سرویس پرونده: امسال نیز خدا را بینهایت شاکریم که از خزانه موهبت و الطاف بیکران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانیم این ماه پر برکت و پر فضیلت را درک نماییم؛ ماهی که خداوند متعال در شأن آن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی لناس و بینات من الهدی و الفرقان…».
حلقه وصل به مناسبت ماه میهمانی خدا و با هدف بهرهمندی معنوی هرچه بیشتر فعالین جبهه فرهنگی انقلاب از ماه مبارک رمضان سلسله جلسات سخنرانی حجتالاسلام نخاولی با عنوان «در محضر قرآن» را منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 18
شب های قدر، ظاهراً از اختصاصات عالَم اسلام است. همان طور که روزه از اختصاصات اسلام است. قرآن کریم می فرماید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون.[1]
روزه بر شما ثبت و الزام شده است همان طور که بر پیشینیان الزام شده بود.
ظاهراً منظور از پیشینیان، انبیاء پیشین هستند. روزه به کیفیتی که ما الان میگیریم، در امتهای قبلی نبوده است. خداوند یک تشریف و کرامت ویژه ای به برکت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امت اسلام عنایت فرموده است. آنچه برای انبیاء، از ابزار رشد مثل روزه که مانند همهی عبادات سبب رشد ماست، را مقرر فرموده بود، در امت اسلام عمومی کردند. یعنی خداوند ابزارِ آن میزان که انبیاء گذشته میتوانند رشد کنند را، برای همهی آحاد امت اسلام قرار داده است. حال ما این کار را بکنیم یا نه، با ماست. ولی خداوند امکان رشدی در حد انبیاء امتهای گذشته برای ما قرار داده است.
نکتهی بعد این که ظاهراً خود شب قدر، از اختصاصات عالم اسلام است. اینها برکات و فتوحات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که درجاتی از مسیر را به سمت خداوند باز کردهاند که امتهای گذشته، اینها را نداشتند. شما حساب کنید که یک فرد خیلی عادل، بخواهد راجع به فردی و یا مجموعهای و یا جمعی تصمیم بگیرد، در تصمیم گیری آن فرد، هیچ وقت نظر افراد لحاظ نمیشود. به این معنا که اگر مثلا کسی بخواهد راجع به یک فرد مجرم تصمیمگیری کند، میگوید این چه کار کرده است؟ اگر احراز شود که مثلا سرقت، اخاذی و دو سه تا جرم مرتکب شده، عادلانه آن است که مطابق هر یک از آنها، برای او جریمه و مجازات متناسب، تعیین کند. این همان عدل است. اگر فرد بخواهد خیلی محسن باشد و با لطف و احسان برخورد کند، نهایتاً این میشود که متناسب،دقیق ،نکته نکته و متناظر با عملش، به او جزا ندهد و با تخفیف و کرم با او برخورد نماید. مثلاً اگر مجازات متناسب او، صد ضربه شلاق یا ده سال زندان است، تخفیف دهیم و پنجاه ضربه شلاق بزنیم و 5 سال زندان شود، با این کار، لطف کرده است. کدام دادگاه و مرجع تشخیص اینگونه تصمیم میگیرد که بگوید خودش را بیاورید و ببینید چه میخواهد؟ و آن مجرم بگوید جرم من اینها و جریمه ام هم اینهاست، لطفا همهی مجازاتم را ببخشید و دو سه میلیارد به من سرمایه بدهید که میخواهم کار و کاسبی ایجاد کنم. شبهای قدر یک موقعیت استثنایی است. شما در سرنوشت خودتان دخیل می شوید، در حالی که عادلانه و محسنانه این است که کارهای قبلی، آیندهى بعدی را رقم میزند. تنها جایی که ارادهی شما در آیندهی شما دخیل میشود، این جاست و هیچ جا در هیچ محکمه و هیچ مرجعی چنین خبری نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که در شب قدر، رحمت چقدر گسترده است. و این، از اختصاصات اسلام است.
