدایی از او هم برای من ممکن نبود و به همین دلیل از او خواستم کمکم کند که دیه را فراهم کنم و از زندان آزاد شوم، اما او را تهدید به قتل نکردم.
در حالی که مرد زندانی جرم خود را انکار میکند بررسی تلفن همراه او نشان میدهد که شاکی از سوی او تهدید به قتل شده است. تحقیقات از متهم ادامه دارد.