به گزارش حلقه وصل، محمدجواد حاجیبنده از شعرای جوان کشور ترکیببندی به مناسبت میلاد با سعادت علی بن موسیالرضا(ع) سروده است.
وقتی قلم میکوفت بر واژه سرش را
انگار وا میکرد شاعر شهپرش را
آرام آرام آمد و دیوانگی کرد
تا که ببوسد واژههای دربَرَش را
میخواست بنویسد غزل دربارهی او
میخواست در آغوش گیرد رهبرش را
گاهی میان گریه میخندید...گاهی
از شوق میبویید دست سرورش را
واژه به واژه عطر گل میداد شعرش
زیرا گرفته بود در بر دلبرش را
إذن دخولش را که با حال خوشش خواند
رفت و زیارت کرد قبر اطهرش را
بعد از زیارت حال شاعر رو به راه است
آمادهی مدح و ثنای پادشاه است
پر میکشد هر نیمه شب طاووس ... در طوس
از عالَم معقول تا محسوس ... در طوس
لبریز از تشبیههای بینظیر است
شعری که با باران شده مأنوس در طوس
تسبیح در دستان شاعر چرخ میخورد
میگفت یا سبّوح یا قدوس ...در طوس
میگفت همراه خودم خیل ملک را
از آسمان آوردهام پابوس ...در طوس
وقتی که دل حالی به حالی شد همانجا
وقتی نفس در سینه شد محبوس در طوس:
با چشمهایش حرف میزد، که یقیناً
هرگز نمیگردد کسی مأیوس در طوس
مشهد بهشت عرشیانِ آسمانی است
جای نزول آیههای مهربانی است
از بس که مست و عاشق و مخمور دارد
انگور در انگور در انگور دارد
بالای صحن کهنهاش بین دو تا شیر
فیروزهای از اصل نیشابور دارد
نَقّاره زن وقتی چنین خوش مینوازد
هم شور، هم طنازی ماهور دارد
ممنونم از اینکه مرا هم راه داده است
با این که صدها شاعر مشهور دارد
نور علی نور است در صحن عتیقش
دور ضریحش مخزنی از نور دارد
حتی هوای عاشقانش را به والله
میدانم از فرسنگهایی دور دارد
در خاک صحنش شاخههای زر بروید
در سایه فوّارهاش گوهر بروید
هر شعر نابی که سرانجامش غزل شد
با نور چشمان تو از روز ازل شد
آبِ تمام رودهای جاری خاک
با خندههای تو مبدّل به عسل شد
شاعر پس از وصف کمالات تو آقا
در شهر خود معروف شد ضرب المثل شد
از آن زمان که پا در این کشور نهادی
ایران، به ایرانی پر از عاشق بدل شد
فردی کنار پنجره فولاد میگفت:
آن مشکل لا ینحل من بود!!! ... حل شد
میگفت: نازا هستم و بچه ندارم
رفت و پس از یکسال "او" بچه بغل شد
هرکس برای مشکلش دارو بخواهد
باید که از این ضامن آهو بخواهد
خورشید اگر در بارگاه تو مرید است
جام زیارتنامهات را سر کشیده است
هرکس که از خورشید میگوید یقیناً
گنبد طلای در خراسان را ندیده است
هر عارف و هر زاهدی که شُهره گشته
از شهدِ سقّاخانه یک جرعه چشیده است
این بار شاعر بیپناهِ بیپناه است
دل از تمام مردم دنیا بریده است
وقت ورود از فرط غم ... با ناامیدی
وقت خروج از صحن تو غرق امید است
هر روسیاهی که دلش را برد مشهد
بعد از زیارت تا قیامت رو سپید است
شاعر که اینگونه خلوصی با تو دارد
یک آسمان حرف خصوصی با تو دارد
هرکس که با آب و گِلش مستی عجین است
با عالم آلِ محمد (ع)هم نشین است
یا دائم الفضل است یک نیمنگاهش
فرمانروای آسمانها و زمین است
توحید مرهون تلاش و زحمت اوست
انگشتر سبز عبادت را نگین است
این بیت تشبیهی ندارد مینویسم
او حجت حق، حجت دین مبین است
او پارهی جان و تن پیغمبر ماست
همنام بابایش امیرالمونین (ع) است
سرشارِ از رحمت، کرامت، دستگیری
آقا ملقب به شفیعُ المُذنبین است
آن دل که میخواهد بهار جاودان را
باید ببوید عطر ناب زعفران را
صابر، زکی، کفوُ الْمَلِک (١)، ربُّ السریری(٢)
شمس الشموسی، شاه طوسی، بینظیری
مصداق تام و روشن این جمله هستی
سلطانِ ظلُّ اللهِ فی الارض الکبیری
تو از تبار نوری و نور الهدایی
نور سماء، نور زمین، نور منیری
آنقدر رأفت در منش داری تو مولا
که به امام مهربانیها شهیری
شیوا سخن، شیرین بیان، سُکر مدامی
زیبا لقب، زیبا ردا، زیبا ضمیری
تا آسمان پر میکشیم از لطفت آقا
یک روز اگر دست دل ما را بگیری
ای جان فدای خنده سبز و ملیحت
دل را سپردم که بماند در ضریحت
گفتم که بنویسند بر سنگ مزارم
من غیر تو با هیچ کس کاری ندارم
بنویس اسمم را میان نوکرانت
دستان من خالیست اما جان نثارم
ناقابل است این جان بگیر و راحتم کن
تقدیم تو "یارا " همه دار و ندارم
جانا فقط کافیست چشمانت بگردد
هر جا که باشم کاملا خدمتگزارم
دار الهدایه؟، صحن جمهوری ؟، رواقت؟
من خواب دیدم در حریمت کفشدارم
من خواب دیدم که پس از اتمام این شعر
یک گوشه در صحن هدایت حجره دارم
هرچند خواهشهای من خواب و خیال است
دل کندن از این خواب، آقا جان محال است
پ.ن:
١.پابرجا
2.آقا و سید تخت پادشاهی