دوران اثرپذیری
به نام خدا. در راستای تحقق بخشیدن و عملی کردن منویات مقام معظم رهبری روی مبحث نخبهپروری نگاه مجموعه این بود که در این راستا بتوانیم یک قدمی را برداریم. لذا عواملی دست به دست هم دادند تا از طلبههایی که چند سال در فضای راهیاننور تلاش کردهاند، استفاده کنیم که در رأس آنها جناب آقای حاجرحیمی با تجربیات موفق خودشان حضور داشتند. و بعد از جلسات متعدد قرار ما این شد که ما بیاییم در عرصه دانشآموزی از رنج سنی اول تا سوم دبیرستان یک کار مفید را انجام بدهیم. چرا این قشر؟ چون دوستان ما تجربیات مختلفی در زمینههای گوناگون با این قشر داشتند. قبل از اول دبیرستان و در دوران راهنمایی طبیعتاً دانشآموزان در دوران نسبتاً حساسی قرار دارند، و این سن برای کار تربیتی ما مناسب نبود. از طرفی هم خیلی از دوستان تجربه کار با دانشجویان را داشتند و میدانستند که کار تربیتی روی دانشجو خیلی سخت است. چون دانشجو بعد از اینکه وارد دانشگاه شد، تقریباً به آن شخصیت نهایی خود رسیده است. و آن کار عمیق تربیتی نه اینکه ممکن نشود منتها بسیار از آدم انرژی میگیرد و شاید آن نتیجه مطلوب را در پی نداشته باشد. لذا همه بالاتفاق به این نتیجه رسیدند که اگر میخواهد کاری صورت بگیرد، در این رنج سنی اول دبیرستان تا سوم دبیرستان میتوان دنبال رسیدن به اهداف بود. خب از طرفی هم چون توان مجموعه محدود بود به ذهن ما رسید که ابتداعاً به سراغ استان قم بیاییم چون که خود مربیهایمان آنجا تمرکز دارند. درنهایت هم بحث شبکه فعالین ما درهمانجا شکل گرفت و استانهای اطراف و استانهایی که حالت مرکزیت دارند مثل استان تهران، البرز و مرکزی و استانهای اطراف به مرور زمان به شبکه ما پیوستند. ضمناً هم بستر اصلی کارمان در ایام راهیاننور را استان خوزستان قرار دادیم. چون شمایی که کارتان کار تربیتی در بستر راهیان نور و دفاع مقدس است طبیعتاً دانشآموزان نباید از این سفره بینصیب بمانند. لذا استان خوزستان هم، به استان قم و چند استان کناری آن ضمیمه شد. علاوه بر اینها کار فرهنگی در بستر راهیان نور، هم سرعت زیادی دارد و هم به لحاظ کیفی خیلی ارزشمند است. با کارهایی که در شهرها انجام میشود متفاوت است. حضرت آقا میفرمایند که راهیان نور و این بحث دفاع مقدس ما، یک گنجینهای است که احتیاج به استخراج دارد و این گنج باید استخراج بشود. حالا این استخراج اگر صورت بگیرد ولو حداقلی، تأثیر عجیب و غریبی دارد.