ما شبهای قدر عادت کرده ایم به محافل میآییم، گفتگو میکنیم و استغفار میکنیم و دعا میخوانیم و قرآن به سر میکنیم، اما به میزان حال و توجه و ادراک، فرق میکند. الان همهی ما قرآن بر سر میکنیم ولی به تعداد افرادی که قرآن به سر میکنند، تعداد درجات متفاوت ایجاد میشود. و اساسا درک شب قدر، غیر از اعمال شب قدر است. اعمال شب قدر، همین کارهایی است که انجام میدهیم :
قرآن به سر، جوشن، توجه به حضرت علی علیه السلام، لعن قاتلان امیرالمؤمنین و استغفار که همهی اینها اعمال شب قدر است. درک شب قدر چیز دیگری است و این که گفتهاند اگر کسی شب قدر را درک کندو گناهان او به اندازه قطرات باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد خداوند می بخشد، این اثر صرفاً برای یک قرآن به سر کردن و جوشن کبیر خواندن نیست چون همان طور که مجازات باید با جرم متناسب باشد، پاداش هم متناسب با آن عمل است. این چه ویژگی است که این همه آثار روی آن سوار میشود؟ اعمال شب قدر، قطعا آثار ویژه دارد. منتها عمل، غیر از درک شب قدر است. درک شب قدر چه فرقی با شب های دیگر دارد؟ شب آن که فرق نمیکند.
شب قدری که در آن ملائک و قرآن نازل میشوند، نزول قرآن و ملک در زمان نیست. ملک، موجودی نیست که دارای زمان باشد. ماهستیم که امروز، حال، گذشته و فردا صبح داریم، ملک امشب و فردا ندارد. حقیقت قرآن هم در ملکوت نازل شده است ،منتهی حقایق ملکوتی وقتی که به دنیا نازل شود اندازههای دنیا بر آنها تحمیل میشود. مثلاً در روایت فرمودند کعبه که چهار ضلعی است به موازات و محاذات بیت المعمور در آسمان چهارم است. از معصوم سؤال کردند که چرا به کعبه، کعبه می گویند؟ فرمودند چون مکعب شکل است و چهار ضلع و سقف و کف دارد. چرا مکعب است و پنج ضلعی یا سه ضلعی نیست؟ همین طوری از دست در نرفته که مثلا بنا بگوید خوشم آمد چهار ضلعی بسازم. بنای کعبه، مقام عصمت کبری است. فرمودند به خاطر این که این در محاذات بیتالمعمور است و بیتالمعمور چهار ضلع دارد. آن در محاذات عرش خداست که در عرش، چهار ضلع دارد. نه عرش و نه بیت المعمور، دیوار ندارند و آن در محاذات چهار اسم شریف سبحان الله والحمد لله و لا ا له الا الله و الله اکبر است. این به چه معناست؟ اسماء خداوند، این الفاظ نیست. سبحان الله، اسم خداوند نیست. الله، کریم، رحیم، مقیم ، هیچ یک اسم خداوند نیستند. اینها اسمِ اسمِ خداوندهستند. اسم خداوند، همان طور که در دعا خواندید، یک حقیقت خارجی است نه یک سری الفاظ:
وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي خَلَقْتَ بِهِ خَلْقَكَ وَ رَزَقْتَهُمْ كَيْفَ شِئْتَ وَ كَيْفَ شَاءُوا.[2]
اسم خداوند، آن حقیقتی است که توسط آن خلق صورت میگیرد و این اسامی را که میخواهیم بخوانیم، با یک سری الفاظ کتبی و لفظی میخوانیم. مثلاً اسم شما علیآقا است ولی شما عین و لام و یاء نیستید. عین و لام و یاء، حاکی از شماست. مانند همین مطلب الف و لام و الف و هاء، یا کاف و راء یاء و میم که کریم شود. اسم حاکی از آن حقیقت خارجی است. وقتی بخواهد این چهار اسم تجلی کند، عرش را میسازد. اگر عرش، بخواهد در مراتب مادون تجلی کند، بیت المعمور پیدا میشود و اگر بیت المعمور بخواهد در عالم دنیا تجلی کند، از اینجا به بعد، مکان پیدا میشود. وگرنه بیتالمعمور مکان ندارد. از آسمان چهارم به بالا بروید، جایی مثل چهار تا پوست پیاز نیست که روی کرات کشیده باشند که اول، آسمان اول بعدی آسمان دوم و همین طور تا چهارم. وقتی آن حقیقت فوق زمان و لا مکان بخواهد در این دنیا تجلی کند، یک جای مکانی به نام مکه و یک محوطه مکانی به نام کعبه میشود. عین همین در بحث زمان است. تقدیر الهی که فعل خداوند باشد، در زمان انجام نمیشود. منتهی اگر آن حقیقت بخواهد در این عالم تجلی کند، شب قدری در آن وجود میآید. بنابراین شما در این شب، متصل به ملکوت هستید.
