در تقدیر از سی سال خدمات معارفی، تبلیغی و فرهنگی علیرضا پناهیان
سردار عرصه تبلیغ و منبر
علیرضا معاف
اول؛ ترور شخصیت یا انتقاد خیرخواهانه؟
حضرت امام خمینی تعبیری ژرف و شگرف دارند که آنچه مرا در مورد آقای بهشتی غصه دار می کند بیش از آنکه فقد و شهادت وی باشد مظلومیت وی بود. در دستگاه روش گانی امام، غربت، مظلومیت، ریختن آبرو و ضربه به حیثیت یک مومن که در اثر بی تقوایی جماعتی منافق و یا بی انصافی عده ای نادان نسبت به یک رجل و عنصر موثر جبهه اسلام و انقلاب روا داشته می شود، ناراحتی بیشتری حتی از ضربه به جسم و بدن و ستاندن جان وی دارد. شهید بهشتی را ترور شخص کردند که ثلمه ای برای انقلاب بود ولی برای شخص او لذت و بهجت اخروی بود ولی ترور شخصیت و هتک حیثیت وی هم او را به شدت آزرده بود و هم امام خمینی را اندوهناک کرده بود. چنین ماجرایی در میان یاران امیرالمومنین برای جناب قیس نیز رخ داد و پس از انتصاب وی بر فرماندهی مصر، آنچنان وی را هتک حیثیت کردند که امام علی با جابجایی او موافقت فرمودند.
دیرزمانی آیت الله استاد علامه مصباح یزدی، زمانی استاد رحیم پور ازغدی، اخیراً برادر خوبمان مهرداد بذرپاش و اکنون علیرضا پناهیان و فردا مشخص نیست چه کسی در سلسله پروژه هایی ترور شخصیت می شوند. البته فرقی نمی کند طراح این پروژه ها لیبرالهای آمریکاپرست باشند یا به ظاهر عدالتخواهان ناشی که فرق عدالتخواهی اصیل، جریانی و نهج البلاغه ای را با لفاظی عدالتخواهانه مصداقی و شبه کمونیستی نمی دانند و بهره ای از منطق قرآن، نهج البلاغه و ممشا و مشرب اهل بیت در پیگیری مساله چندوجهی و چندضلعی عدالتخواهی نبرده اند. گویی هر کسی سرمایه اجتماعی دارد و این سرمایه را در خدمت انقلاب و اسلام آورده به راحتی آماج تیرهای تهمت، افترا و تجسس در احوالات شخصی قرار می گیرد.
قبلا هم نوشتم که نقد در فرهنگ به مثابه شک در فلسفه و به منزله یقظه در سلوک است و ما با نقد و انتقاد رشد می کنیم و رشد می دهیم اما تلخیهای صحنه سیاست و رسانه در سالهای اخیر در کشور ما واضح تر از آن است که لازم باشد ثابت کنیم برخی ماجراهای متاخر، نقد دوستانه و ارزیابی نقادانه آراء، افکار و احوال رجال نیست؛ که نقد، با انصاف و آرامش و اخلاق ملازم است و چاشنی انتقاد خیرخواهی و نصیحت است. آنچه که در نسبت با عناصر موثر جبهه اسلام و انقلاب در حال رویداد و رخداد است، عصبانیت، هتک، پرخاشگری، افشاگری و تجسس در زندگی شخصی و بازی با آبروی خانوادگی افراد است و مطلقا نسبتی با عدالت، حقیقت، مصلحت و اصلاح امور ندارد.
دوم؛ درباره پدیده ای به نام علیرضا پناهیان از آغازین سالهای دهه 70 تا کنون، یک چهره معمم، با صدایی گیرا و بیانی نافذ و ادبیاتی مردم فهم و خواص پسند در محافل دانشگاهی و بر صفحه تلویزیون ظاهر می شود و برنامه اش مخاطبان بسیاری را در تمام گروههای سنی و فکری جامعه پیدا کرده؛ دانشگاهیان و حوزویان، سبک صحبت و استنادات تاریخی و روایی او را می پسندند.
علیرضا پناهیان سالهاست که در میان خانواده ها نیز نامی آشناست. او در سن جوانی از مطالعات گسترده خود در محضر اساتید، بهترین استفاده ها را برده و با تولیدات فکری خود، به عنوان یکی از سرداران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نقش ایفا می کند. یکی از علل موفقیت او قرار گرفتن هوشمند در جایگاهی است که از آن به متفکر حاشیه ای تعبیر می شود. در جامعه شناسی سیاسی و مطالعات سیاسی فرهنگی امروز دنیا به افرادی که ضوابط نظام و سیستم حاکم را قبول دارند ولی تن به حضور در مناصب رسمی نمی دهند روشنفکر، نظریه پرداز و متفکر حاشیه ای اطلاق می شود. این افراد از قدرت و ضریب تأثیر فوق العاده بالائی برخوردار می شوند و اتفاقاً بهتر می توانند از عقاید نظام حاکم دفاع کنند. پذیرش چنین نقشی با توجه به محبوبیتی که دارند و می توانند با رأی و نفوذ خود مناصب حکومتی را در دست بگیرند ولی امتناع می کنند کار سختی است؛ پناهیان از این دست از افراد است و شاید علت هجمه ها و حسادت ها به وی که هر از چندگاهی اوج می گیرد همین باشد.