جذب، تثبیت، رشد
مربیهای ما در راهیان نور صرفاً کار استخراج را انجام میدهند یعنی سعی میکنند حداقل آن فرهنگ ناب جبهه و یک گوشهای از آن را به اندازهای که خودشان فهم کردند را به اندازه وسعشان انتقال دهند. منتها حضور دانشآموز و نفس کشیدن در این سرزمین تأثیرکار را صدچندان میکند. ولی نقش ما یک نقش حداقلی است و فقط یک برنامهای تنظیم میگردد که اوقات این جوان به بطالت نگذرد. دورههای ما دویست و پنجاه نفری است و هر دورهای در یکجا برگزار میشود. مثلاً در سال 92 این دوره در یادمان فتحالمبین تجربه شد، سال قبل هم در شلمچه و الان هم در سال 93 در طلاییه برگزار شد. از آن تعداد نفرات، بچهها در گروههای چهل نفری میآیند تا برنامه اجرا شود. بعد از سه چهار روز که اینها مهمان شهدا هستند به جرئت میتوان گفت که اکثریت قریب به اتفاق این بچهها متحول شدهاند. روزی اولی که اینها وارد منطقه میشدند کاملاً با فضا بیگانه هستند. اصلاً بعضی از اینها با ابتداعیات مسائل دینی آشنا نیستند. ولی در عرض این سه روز چه اتفاقی میافتد؟ در این سه روز جذب بچهها اتفاق میافتد، و بعد از آن تثبیت و رشد رخ میدهد. جوانی که روز اول آمده با جوانی که سه روز بعد از منطقه خارج میشود زمین تا آسمان فرق کرده است. به لحاظ فکری، اعتقادی، نگاه آرمانی و غیره. خب این اتفاقی است که ما نمیتوانیم بگوییم که ما عاملش بودیم. البته دوستان به نوبه خودشان زحمت کشیدند، منتها به نظر من و همه دوستان کار در این بستر، بسیار ساده و زوداثرتر است. دانشآموزانی که برای برنامه ما مشخص میشوند از استانهایی هستند که ما از قبل آنها را مشخص کردهایم. ما در یک طرح جامعی که تدوین کردیم و ماحصل چهل، پنجاه روز اتاق فکر بود، برای مباحث تربیتی دانشآموزی یک برنامهریزی تدوین کردیم و آن طرح را تحویل بسیج دادیم. منتها تاکنون آنجور که ما دوست داشتیم این طرح عملیاتی نشده است. چون طرح جامع ما برای گزینش این دانشآموز نخبه بود و بالاخره هر مجموعهای یک توان محدودی دارد. چیزی که ما با آن طرح جامع در نظر داشتیم این بود که در بحث گزینش بچههای نخبه خود ما ورود جدی داشته باشیم. بالاخره در قسمت عملیات پروژه یک دوره بیست روزه میخواهد اتفاق بیفتد و در عرض بیست روز ما باید یک کار تربیتی انجام دهیم. با نخبههایی که مدنظر آقا هم هست. حالا نخبه هم تعریف مخصوص خودش را دارد. نخبه علمی، نخبه فرهنگی یا ورزشی. هر کدام یک شرایط خاص خودش را دارد. فعلاً هم بحث گزینش به عهده خود بسیج استان هست.
شرح سه روز خادمی
از سال 91-92 که این برنامه در فتحالمبین به عنوان تجربه اول استارت خورد، حقیقتاً خودمان هم فکر نمیکردیم که خروجی کار اینجور از آب دربیاید. با اینکه دوستان همه اهل تبلیغ بودند و در بسترهای مختلف تبلیغی حضور داشتند، ولی خودمان هم با یک فضای جدید تربیتی مواجه شدیم. یک کار تربیتی خاص و متمرکز روی خادم. دانشآموزان آمدند و در آن فضای کار قرار گرفتند و با یک سری برنامههای روتین دوره خود را شروع نمودند. سعی کردیم فرهنگِ سبک زندگی