بعضی ازافرادسؤال می کنند که اگر امشب شب قدر نبود چه؟ بعضى ازمراجع، اختلاف فتوایی دارند. مثلا میگویند اگر ماه به چشم سر دیده نشود، شب اول ماه نیست. بنابراین امشب، شب هجدهم میشود.
ولی شب قدر، یک شب است، یک شب دارای مراتب هم هست . اگر امشب واقعاً شب قدر نباشد، اعمال ما پودر شد و روی هوا رفت؟ ما نرسیدیم و وصل نشدیم؟
جواب این است که امشب به چه خاطر شب قدر است؟ چون امشب آن آینهی تجلی آن عوالم ملکوتی و اتفاقاتی است که در ملکوت افتاده است. عالم ملکوت مثل عالم دنیا نیست. جهانهای موازی، این طور است که اگر در این عالم، به خاطر محدودیتها، این لیوان آب را بخواهیم همه بخوریم به هر فرد، یک قطره میرسد. نمیتوانیم همه از آن استفاده کنیم و سیراب شویم. چرا؟ چون این آب مادی است و بنده و شما هم میخواهیم از آن استفادهی مادی کنیم و ماده مساوی با محدودیت است. مثلاً همهی ما از نوری که الان میتابد، استفاده میکنیم اما استفادهی من از این نور باعث نمیشود استفادهی شما کم شود. البته این مثال، مثال خوبی نیست.
مثال بهتر این است که اگر معلمی درس بدهدو هر آن چه از علم میداند به شاگرد خودش منتقل کند، دست خودش از آن علوم تهی نمیشود. من اگر بخواهم پولهایم را به شما بدهم، ندار میشوم. ولی اگر چیزی که یاد دارم به شما بدهم، ذهنم خالی نمیشود. موارد ملکوتی این طور است و به خاطر این که محدودیت آنجا نیست، حتی اگر همه استفاده کنند، سیراب میشوند و چیزی هم کم نمیشود. یکی از اسراری که در بهشت هیچ چیز کم نمیشود، همین است. انشاءاللّه بهشت تشریف ببرید پرندهای را میخورید،
وَ لحْمِ طَيرْ مِّمَّا يَشْتهُون.[3]
آن پرنده را میخورید و لذت آن را تام میبرید و پرنده هم، سر جای خودش میماند. از شما میپرسد من لذیذ بودم؟ آیا از من خوشت آمد؟ چون پرنده هم در آن عالم، شعور دارد. بنابراین در این موارد مثل این اختلافات، اگر کسی سعی در انجام وظیفهاش داشته باشد، مثل جهات مادی نیست که بگوییم اتوبوس آمد و پر شد و رفت و ما جا ماندیم. هیچ وقت آدم از اتوبوس عالم ملکوت جا نمیماند. شما میخواستید فردا حرم بروید، مهمان برایتان آمد و نرفتید، نیت، شما را وصل میکند. به همین خاطر فرمودند اگر کسی بر کاری نیت کند و انجام دهد، یا نیت کند و مانعی پیش آید و انجام ندهد، نیت او، او را وصل میکند و اجر آن کار را می برد. حقیقت درک شب قدر، این بود که ظاهر شب قدر با شبهای دیگر فرقی ندارد. درک شب قدر به درک باطن شب قدر است. در شب قدر اتفاقاتی میافتد، یکی از آن اتفاقات عبارت است از نزول ملائک و یکی عبارت است از نزول قرآن که البته نزول قرآن همیشگی نیست، یکی هم تقدیر امور است. بیشترین کسی که شب قدر را درک میکند، حضرت آقا امام زمان علیه السلام هستند. شبهای قدر، شبهای امام زمان علیه السلام است. ظاهر شب قدرکه فرقی با شبهای دیگر ندارد ولی چون یک شب ملکوتی است،حقیقت درک شب قدربه درکی از ملکوت برمیگردد. به میزانی که درک ملکوتی حاصل شود، آثار روی آن بار میشود. اسم آن روی خودش هست، درک شب قدر. چگونه درک شب قدر حاصل میشود؟ با طهارت. همهی ما استعداد و زمینهی درک ملکوت را داریم و از ما خواسته اند این کار را بکنیم. از ما خواستهاند، امر هم کردهاند و توبیخ کرده اند که چرا در سطح ماده مانده ایم. این توان را به ما داده اند. خداوند به این خاطر این شبها را در پایان ماه رمضان قرار داده است که انسان قبل از آن، توجه به خدا داشته باشد. فرمودند از ماه رجب، شروع به استغفار کنید. خودتان را صیقل بزنید و پاک کنید. در این ماهها بیشتر توجه کنید. این پاکی و طهارت و صیقل زدن باعث میشود نفس آدم مدام قوی شود که وقتی ماه مبارک رمضان میرسد، نه تنها حرامها را انجام نمیدهد، حلال ها را هم کنار میگذارد و روزه میگیرد. روزهای آن روزه، شبهای آن عبادت و دعا. این جانی که در توجه به حق تعالی سعی کرده است، به شبهای قدر که میرسد باید ملکوت را درک کند، اگر درک نکند اشکال دارد. اگر درک نکند یعنی سه ماه فرصت امتحان را ضایع کرده است ،مثل کسی که به او سه ماه فرصت بدهند تا کتابی را امتحان بدهد، برود دنبال وقت گذرانی و شب امتحان بگوید وای بر من چه قدر کتاب؟ امتحان خدا با امتحانات ما فرق دارد. امتحانات ما، قبولی و رد دارد، وقتی نمرهی قبولی 12 باشد، اگر کسی 2 هم بگیرد، از آن درس افتاده و اگر 11 هم بگیرد، افتاده است، صفر هم بگیرد افتاده، یازده و نیم هم بگیرد، افتاده است. ولی امتحان خدا این طوری نیست. اگر کسی نیم گرفته باشد، به اندازهی همان نیم، جلو میرود. صفر و صد نیست.
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.[4]
به همان اندازه، قبولی دادهاند. همهی ما گرفتار نفس، پیچیدگیهای زندگی روزمره و زن و بچه و شوهر هستیم. ممکن است درجاتی از غفلت را داشته باشیم. هنوز دیر نشده و شب قدر تا سحر فرصت هست، یک فرصت طلایی داریم که آدم با خودش و با خدا خلوت کند و هر چه از گناه، از زمان بلوغ انجام داده است به یاد آورد. هیچ کس دست بنده و شما را نمی گیرد.
فراوان بچههای خیلی مهربانی بوده اند که بعد از مرگ پدر و مادر پولها را استفاده کردند، سفرهای ترکیه و غیر ترکیه رفتندولی یک سال روزه و نماز پدر و مادر را ندادند. این را همهی ما، روزمره میبینیم. شما یک لحظه چشمتان را ببندید، جهان را منهای خودتان تصور کنید، چه میشود؟ هیچ. زن شما، یا ازدواج میکند یا نمیکند. شوهر، زن میگیرد ،بچهها زندگی میکنند. زندگی در جریان است فقط یک اتفاق افتاده است که من کم شده ام. اگر کسی گلی زد به سر خودش زده است. تا سحرشب قدر فرصت هست با خدا خلوت کنیم.
تو مگو ما را بدان در بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
اگر کسی واقعا بدون غل و غش، صاف بگوید خدایا من خیلی بد کردم و از عاقبت خودم میترسم و هر گناهی از زمان بلوغش و یا قبل از بلوغ، یادش میآید را مرور کند و در خلوت خودش، هفتاد مرتبه از این هفتاد پلهای که به سمت سقوط برای خود در عمر چند ده ساله ایجاد کرده است استغفار کند، اگر کسی استغفار جدی کرد، شک نکند که خداوند او را تطهیر میکند. خداوند دو فرصت بی بدیل گذاشته است یکی شب قدر و دیگری فرصت توسل، این هم از اختصاصات اسلام است.
سه تا از اختصاصات اسلام یکی خود ماه مبارک رمضان، دیگری شب قدر و سومی توسل است. تمام انبیاء گفتند:
وَ مَا أَسَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ رَبِ الْعَالَمِينَ.[5]
ما هیچ چیز نمیخواهیم.
