
سرویس پرونده: در روزهای برگزاری هفتمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار گفتگویی داشتیم با محسن اردستانی از مستندسازان جوان و موفق کشورمان که متن این گفتکو را در ادامه ملاحظه خواهید کرد.
اردستانی در ابتدا با بیان اینکه نیروهای انقلابی در شرایط حساس و بحرانی همدیگر را پیدا میکنند، گفت: در فضایی مثل فتنه 88 بسیاری از بچه حزباللهیها همدیگر را شناختند و دور هم جمع شدند و کارهای خوبی را شروع کردند، در فضای جنگ سوریه و عراق هم همینطور شد، یعنی جبهه مقاومت افراد زیادی را به سمت خود کشاند و میتوان گفت فضای بحران فضای رویش جوانان انقلابی و حزباللهی است و البته ریزش هم طبیعتا وجود دارد.
وی خاطرنشان کرد: سید مرتضی آوینی میگوید رفته بودم بیل بزنم دوربین به دستم چسبید! از خان گزیدهها شروع کرد به جنگ رسید و البته در فضای مستندسازی صرفا در روایت فتح شناخته شد.
این مستندساز جوان کشورمان افزود: آدمهایی که در فضای مقاومت کار میسازند آدمهایی هستند که دو دوتا چهارتایشان را کردهاند و احتمال هم دارد که جانشان را از دست بدهند. این آدمها هم قابلیت حاتمیکیا شدن را دارند و و هم قابلیت مخملبافشدن را دارند. پس هم میتوانند آدمهای خیلی قوی برای انقلاب باشند و هم آدمهای خیلی مضر.
وی با بیان اینکه بستری برای هدایت مستندسازان جوان به سمت نیازهای جامعه به شکل درست وجود ندارد گفت: متاسفانه در این سالها هیچ بستری برای هدایت کردن این بچهها به سمتی که مثلا ضعف رسانهای ما در این جبهه فلان چیز است و فلان چیز ساخته شود، نیست.
اردستانی تصریح کرد: به عنوان مثال من میدانم یکی از آرزوهای بزرگ بچههای مدافع حرم، آزادسازی نبل و الزهرا بود. من دو ماه پیش در حلب بودم. از حلب تا آنجا سی چهل کیلومتر است و در متر به متر آن مسیر خون ریخته شده است که این شهر آزاد شود. الان هم یکی از آرزوهای مدافعان حرم آزادسازی فوعه و کفریا است. اما چقدر کار خبری صورت میگیرد. وقتی که نبل و الزهرا آزاد میشود همه میگویندحالا چه بود که آنقدر دارند بزرگش میکنند. چرا چون پیوست رسانهای درستی وجود ندارد. این ضعف این فضاست.
وی در خصوص یکی از مشکلاتی که در فیلمسازان خصوصا جوان وجود دارد، گفت: به نظر من یکی از مشکلات من و امثال من این است که دغدغه نداریم، دغدغه هایمان کم است که حوزه فعالیتهایمان هم کم میشود، برای کار کردن یک بهانه است و برای کار نکردن هزار و یک بهانه است. اگردغدغه باشد میروید و فرمش را هم یاد میگیرید، اگر دغدغه داشته باشد با بیپولی هم کار میسازد. اگر دغدغه باشد بقیة چیزها خودش میآید یعنی دنبال سوژه میروید و میروید و یاد میگیرید. منتهی مشکل امثال من و خودم من این است که دغدغهام کم است یعنی اگر دغدغه داشته باشیم همه این چیزها را میتوانیم.