جبهه را الگوبرداری کنیم و در این سه شب و چهار روزی که در یادمان هستند این الگو را روی آنها پیاده کنیم. خوشبختانه از 250 نفر حاضر در دوره فتحالمبین، اکثریت بچهها با نتیجه خیلی خوب و متحول شده به خانههای خودشان برگشتند. حالا بیان چگونگی این تحول خیلی در قالب الفاظ نمیگنجد. ولی برای اینکه بگویم چه تکاملی اتفاق افتاده است باید آیتمها را ریزتر توضیح دهم. عرض کردیم که در آن مقطع کار ما صرفاً الگوبرداری از زمان جنگ بود. در ابتدا وقتی بچهها میآمدند یک افتتاحیه برایشان میگرفتیم. خب اولاً بچهها در استانها بعضاً درباره اینکه برای چه کاری به یادمان میآیند توجیه نشده بودند و ما در ابتدا سعی میکردیم که اینها را توجیه کنیم. حتی خیلی از بچهها تا آن روز اصلاً راهیان نور نیامده بودند. در مرحله بعد توضیح میدادیم که خادمی یعنی چی. راهیان نور یعنی چی. اینجا کجاست. بالاخره بچههای نسل سوم خیلی با راهیان نور و فرهنگ جبههها آشنا نیستند. بنابراین در یک جلسه ابتدایی سعی میکردیم یک سری ابتداعیات را به اینها انتقال بدهیم. بعد اینها لباس خاکی میپوشیدند و آرم خادمی تحویل میگرفتند. نسبت به خادمی و آداب خادمی هم توجیه میشدند و تازه کار اینها شروع میشد. منتها خادم شدن بچهها بستری برای رسیدن به هدف اصلی بود. یعنی اصل هدف ما خادمی نبود. در حقیقت خادمی یک بستری برای بحث تربیتی بود. منتها به نظر من آن چیزی که این بچهها را از بقیه خادمین متفاوت میکرد این بود که اینها در یک قالب تربیتی قرار میگرفتند. صبح که از خواب بیدار میشدند صبحگاه داشتند، صبحگاهشان چطور بود؟ زمان جنگ شنیده بودیم که بچه رزمندهها حدیث روز داشتند. به چه معنا؟ به این معنا که یک ویژگی و یک خصیصه بارز اخلاقی مطرح میشد و روی آن مسئله کار میکردند. فرض بفرمایید صبح که نماز صبح را میخواندند چند لحظه قبل از آن مناجات و بعد از نماز دعای عهد و بعد از آن صبحگاه داشتند. و آن روز را ما با حدیث روز و یک ویژگی بارز اخلاقی شروع میکردیم. مثلاً فرض کنید بچهها امروز روز اخلاص است . مربی برای پنج دقیقه توضیح میداد که اخلاص یعنی چی و چه خصوصیتی دارد. و مربیها در حلقههای معرفتی که در طول روز اتفاق میافتاد و در بحث نمازجماعت یا سر کلاسها بحث اخلاص را مدام تذکر میدادند. حتی بعضی از دانشآموزان را ما ملزم میکردیم که اینها در طول روز در یادمان بچرخند و در موقعیتهای مختلف که خادمین حضور دارند این ذکر یا حدیث روز را مدام به خودشان و دیگران تذکر دهند. در روز بعد هم فرض کنید که میگفتیم بچهها امروز روز یاد خداست. چند دقیقه در صبحگاه درباره یاد خدا برای اینها صحبت میشد. دیگر آن دانشآموزی که در فضای راهیان نور و سرِ پست ایستاده و تسبیح در دست، ذکر خدا را میگوید و زائر را هدایت میکند و خوشآمد واقعاً دیدن دارد. آن ارتباط قشنگ عاطفی که بین مربی و متربی هم برقرار است علاوه بر خاک و حال وهوای یادمان کمک میکند که این ذکر گفتن اثر دوچندانی داشته باشد. چون ذکر را همه جا میتوان گفت ولی اثر آن متفاوت است.