تنها پیامبری که آمد و این حرف را زد و گفت نه، من یک چیز میخواهم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم مثل همهی انبیاء دیگر این فرمایش را فرمودند و بعد فرمودند:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى.[6]
وبعد هم فرمودند اجری که خواستم برای خودم نبود، برای خودتان بود. مثل پدر و مادری که به فرزندش میگوید عزیزم من عمری برای تو زحمت کشیدم، از زمانی که هنوز به دنیا نیامده بودی برایت تلاش کردیم، با وجود خستگی وضو میگرفتم که دائم الوضو باشم تا تو بچهی خوبی بشوی. تو را بی وضو شیر ندادم حالا من از تو در مقابل همهی خدمات و زحماتم فقط یک چیز میخواهم و آن این که سعی کنی آدم درستی باشی، از دین جدا نشوی به دیگران خدمت کنی، در زندگیات خداوند را فراموش نکنی و به کسی بدی نکنی، خواستهی پدر و مادر برای کیست؟ برای خودش بود.
قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ.[7]
آن چه من از شما خواستم این است که به اهل بيتم مرتبط باشید، سود آن به جیب من و اهل بیت نمیرود، من این همه تلاش کردم 23 سال، ملک و ملکوت برای شما هزینه شد، فقط یک چیز از شما میخواهم، آن هم این که راه خدا را طی کنید. این راه خدا طی کردن، یک ابزار فوق العاده قوی دارد و آن، مودت اهل بیت من است. ظاهراً انبیاء دیگر اهل بیتی که این مقدار محبت آنها نافذ باشد، نداشتند وگرنه آنها هم میگفتند:
قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى.
از این فرصت بی بدیل و شبی که :
1. خداوند، آن را، در قضا و قدر خودش دخیل میکند.
2. خداوند، به رحمتش خوانده است چون او رئوف و عطوف و رحیم است و فرصت توبه هم گذاشته است که اگر کسی به طور جد توبه کرد، تمام آثار سوئی که بر خودش بار کرده، رفع شود. یک فرصت مکمل فوق العاده هم گذاشته، چون توبه به عمل ماست ولی توسل به ارادهی کیست؟ گاهی شما خودتان دارید میدوید، دویدن شما چه قدر برد دارد؟ به اندازهی توانتان. گاهی شما خودتان را در ماشین دیگری میاندازید، حالا چقدر سرعت دارد؟ به اندازهی توان او. توسل یعنی چنین چیزی. این است که در روایت فرموده اند امیدوار کنندهترین آیهی قرآن، این آیه است
وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى.[8]
چون به میزان درخواست و سعهی پیامبر اعطاء صورت میگیرد، از این فرصت همگی استفاده کنیم. توبه، توسل و گفتن اللهم العن قتلةامیرالمؤمنین با توجه به توسل باشد. در شب قدر، حداقل سه تا از معصومین دخیلاند : یکی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که ایشان در هر خیر و برکتی دخیلاند، دوم امیرالمؤمنین علیه السلام که شبهای ایشان است و عجیب است که دو شب از شبهای قدر، به حضرت امیرالمومنین علیه السلام گره خورده است، سوم حضرت صدیقه سلام الله علیها، چهارم هم امام زمان علیه السلام. توسل در این شب، جریانی قوی برای مغفرت ایجاد میکند، انشاءاللّه آدم پاک میشود و به میزان طهارتش، درکی از شب قدر حاصل میشود. لازم نیست برای درک، حتماً آن سطح از درک حقایق ملکوتی که ملک نازل میشود که عدهای دارند، باشد. آن درک، دریک شب حاصل نمیشود و پس از عمری حرکت حاصل می شود.
صدق و اخلاص و درستی باید و عمر دراز تا قرین حق شود صاحب قرانی در قرن
گاهی جایی میروید و کسی را میبینید که دارد شما را میبیند. گاهی آن فرد را نمیبینید ولی احساس میکنید دارد شما را از پشت شیشه، میبیند. درک ملکوت، طیف دارد همین حالت سبکی و سرور و بهجت معنوی که حاصل میشود، درصد و درجهای از همان درک معنوی است. همین که آدم توجه دارد که حقایقی در جریان است، خوب است.
نکتهی دیگر این که تقدیر، یک امر تدریجی است. مثلاً شما وقتی میخواهید خانه بخرید، اول میروید خانه را می بینید و توافق اولیه میکنیدو قولنامه میکنیدو مبلغی از پول را میدهید، مرحلهی بعد این است که سند میزنید و مقدار دیگری از پول را میدهید و وقتی خانه را تصرف کردید، دیگر تمام میشود.