او را بی تردید می توان به عنوان یك صاحب نظر نوظهور و در عین حال توانمند دانست كه در خارج از حوزه رسمی است و به عنوان یك چهره منتقد جریانات لیبرال مسلک، در مقابله با ایدئولوژیهای وارداتی لیبرالیستی، تاثیر وسیع و گسترده ای داشته است. این صاحب نظر حاشیه ای، تولیدكننده یك حوزه نمادین جدید است که مستقل از قدرت و مسئولیت حکومتی عمل می کند. همزمان او، نمونه دیگر و در سطحی بالاتر حضرت آیت الله مصباح یزدی است که پیوستگی عمیق تئوریک با نظام اسلامی دارد اما چسبندگی ساختاری ندارد و در عین استقلال ساختاری حامی قدرتمند تفکر انقلابی نظام اسلامی است. نمونه های دیگری نیز در سطوح مختلف وجود دارند مانند حسن رحیم پور ازغدی و شهریار زرشناس به عنوان چهره هایی شاخص از یك متفکر حوزوی یا دانشگاهی که چنین نقش جذاب و جالبی را ایفا می کنند. نظریه پرداز حاشیه ای نقش آواره ای را ایفا می كند كه خود را از هر گونه جایگاه و پایگاه رسمی و مشخص محروم میکند و البته آواره ای نیست كه امروز بیاید و فردا برود، بلكه كسی است كه امروز می آید و فردا را می سازد. چنین متفکری، عزلت نشین، گوشه نشین، منزوی و متن ستیز نیست بلکه صرفا فضای تنفس سیاسی خود را از بحبوحه رقابتهای حزبی مرسوم دور نگه میدارد. در شهر سیاست حضور دارد اما آنچنان آزادانه و سیّال در این حوزه و بدون تعهد به قدرت، حركت می كند كه كسانی كه به مرزبندیهای سیاسی خو كرده اند، نمی توانند او را تحلیل کنند. او مدافع اندیشه و ایدئولوژی حکومت اسلامی است و مبانی و اصول آن را تئوریزه می کند؛ اما مسؤولیت برخی اشتباهات مجریان را نمیپذیرد. این وضعیت سیّال و منتقدانه در متفکر حاشیه ای است كه او را به یك بازیگر ممتاز در صحنه اجتماعی و سیاسی بدل می كند. در واقع نظریه پرداز حاشیه ای عضوی از حوزه گفتمان سیاسی است ولی موقعیت او به عنوان یك عضو تمام عیار حوزه گفتمان سیاسی اینگونه است كه هم بیرون حوزه است و هم رو در روی حوزه گفتمان سیاسی غیرخودی قرار دارد. چنین متفکری شخص پرتحركی است و شخص پرتحرك، دیر یا زود با آحاد فکری جامعه ارتباط برقرار میكند و می تواند همواره بر اساس درك آزاد و رها و به دور از هر ملاحظه و مصالحه ای، مسیر مستقل خود را انتخاب كند و گرچه دیگر به هیچ محدوده خاصی كه از قدرت سیاسی ساخته شده باشد، پایبند نیست و از آن دوری می جوید، اما می تواند در هر زمان، خود را به عناصر و نیروهای سیاسی معتقد به نظام نزدیك كند و از ظرفیت آنها برای اهداف انقلابی خود استفاده كند. مثلاً بیشترین بهره ها را از صدا و سیما میبرد و در همان رسانه تندترین انتقادها را به برخی برنامه ها وارد میکند.