همه بچهها هم فقط به عنوان خادمالشهدا دستهبندی میشوند و تهرانی و کرجی و قمی هم نداشتیم. هر دسته هم با یک مربی در ارتباط بود. دسته شهید دخانچی، دسته شهید زین الدین و دسته شهید احمدیروشن. هر کدام هم مربی خاص خودش را داشت. دستهها در هر روز هم چندین حلقه معرفتی و کلاس دارند. کلاسها هم در این سه روز با سه مسئله مهم دستهبندی میشوند. مسئله اول بحث شهید پژوهی و سبک زندگی شهدا است. در کلاس روز اول همه دانشآموزان جمع میشوند و مربی مختص به بحث شهیدپژوهی، سبک زندگی شهدا را برای آنها میگوید. و در نتیجه سوالات چالشی و مرتبط با زندگی بچهها برای خودشان ایجاد میشود. در روز دوم یک بحث مهدویتی تحویل دانشآموز داده میشود، که نسبت به ولی زمانش یک شناختی داشته باشد. اینجا خروجی کار چیست؟ خروجی کار این است که این بچه در روز دوم یک فضای معنوی خاص برایش ایجاد میشود. یک کلاس صرفاً خشک که مطالب علمی رد و بدل شود نیست. باید در این مراحل خیلی از لطائف مراعات شود تا کلاس از حالت خشکی دربیاید و بچه شیرینی این مباحث را درک کند. خروجی کار هم این میشود که این دانشآموز در طول روز با امام زمانش خلوتی دارد. انسی پیدا میکند که میخواهد با امام زمانش حرف بزند. در روز سوم هم بحث ولایت و پیوستگی آن با ولایت فقیه که یک مسئله بسیار مهم است به نوجوان آموزش داده میشود. یک کلاس تقریباً نیم ساعت چهل دقیقهای و نه بیشتر تا ملالآور نباشد در مورد ولی فقیه و ویژگیهای زندگی آقا و ویژگیهای اخلاقی ایشان و بحث استدلالی ولایت فقیه برای این نوجوان برگزار میشود. بعد از این کلاسها همه بچهها به درون یادمان میروند و در پستهای خادمی خودشان قرار میگیرند. بعد از این مرحله دوباره این خادمین حلقه معرفتی دارند و در آن حلقه معرفتی به خود دانشآموز اجازه داده میشود تا صحبت کند و حالش را بگوید. مربی بحثی را مطرح میکند و یک فضای قشنگ را به وجود میآورد و به این دانشآموز تأکید میکند که ما نمیخواهیم این سه روز خاکبازی کنیم. نمیخواهیم فقط بیاییم یک پر دست بگیریم و زائران را هدایت کنیم. اینها همه بهانه است برای اینکه ما بتوانیم انشاالله یک معنویتی کسب کنیم. اگر ما اینجا جمع شدیم برای این است که بتوانیم فرهنگ قشنگ جبهه را پیاده کنیم. کارها با حدیث روز شروع شده و در افتتاحیه تأکید شده که اصلاً خادمی مهم نیست. پس زمانی که موقع نماز و اذان شد پستها را رها کنید. برای نماز اول وقت همه بچهها میآیند و در کنار مربیشان نماز جماعت میخوانند. آنقدر این موضوع تذکر داده میشود که این بچه میفهمد هیچ چیزی مهمتر از نماز اول وقت، آن هم به صورت جماعت نیست. شما به این موضوع دقت کنید که موقع نماز همه پستها تعطیل است. دانش آموزان و مربیها همگی تقریباً بیست دقیقه نیم ساعت مانده به اذان جمع میشوند و با همدیگر وضو میگیرند و نماز جماعت میخوانند. این کار در این سه روز مدام تکرار میشود. وظایف خادمی و حلقههای معرفتی هم مجدداً از بعدازظهر شروع میگردد. در این فضا هم خادم خیلی لذت میبرد. بالأخره حضور زائر و حال قشنگی که دارد در این دانش آموز تأثیر خودش را میگذارد. اینجور هم نیست که ما صرفاً برای بچهها کلاس و حلقههای معرفتی بگذاریم. بلکه لازم است که این بچهها فضای خادمی را هم درک کنند.
تداعی کننده شهدا
ما از تأثیرات خادمی اصلاً نمیتوانیم چشمپوشی کنیم. معمولاً بیشتر دانشآموزان میگویند که ما در شهر و فضای دبیرستان خودمان فقط مشغول درس و بحث و کارهای روزمره خودمان بودیم. نه کسی برای ما ارزشی قائل بود و نه اینکه خیلی به ما توجه میکرد. ولی وقتی ما اینجا آمدیم چقدر شهدا برای ما ارزش و عزت قائل شدند. میگویند وقتی زائر به منطقه میآید به من دانشآموز به شکل یک شهید نگاه میکند. بعضا زائرین به این دانشآموز میگویند که وقتی اینجا هستی و خادمی میکنید، ما را هم دعا کنید و به عنوان تبرک دستی به سر و روی دانشآموز میکشند. خب ببینید در این فضا و پازلی که دانش آموز در آن قرار گرفته است همه چیز دست به دست هم میدهند که این نوجوان را به هم بریزد. در شرایط فعلی جامعه بعضیها اشکال میگیرند که چرا دانشآموز را به راهیان نور میآورید؟ چرا به مشهد و حرم امام رضا(ع) نمیفرستید؟ جواب این است که ما منکر تأثیرات حرم امام رضا(ع) نیستیم. اما همه آیتمهای مشهد را این سرزمین دارد و کار تربیتی در این سرزمین جواب میدهد.