این سه شب، این طور نیست که خدا میخواسته است رد گم کند و شب قدر را در سه شب انداخته است که مردم سه شب را احیاء کنند. اگر این طور بود چرا در 5 شب نگذارد؟ صِرفاً این نیست که چون شب قدر مجهول است، در سه شب قرار دادهاند. حالا چرا 19و 21و 23باشد؟ 15و20و23 نباشد؟ اینها حساب و کتاب دارد. همین طوری نیست که تاس بریزند و این سه شب بیرون بیاید. دراین سه شب به اضافهی نیمهی شعبان به اضافهی شب بیست و هفتم، درجاتی از تقدیر، مقدّرمیشود یعنی در شب نیمه ی شعبان، مقدمات شب نوزدهم و شب بیست و یکم تقدیر میشود که در شب بیست و سوم، نهایی میگردد. مثل آن حالتی که شما دیگر سند میزنید و خانه را میخرید و تصرف میکنید که دیگر برگشت ندارد، مگر در عرفه.
بنابراین توجه به هر سه شب لازم است. هر قدر توجه آدم بیشتر باشد دریافت، رشد، آینده و ابدیت او ارتقاء پیدا میکند. به میزانی که توجه نباشد، رشد و ابدیت او کاهش پیدا میکند. عمل با توجه، ارتقاء پیدا میکند.
یکی از شاگردان مرحوم علامه طباطبائی در آخرین روزهای عمر شریفشان، نزد ایشان رفته بودند. ایشان از هوش میرفتندو به هوش می آمدند، یکی از شاگردان میگفت آقا یک توصیه بکنید، در همان حال سنگینی بیماری که بودند یک کلمه گفتند و آن هم توجه بود. نماز باید با توجه باشد. آدم حواسش باشد کیست، چه میکند، مقابل چه کسی ایستاده است؟ کلید ارتقاء بنده و شما، توجه است. به چه چیزی توجه میکنیم؟ چگونه توجه میکنیم؟ بنده و شما آینههایی هستیم. توجه یعنی این آینه را داری به سمت چه کسی تنظیم میکنی؟ به سمت خداوند یا به سمت سیب زمینی و پیاز یا به سمت شهوت و یا به سمت هرچیز دیگری. بعد از تنظیم، چه طور آن تنظیم را حفظ میکنی؟ شبهای قدر، شروع سال آدمی است. سال یک انسان از روز بیست و سوم شروع میشود. حالا هر کسی، هر کاری دلش میخواهد، برای خودش بکند.
دوست و دشمن، دست به دست هم دادند تا حضرت را بپوشانند. دشمن از روی خباثت و کینه ، دوست از روی ترس و تقیه. هیچ احدی در عالم نیست که برایش به اندازهی امیرالمؤمنین علیه السلام، کتاب و مقاله و گفتگو و مطلب، گفته و یا نوشته شده باشد. هیچ کس حتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، خیلی عجیب است. عظمت امیرالمؤمنین علیه السلام، فوق العاده است. مردم فکر میکنند که حالا ایشان آدم خیلی خوبی هستند در حالی که ایشان، سند نبوت پیامبر واقع شده اند و اگر بخواهیم به حقانیت پیامبر پی ببریم، باید امام علی علیهالسلام را ببینیم.
خوب مردم چه معاملهای با حضرت کردند؟ خیلی که هنر کردند، معاملهی یک انسان خوب را با ایشان داشتند. آن خبیثها که ایشان را لعن میکردند، چطور؟ چه معاملهای کردند با فردی که مثل او، کسی نیست؟
خود حضرت امیر در خطبهی 3 نهج البلاغه میفرمایند لباس خلافت را خلیفهی اول پوشید، أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ، او خلافت را غصب کرد اما هم خودش و هم دیگران یقین داشتند، وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى[9] میدانست که نسبت من به خلافت، نسبت این محور، به آسیاب است. آسیابهای قدیمی که با دست میچرخاندند، دو تا سنگ داشت، این دو سنگ را، آن محور نگه میداشت و اگرمحور را بکشی، سنگ روی سنگ بند نمیآید. یعنی شک نداشت. اول خطبه حضرت راجع به خواص صحبت میکنند. میفرمایند : خواص شک نداشتند که من اصلا قابل قیاس با دیگران نیستم، يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ سیل هر خیر و کرم و رحمت و علم و هرچه بگویی، از من جاری بود. هیچ پرندهی بلند پروازی به گرد من نمیرسید.