این ویژگی، نوعی آرمانگرایی را در شخصیت متفکر حاشیه ای پدید می آورد. او خود را به اجرای اصول و صلاحدیدهای اخلاقی برآمده از معرفت دینی، پایبند كرده است و تلاش نمی كند كه خود را با گرایش های ویژه درون حوزه رقابتهای سیاسی مرسوم سازگار كند و دست به «مصلحت اندیشی» نمی زند. از این رو رویکردها و گرایش های حوزه گفتمان سیاسی را با آرمانگرایی خود می نگرد. او سعی می كند از هرگونه مناسبات وسوسه انگیز با کانون های قدرت دوری كند و این آزادی به متفکر حاشیه ای امكان می دهد كه او خارج از خطها و جناحهای سیاسی، از پذیرفتن مسئولیت بسیاری از رویدادهای رخ داده در حوزه سیاسی سرباز زند و كسی نیز به دلیل جایگاه حاشیه ای او چنین مسئولیتی را متوجه او نمیداند. این آزادی در واقع محصول موقعیت نقّادی اوست كه او را در عین آنكه مؤثّر و تأثیرگذار بر حوزه قدرت سیاسی می سازد، در عین حال به عنوان یك منتقد، هیچ گاه متعهد به تمام تصمیم گیری ها در این حوزه نمی نماید و او تنها آماده پذیرش مسئولیت اقدامات ناشی از عاملیت خود است. در واقع صاحبنظر حاشیه ای از لحاظ نظری و عملی، آزادترین كنشگر فرهنگی و سیاسی است و شرایط را با تعصب كمتری میسنجد؛ هیچ کس نمیتواند مواضع تند انتقادی او را حرف ضد انقلابی و ضد حکومتی معرفی کند و چنان ظریف در مرزهای سیاسی حرکت میکند که امکان سوءاستفاده را از نامحرمان میستاند.
با تعاریفی كه بیان شد می توانیم علیرضا پناهیان، محسن قرائتی، شهریار زرشناس، شهید سیدمرتضی آوینی و حسن رحیم پور ازغدی را به عنوان نمونه كامل صاحبنظران حاشیه ای مبتنی بر تعاریف جامعه شناسی سیاسی معرفی كنیم. گزنده و صریح نقد می کنند و در برابر بی انصافی به اندیشه سیاسی اسلام قاطعانه می ایستند. پناهیان در این سالها توانسته از مرزهای حساس دوگانه کنشگر، منفعل عبور کرده و دست به جریان سازی بزند. تفاوت ارتباط متفاوت نسل فرهیخته دانشگاهی با پناهیان و جلسات پر رونق وی در اصلی ترین دانشگاههای کشور (امام صادق(ع) و تهران) با نوع ارتباط کمرنگ و تقریباً منفعل برخی از منبریهای سنتی با دانشگاهیان خود گویای بسیاری از حقایق است.
سوم؛ چند سالی ست در جبهه انقلاب یک اشکال راهبردی داریم که وقتی یکی از رجال و فحول انقلابی آماج تهمت و توهین قرار میگیرد،دوستان انقلابی به جای پاسخ و رفع شبهه و کمک رسانه ای برای دفع تهمت،خودشان تبدیل به بخشی از جریان نشر تهمت می شوند. به آقای پناهیان با حداقل بیست سال زحمت تبلیغی و معارفی حمله ای صورت گرفته است؛ اما در میان مجامع و محافل فعالین انقلابی باید درباره اینکه این تهمتها را باور نکنند و از یک برادر ارزشمند و سردار عرصه منبر و وعظ و تبلیغ دفاع کنند چندین ساعت بحث شود! تربیت عقول جوانان انقلابی بر اساس عقل درایه باید در دستور کار اساتید و خطبا و مبلغان فرهنگی قرار گیرد؛ «اعقلوالخبر اذا سمعتموه عقل درایه لا عقل روایه فان رواه العلم کثیر و رعاته قلیل»
چهارم؛ خطاب به دوستان خیرخواه که حقیقتا عدالت را می کاوند و حقیقت را می جویند 9 سفارش و دستور قرآنی را که منطق عمل جریان انقلابی و عدالتخواه باید باشد منبعث از سوره مبارکه حجرات عرض می کنم: فتَبَیَّنُوا: اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید. فأَصْلِحوُا اگر بین دوستان و آشنایان شما کدورتی هست، میان ایشان صلح و سازش برقرار کنید و خود نیز اهل صلح و سازش باشید. وأَقْسِطُوا: عادل باشید و براساس حق قضاوت کنید و در اجرای حق، میان دوست و آشنا با غریبه فرقی نگذارید. لا یَسْخَر: دیگران را مسخره نکنید، مردم و اقوام گوناگون را به سُخره نگیرید. ولَا تَلْمِزُوا: به دیگران طعنه نزنید و از آنها عیب جویی نکنید. ولَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَاب: لقبهای زشت و ناپسند بر یکدیگر مگذارید و از اینکه یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند صدا بزنید، شدیداً اجتناب کنید. اجْتَنِبُوا كَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ: از بسیاری از گمانها دوری کنید، همچنین از گمان بد در مورد دیگران به شدت خودداری کنید. ولَا تَجَسَّسُوا: اهل جاسوسی و پرده دری نباشید و در کار و زندگی دیگران سرک نکشید. ولَا یَغْتَب: اهل غیبت پشت دیگران نباشید و جلساتی را که در آن غیبت کسی می شود، ترک کنید.