
به گزارش حلقه وصل، صد و چهارمین نشست «دگرخند» با موضوع شعر آیینی با نگاهی به آثار و اشعار شاعران طنز پرداز دوشنبه 24 آبان ماه در حوزه هنری برگزار شد.
در این نشست که مهدی فرج الهی اجرای آن را برعهده داشت؛ اساتیدی چون امیری اسفندقه، عباس احمدی و ناصر فیض حضور داشتند و پیرامون نگاه آیینی در اشعار پارسی سرایان گذشته و معاصر به بحث و گفتوگو نشستند.
در ابتدای این نشست، امیری اسفندقه پیرامون شعر آیینی در ادبیات فارسی گفت: ما از ابتدا در ادبیات و شعر فارسی با شعر آیینی مواجه هستیم؛ هرچند در فرهنگنامه دهخدا در باره معنای آیین بیش از 70 تا 80 معنا اختصاص داده شده است اما ادبیات آیینی امروز نهایتا دو تا سه معنای کاربردی در دست دارد.
وی ادامه داد: شعر فارسی در همه حوزهها آیینی بوده و اگر جز این بود امروز چیزی از شعر فارسی به جا نمیماند.
اسفندقه هنر را در همه ساحتهای خود امری آیینی خواند و اظهار داشت: هنر به طور کل آیینی است؛ به طور اعم هر هنری از هر هنرمندی چه هنرمندان دینی و چه غیر دینی همه و همه جان آیینی در خود دارند. تی اس الیوت جایی می گوید «ادبیات کارش این است که مخاطب را از زمین بکند و به آسمان برساند.»
وی اضافه کرد: آیا در نگاهی فرجامی میتوانیم بین دین و آیین جدایی بگذاریم؟ آیا دین مخالفتی با آیین دارد؟ بر این اساس، مشاهده میکنیم که شاعر سنتگرای ایران، فردوسی طوسی، در بسیاری از اشعارش ترجمهای از قران کریم را می توان یافت. به عنوان نمونه شخصیت فریدون و زمانهای که در آن زندگی میکند بسیار شبیه شخصیت حضرت موسی(ع) است، همینطور شخصیت سیاوش که شبیه شخصیت ابراهیم(ع) است و سودابه که شبیه شخصیت زلیخاست. میبینیم که کتاب آیینی ما (شاهنامه) چقدر با دین ما گره خورده است.
شاعر «رستاخیز حرکات» ناصر خسرو قبادیانی را به معنای اعم و اخص کلمه شاعر آیینی و دفاع مقدس خواند و درخصوص اشعار آیینی حافظ شیرازی گفت: اگر با نقد رولان بارت به اشعار حافظ و شاعران دیگر نگاه شود که نقد روزگار و کمال کار هنرمند را مورد بررسی قرار میدهد؛ حافظ جز شعر مشهور «رندان تشنه لب» که در قدیم به نام «حریه» تدریس میشد (چرا که زبان حال «حر بن ریاحی» است)؛ اشعار بسیاری در حوزه شعر آیینی دارد که به عنوان نمونه غزل:
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تأثیر نبود
سر ز حسرت به در میکدهها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
به عنوان غزل «سجادیه» است که بند بند آن را میتوان در توصیف حضرت سجاد(ع) دید؛ نمیخواهم بگویم که این غزل مخصوص امام سجاد(ع) سروده شده است اما اگر به نقد روزگار و کمال کار معتقد باشیم حتما میتوانیم این غزل را همچنان که گذشتگان آن را غزل سجادیه نامیدند ما هم در آن امام سجاد(ع) را بیابیم.