شما کجای عالم را پیدا میکنید که دانشآموز سه روز بیاید و ما اینقدر جواب بگیریم. در این سرزمین همه انگشت حیرت به دهان میگیرند که حقیقت این سرزمین چه کارهایی که نمیکند. در صورتی که همه ما و همه آن دانشآموزان از قبل میدانیم که نماز اول وقت چه ثوابی دارد یا اینکه ذکر و یاد خدا چه تاثیراتی روی زندگی میتواند داشته باشد ولی در این دوره سه چهار روزه این اعتقادات از مرحله نظر به مرحله عمل میرسد. و ما میتوانیم خروجی هم بگیریم. در این دوره شبها هم برنامه ویژه دارد. شبها شبهای انس و خلوت است. همان چیزی است که در جبههها بوده. اگر رزمندگان در جهاد اصغر به پیروزی رسیدند به علت جهاد اکبری بود که پشت سرش نماز شبها و توسلات و مجالس روضه بوده است. لذا ما به دانشآموز میگوییم که اگر شما میخواهید در این جهاد اکبر پیروز شوید باید در شبها معنویت کسب کنید. لذا ما برای شبهای بچهها ما به صورت هدفمند برنامه داریم. به صورت خاص و در شبها با بدرقه زائران این قسمت از برنامه هم شروع میشود. این بچههای خادم در ابتدا صف تشکیل میدهند تا زائری که میخواهد برود از بین صفوف اینها حرکت کند و یک شعر از پیش تعیین شده را همه این بچهها با یکدیگر زمزمه میکنند. بچهها با این شعر هم کلی انس میگیرند و دلشان پر میکشد. ما سعی میکنیم به این واسطههای مختلف، روحیه ایثار و شهادت در این جوان فعال شود. و با این زمزمه به بچه تلقین میشود که شهید کیست؟ شهید کجاست؟ چه اجری دارد؟ و این بچه واقعاً از خدا میخواهد که به این جایگاه برسد. و متاسفانه این روحیه معنوی در خیلی از شهرها مرده است. مضافاً اینکه فضای شاد جبههها و رزمندگان هم یکی از اهداف ما است. شوخیهایی که بچههای زمان جنگ با یکدیگر میکردند و طنز در جبهه از همان اتفاقات شیرینی است که در زمان جنگ رخ داده است. دانشآموز هم کیف میکند که بگوید مثلاً در فلان شب اینقدر شاد بودیم. خیلیها فکر میکنند که حزباللهی بودن این است که شما یک تسبیح دست بگیری و مدام روضه بخوانی. درصورتی که ما هم فضای شاد داریم، منتهی شادی که در آن گناه نباشد.
درخواست از مسئولین
این پروژه باید در دیگر مناطق هم توسعه پیدا کند. چرا فقط در یک یا دو سه یادمان این پروژه باید اجرا شود. ما خیلی تلاش کردیم که این اتفاق بیافتد ولی چون نیروی انسانی نداشتیم نتوانستیم. بالأخره مربیهایی که با این فضا مأنوس باشند و بتوانند تأثیرگذار باشند را ما به تعداد بیشتری نداشتیم. چون ما نمیتوانیم به هر کسی اعتماد کنیم و او را به اینجا بیاوریم. البته این هم فراموش نشود که ما در اینجا مثل عروسکهای خیمهشب بازی بودیم و فقط یک سفرهای میچینیم در صورتی که گرداننده عروسکها و سفرهدار شخص دیگری است. آخرین نکته هم این است که ارتباط با این نوجوانان باید به صورت دائم ادامه پیدا کند و ما از کلیه دوستان و مسئولین میخواهیم که این دغدغه ما را برای مسائل فرهنگی درک کنند و تا جایی که امکان دارد از ما حمایت کنند. تا انشاالله به سر منزل مقصود برسیم.