به گزارش حلقه وصل، امید معنوی از خوانندگان جوان و انقلابی کشورمان به مناسبت فرارسیدن سالروز ولادت پیامر اکرم (ص) دکلمهای را قرائت کرده است.
کار تنظیم این اثر را باربد زارع انجام داده و اشعار قرائت شده نیز از محمد سهرابی، شاعر آئینی کشورمان است.
صوت این دکلمه در ادامه آمده است:
متن اشعار قرائت شده در این کلیپ صوتی به شرح ذیل است:
ای فدای تو جنّ و روح و بشر
وی اسیر تو این همه یکسر
خانه جان بدون تو ویران
با تو ویرانه کاخی از مرمر
بس که گیراست چشم نافذ تو
نمیافتد گدا ز منظر تو
وقت کوبیدن سرای تو شب
گاه حاجت گرفتن از تو سحر
چون تویی اول تمام رسل
آدم بوالبشر شود آخر
کوچه باغ محبّتت خضری
چل چراغ ولایتت اخضر
امّتت را به دایه نسپردی
ای به ما مهربانتر از مادر
ای ذبیح تو هر چه اسماعیل
وی قتیل تو هرچه پیغمبر
ساقیِ می فروش می ریزت
شاهدی چون علی بلند اختر
حجر السود است دیده تو
لیک چشم سیه کجا و حَجر
ابرویت تیغ بی نیام سپاه
مژِگان تو نیزه لشگر
گونه ات سیب، لیک سیب بهشت
لب لعل تو در مثل گوهر
در سفیدی، گلوی تو نقره
در تلألو جمال تو چون زر
آن چه ریزد ز شیوه تو، ادب
و آن چه زیبد به عشوه تو، هنر
الغرض، مصطفی مگو، غوغا
فی المثل، مصطفی مگو، محشر
کرده موسی به مدحت تو قیام
بسته عیسی به خدمت تو کمر
ما سِوَی الله به چشم تو صغری
جز تو در چشم کبریا اصغر
ابتدای مدیحهات توحید
انتهای ثنای تو داور
دستبوس تو سینه محراب
پای بوس تو پله منبر
تا نسوزد پر ملک از قرب
به که ساید به پای تو شه پر
جای دارد تو را که جامه درند
کاروانی ز یوسف و ز پدر
آن چه فرمودهای اراده، قضا
و آن چه بنمودهای پیاده، قدر
مادرت در عفاف، آمنه نام
بانویی چون خدیجهات همسر
سنگ افتاده در رهت کعبه
گرد و خاکی به راه تو مشعر
هر که یاد تو میکند ایمن
و آن که ذکرت نمیکند، مضطر
یکی از چاکران تو حمزه
یکی از مخلصان تو جعفر
همچو حیدر برای تو داماد
همچو زهرا برای تو دختر
نوهات همچو زینب کبری
هم نتیجه چنان علی اکبر
تیغ پیکار تو ولای علی
رجز حملهات دم حیدر
تا به گردت علی طواف کند
در دل معرکه مبر تو سپر
مرتضی خادمت به گاه حضر
هم ملازم تو را به وقت سفر
منکران تو در مثل چو حمار
دشمنانت همه به حُکم بقر
ذکر خیر تو مثل نقل و نبات
یاد رخساره تو قند و شکر
ندهی اذن اگر، زبان ها لال
گر کنی حکم، گوشها همه کر
گذرت هر کجا فتاد، نعیم
نظرت دور شد ز هر چه، سقر
هر که را سوختی شود سلمان
و آن که آموختی شود بوذر
مَثَل تو به ماسِوی سلطان
مَثل ماسوی به تو نوکر
شیعیان تو از طلا هستند
مرتضی و تو در مثل زرگر
آهن از لطف تو شود چون موم
بهر داود، پیر آهنگر
همه در دستهای لایق توست
سوزنِ حکم و جامههای قَدر
مهر در حجره تو مستأجر
هم رهینِ سراچه تو قمر
کمی از پهنه دلت مغرب
گوشهای از سرای تو خاور
هر که گوید که نیستی تو خدای
به همان رب نمیکنم باور
ای که گفتی به اهل و امّت خویش
زیر این آسمان پهناور
بعد من حرمتش نگه دارید
مصطفی باشد و همین دختر
آب غسلت هنوز جاری بود
که بابُ الله اوفتاد شرر
همچو زمزم گریست بر حالش
چشم در چشم، چشمه ی کوثر
من چه گویم ز داغ این معنی
غیر وا احمدا ز سوز جگر
نعش پیغمبری به روی زمین
بین دیوار و در گلی اطهر