فاصله، آن قدر بود که نتواند کتمان شود. فرض کنید تیم فوتبال این محله با تیم فوتبال محلهی دیگر بازی کنند و دو، یک ببازد. میتوانند بگویند داوری خوب نبود یا بد شانسی آوردیم. اما اگر این تیم با تیم درجهی یک جهانی، بازی کند و بیست صفر ببازد، این جا، جا ندارد که بگوید داور آن تیم را کمک کرده است. این قدر فاصله زیاد است که جا برای بهانه و عذر تراشی و داور به آنها کمک کرد، ندارد.
شهد الانام بفضله حتی العداء و الفضل ما شهدت به الاعداء
همهی مردم حتی دشمنان او، به فضیلت او شهادت دادند. فضل یعنی همین که این قدر این آفتاب درخشنده باشد که دشمن هم نتواند کتمان کند. این جا حضرت می فرمایند خواص که به روشنی میدانستند. حضرت در این خطبه یعنی خطبهی شقشقیه، ناملایمات روزگار را میشمارد. نه به خاطر شخصیت حقیقی خودشان، به خاطر حقیقتی که لگد کوب و پایمال شد. آنجا میفرمایند: خلیفهی دوم مرا در یک شورای شش نفره انداخت. در کنار عبد الرحمن عوف، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و عثمان قرار گرفتم. آنجا حضرت درد دارد. میفرمایند: وای بر شوری. این چه شورایی است؟ چه کسی سر سوزنی شک داشت، که کسی را که با سلام و صلوات از او یاد میکنند، اصلاً من با او در یک حد نیستم، مرا کنار او گذشته اند. این جا میفرماید: احدی شک نداشت یعنی نه خواص و نه عوام، همه میدانستند عمداً حضرت را کنار گذاشتهاند. این طور نبود که بر مردم پوشیده باشد و فقط خواص بدانند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام، جایگاه خاصی دارد. خاص و عام، همه میدانستند و نمیخواستند. زور که نیست، نمیخواهند. داستان حضرت امیرالمومنین علیه السلام، خیلی عجیب است. حضرت میفرمایند: همهی اینها را که مرا کنار گذاشتند میدانستند و آگاهانه این کار را کردند. چرا؟ دنیا در چشم آنان خیلی شیرین بود. بعد فرمودند:
تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين.[10]
این سرای آخرت باعظمت را برای کسی قرار دادیم که در دنیا، دنبال برتری نباشد. برتری پولی و یا برتری مالی، کسی که بخواهد بر دیگران برتری داشته باشد. برتری به معنای کسب و کار نکردن و پیشرفت نکردن نیست. آدم به افراط و تفریط نیفتد. دنبال برتری جویی نباشد. گاهی من کار میکنم کار من هم روی روال است سرمایهای به جریان انداختم و از راه صحیح و شرعی آن، که آن سرمایه رشد میکند. یک وقت هدفم آن است که به قول یک آقایی، NUMBER ONE(شماره یک) شوم. یعنی دیگران را زیر پایمان بگذاریم و همه را پشت سر بگذاریم.
تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا.
دنبال برتری جویی و به هر قیمت به چیزی رسیدن نباشیم. دیگران میخواستند به هر قیمتی برسندوحضرت علی علیه السلام مزاحم بود، او را کنار گذاشتند. فرقی نمیکند، آنها شاخ و دم نداشتند. اگر حالمان این باشد که بخواهیم برتری پیدا کنیم و به هر قیمت به خواستههایمان برسیم، فرقی نمیکند و در همان سطح هستیم. این قدر این مردم عجیب و غریب بودند که مثل دیشب یا هفتهی پیش، حضرت فرمودند من از این مردم خسته شدم. هر جا را میدوزم، از جای دیگر پاره میشود. مثل یک لباسی که هیچ کارایی ندارد و پوسیده شده است. اینها به هیچ عنوان به حق، تن نمیدهند. بعد فرمودند من رسول خدا را در خواب دیدم و گفتم: یا رسول الله از 1- کج رفتاری و 2- لجبازی این امت، چهها کشیدم. گاهی فردی کج رفتار هست ولی لجباز نیست. هم میشود او را اصلاح و هم میتوان او را تحمل کرد. اما یکی هم منحرف است و هم پافشاری دارد. لجبازی صفت خیلی بدی است. دو صفت آدم را خیلی بد زمین می زند یکی غد بودن و دیگری لجبازی. دیدید شیطان چه کرد؟ در مدت یک ثانیه، 6000 سال سجدهاش را به آتش کشید. گفت به درک، به این هم سجده نمیکنم، بگذار جهنم بروم، خیلی عجیب است. آنها که در دعواها، یک دفعه پول هایشان را پاره می کنند و ظرف میشکنند از همین دستهاند. حضرت فرمودند از امت به خاطر این دو صفت چهها کشیدم؟ رسول رحمت که حتماً میخواهد حق را اعمال کند. خداوند میگوید تو داری خودت را میکشی، نزدیک است خودت را از بین ببری، آنها را رها کن.
فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيهْمْ حَسَرَاتٍ.[11]
از روی دلسوزی، خودت را نکش و آنها را رها کن.
این رسول گرامی مهربان، به حضرت امیر میفرمایند: اين قومی که هیچ امید اصلاح ندارند را نفرينشان کن. حضرت چه نفرینی کردند؟ فرمودند: خدایا مرا از اینها بگیر و اینها را از من بگیر. این دعای حضرت، یکی فردا شب آن رؤیایی که از پیامبر داشتند ،یعنی مثل امشبی، مستجاب شد، و دیگری هم 6 ماه بعد. و این دعا همان دعایی که حضرت موسی و هارون نسبت به قوم خود کردند. چه قوم بودند که امام معصوم بگوید خدایا من دیگر از بین اینها بروم. حضرت موسی هم آن جا فرمودند.
قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي وَ أَخي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقين.[12]
که همین هم شد. آقا امیر مؤمنان هم همین را فرمودند. فرمودند من از بین اینها بروم ، بهتر از اینها را نصیب من کن. یعنی همنشینی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت صدیقه سلام الله علیها و اولیاء و انبیاء. دعای ایشان مستجاب شد. و شر و بدتر از من را نصیب اینها کن ،که آن هم مستجاب شد.
قدر امیرالمؤمنین علیه السلام مجهول است. دیشب چند جملهای از حضرت امیر گفتیم. حضرت امیر یک آدم خوبی که خیلی خوب باشد نیست. اواخر عمر شریفشان مجبور شدند از خودشان برای مردمی که هیچ متوجه نمیشوند، تعریف کنند. فرمودند من در اولین نزول وحی، حضور داشتم.
أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ.[13]
وحى در غار نازل نمیشود که پرنده بیاید درب غار پر بزند و بگوید بیا نامهات را بگیر. ملک وجود مادی نیست. این، در ملکوت اتفاق افتاده و حضرت میفرمایند من در ملکوت حضور داشتم. وحی در غار انجام نشده و اینها تصورات غلط از وحی است. در صحنهی وحی و ملکوت اعلٰی، من حضور داشتم. نور وحی را میدیدم و میشنیدم. مگر چه میبینند؟ ایشان جبرئیل امین و رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را میبینند. فرمودند: این صدای چه بود؟ پیامبر اکرم فرمودند: صدای شیطان بود که از این که بخواهد مردم را به صورت وسیع, گمراه کند، مأیوس شد. حضرت این عبارت را، آنجا چند بار گفتند که، یا علی همانا تو آنچه من میبینم میبینی. حضرت امیر در این صحنه ده سال دارد. پیر سالک راه رفته هفتاد ساله نیست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند هر چه میبینم، تو میبینی. این عبارات در خطبهی قاصعه (خطبه 34 نهج البلاغه) است که در اواخر عمر شریفشان حضرت خود را برای مردم جاهلی که بالاخره باید حجت بر آنها تمام شود، معرفی مینمایند. ولیِّ شما چنین کسی است که در 8 سالگیاش، حاکم مُلک و ملکوت بوده است و باید به ایشان توسل کرد.
والحمد لله رب العالمین
[1] سوره بقره، آیه 183
[2] مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 68
[3] سوره واقعة، آیه 21
[4] سوره زلزال، آیه 7
[5] سوره شعراء، آیه 127
[6] سوره شوری، آیه 23
[7] سوره سبأ، آیه 47
[8] سوره ضحٰی، آیه 5
[9] نهج البلاغة، ص48
[10] سوره قصص، آیه 83
[11] سوره فاطر، آیه 8
[12] سوره مائده، آیه 25
[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301