و یا این غزل از حافظ نمونه کاملی از «مسلمیه» است:
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
حافظ در غزلی دیگر در رسای ابالفضل العباس(ع) این طور میسراید:
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع
در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
حافظ در پرتو شعر آیینی غزل روضههایی نیز مانند این غزل دارد:
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او
گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفتهای لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
و یا شعر مشهور این شاعر در خصوص اهل بیت(ع) بدون هیچ تعصبی میتوان گفت این شعر در رثای اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سروده شده است:
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی
آنچه در مذهب ارباب طریقت نبود
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
شاعر مجموعه شعر «گاهی خجالت میکشم از اینکه انسانم» حافظ را شاعری طناز خواند که با همه واژههایی که در دین و سنت مقدس بوده است بازی و طنازی کرده است اما همیشه احترامی ویژه به قرآن و محرم و عاشورا داشته است؛ وی اظهار داشت: آنچه شعر حافظ را تا به امروز نگه داشته است همین اشارتهای آیینی است. این در حالی است که در زمانه او شاعران بزرگی شعر می سرودند ولی تنها او ماند. شعر حافظ تغزل، توسل و ترجمه را توأمان دارد.
شاعر «دهلی ستاره بود» معتقد است مضامینی آیینی بدون در نظر گرفتن شخصیت شاعر در شعرهای ماندگار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد وجود دارد.
وی با اشاره به برخی از اشعار این شاعران به بررسی وجوه مضمونی شعر آیینی در این اشعار پرداخت. اسفندقه به عنوان نمونه شعر:
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از
ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
را ترجمهای آزاد از «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة» خواند و گفت: بسیاری از اشعار معاصر با گونههای مختلف و شاعرانی که نام و زندگی آن ها دینی نبوده است، بطنی آیینی دارند.
اسفندقه تأکید کرد: باید مجموعه شعری با عنوان «حریات» منتشر کنیم؛ اشعاری که در این مجموعه جمع آوری میشود میتواند از اشعار شاعران معاصری باشد که دین خود را علنی نکردهاند و به طور واضح در خصوص دین و آیین شعر نسرودهاند اما بطن برخی از اشعارشان آیینی است و مسائل دین را بیان کرده اند. به عنوان نمونه شعر بلند «خدای را مسجد من کجاست؟» از شاملو مشخصا در مورد دین صحبت میکند.
اسفندقه با بیان اینکه نباید شعر آیینی را مختص خود بدانیم تشریح کرد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مقولهای به عنوان شعر آیینی شکل گرفت اما نباید شعر آیینی را مختص خود بدانیم؛ چرا که آخرین متن هنرمند بیانگر بطن اوست و ما باید همچون امام حسین(ع) که پس از بازگشت «حر بن یزید ریاحی» او را «حر بن ریاحی» خواند و یزید را از نامش زدود، ما نیز بطن متن شاعر را ببینم و اگر نمونههای از بطن آیینی پیدا میکنیم آن ها را بیان کنیم و به شخصیت و گذشته شاعرش کاری نداشته باشیم.
در ادامه این نشست، عباس احمدی شاعر و طنز پرداز درخصوص شعر آیینی گفت: ادبیات آیینی از دهه 80 و با نام گذاری استاد علی مجاهدی شکل جدی به خود گرفت و برای اولین بار بر روی این واژه تاکید شد.
وی در خصوص شعر آیینی شاعران طنزپرداز اظهار داشت: شاعران طنز پرداز در حوزه شعر آیینی بیشتر در حوزه ادراکی و حماسی و با نگاهی اجتماعی و نقادانه شعر آیینی می سرایند. شاعران طنزپرداز در این حوزه بیشتر شاعران حماسی هستند تا شاعر هیئت.
شاعر مجموعه شعر «مخزن الاشرار» گفت: شاعرانی چون عمران صراحی، ناصر فیض، ابوتراب جلی، سعید اسماعیلی، امید مهدی نژاد و استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد از جمله شاعران طنز پردازی هستند که اشعار آیینی بسیاری خوبی دارند که این شاعران نیز شعر آیینی توصیفی محض ندارند و سعی دارند سوگ و معرفت را با هم در اشعار خود به کار ببرند.
در پایان این نشست، شاعران طنزپرداز حاضر در جلسه اشعار آیینی خود را برای حضار قرائت کردند.