
شايد اولين كسي كه در دورههاي مختلف پيگير ایجاد تشكل در نهضت اسلامي مردم ايران بود خود امام خمینی(ره) بوده است. ما امام را خیلی به اين عنوان نميشناسيم. ایشان ابتداي نهضت يعني از سال 41 به بعد در ديدار با نيروهايي كه استعداد كار تشكيلاتي داشتند، ميگويند چرا شما با هم ائتلاف نميكنيد؟ چرا تشكل راه نمياندازيد؟ امام(ره) به آنها گفت: مگر شما يك عده هيئت نيستيد که در بازار و جنوب تهران فعاليت ميكنيد؟ بیایید متشکل شوید. در پي آن تذكر و خواست امام(ره) بود كه اولين تشكل نهضت اسلامي به عنوان هيئتهاي مؤتلفه اسلامي ایجاد شد. امام(ره) به همه هم توصيه نميكردند كه تشكيلات داشته باشيد.
ظرفیت بومی هیئتی
امام(ره) براي تشكلسازي از ظرفیت يك تشكل بومي حقيقي به اسم هيئت استفاده میکند كه سالهاست وجود دارد، خيلي منسجم و دقيق است، مشكل مالي و ساختاري و چارت ندارد و همه چيزش حل و فصل شده يعني يك تشكل نهادينه بومي و كاملاً منطبق با ارزشهاي اسلامي و ديني و ايراني است. امام(ره) در واقع آنها را نوسازي ميكند تا در خط مبارزات سياسي فرهنگي قرار گيرند. هيئتهاي مؤتلفه اسلامي در مقطعي بر مبارزه مسلحانه تمركز ميكنند و ترور حسنعلي منصور انجام میشود اما جالب آنکه امام(ره) از اين ترور راضی نیست. به نوعي امام ميگويد من شما را راه انداختم براي مبارزه عميق. امام قبل از انقلاب اصلاً اعتقادي به مبارزه مسلحانه نداشتند، چون مسیر مبارزه انقلاب اسلامی را طولاني ميدانست. ميدانست كه اگر افراد به تنهایی در اين مبارزه شركت كنند واقعاً امكان تداوم ندارند. به همين خاطر از ابتداي نهضت از سال 41-42 به تشكل و اينكه بچههاي مذهبي متشكل وارد مبارزه شوند، تأكيد داشت.
بعد از دستگيري چهرههاي شاخص هيئتهاي مؤتلفه اسلامي، اعدام چهار نفر از آنها و حبسهاي طويلالمدت برای فعالان، مجموعه وابسته به اين مجموعه با راهبري شهيد بهشتي و شهيد مطهري، تقريباً مبارزه مسلحانه را كنار ميگذارند و در حوزههاي تربيتي، فرهنگي، اجتماعي و البته سياسي وارد میشوند.
برای خانواده زندانیان
تشکل فرهنگی پیش از انقلاب، نقشهای مختلف و فعالیتهای گوناگونی داشتند. برای مثال در طول سالهاي حكومت پهلوي بسیاری از مبارزان چهرههاي مذهبي به زندان ميافتادند. خيلي از آنها كارمند نبودند و مشاغل آزاد داشتند. سرپرستی خانواده آنها با چه کسی بوده است؟ سرنوشت آنها چه میشد؟ مجموعههايي كه از دل هيئتهاي مؤتلفه اسلامي بیرون آمدند در انسجام و خطدهي و ساماندهی این خانوادهها نقش اساسی داشتند. يكي از كارويژههايي كه پيدا كردند اين بود كه خانوادههاي زندانيان سياسي را تحت پوشش قرار دهند. حتيالامكان بحثهاي معيشتي را تا جايي كه ميتوانند حل و فصل میکردند. يعني كسي كه زندان رفته ديگر دغدغه معاش خانوادهاش را نداشته باشد. بعضي از اينها مثل شهيد عراقي حدود پانزده سال زندان بودند. افرادي كارگر معمولي بازار بودند. یا مثلا شهيد رجايي در مقطعي از نيروي هوايي اخراجش كردند و مدتي دستفروش بود. بعد در مدرسه ملي رفاه دبير رياضي شد.
بحث پوشش خانوادههاي هزاران نفر از زندانيان سياسي و بازداشتيها و تبعيديها یک كار تشكيلاتي مهم و اساسی بود. علاوه بر این شهيد بهشتي تاکید داشت كه خانوادهها بايد تحت پوشش تربيتي و آموزشي هم قرار گيرند. بچههاي آنها وقتي پدر بالاي سرشان نيست دچار افسردگي ميشوند. این تشکل باید كاري كند كه از افسردگي بیرون بيايند. به همين خاطر اردوهاي تفريحي، تشكيلاتي، آموزشي و تربيتي براي بچهها و خانوادهها پيشبيني ميشد. چند نقطه مناسب اطراف كرج بوده كه برای پسر بچهها و دختر بچهها و همسران آنها اردو برگزار میکردند. به تعبير امروزيها فقط يك تشكل ميتواند اينگونه نظاممند و سيستماتيك عمل كند كه حتي به مطالب جزئي هم توجه كند.
ابوذرهای نهاوند
بخشي از تشكلهای قبل از انقلاب، آنهایی بودند كه به صورت خودجوش در نقاط مختلف كشور و با استفاده از الگوهاي بومي و ديني شكل گرفته بودند و كار مبارزه را پيگيري ميكردند. یکی از آنها گروه ابوذر نهاوند بود که يك دبير ديني آن را تشكيل داده بود. وقتي مبناي ایجاد تشكل دینی باشد، حتي در يك شهر خيلي كوچك به ظاهر آرام و بيخبر از مسائل سياسي یک گروه پيشتاز تشكيل ميشود. این دبير ديني كه بعد از انقلاب در دفاع مقدس سال 61 به شهادت رسید، گروهي را براي بچههاي دبيرستاني تشكيل داد. كار اصلي اين گروه، آگاهسازي خود دانشآموزان و بعد جامعه بود. اين بچهها در تشكل طوري آموزش ديده بودند برنامههایشان را با پولهاي توي جيبشان اداره میکردند. آنها دنبال كارهاي خيريه هم بودند. مثلا فقرايي كه در زمستان نهاوند ذغال ندارند برایشان ذغال تهيه میکردند. علاوه بر اینها دنبال کار سیاسی و مبارزاتی هم بودند. این بچهها كتابهای انقلابی را نسخهنويسي میکردند. آن زمان كه انتشارات نبود. درسهاي اعتقادي را بازنویسی میکردند. زماني كه اين گروه توسط ساواك گیر ميافتد اين بچههای دهاتی که در يك تشكل كاملاً خودجوش رشد کرده بودند، چنان سرسختي و مقاومتي از خود نشان دادند، كه حرفهايهاي ساواك هم پیش اين بچههاي كم سن و سال کم آوردند. حرفهاي ساواك كساني بودند كه در اسرائيل آموزش ضدچريكی ديده و گردن كلفتترين چريكهاي حرفهاي را به زانو درآورده بودند. وقتی چريكهاي مجاهدين خلق و فداييها دستشان ميافتاد اينها را همان جلسات اول وادار به اعتراف و همكاري ميكردند. از اينها غلط كردن ميگرفتند و وادار به مصاحبه تلويزيوني ميكردند. آنها را له ميكردند. اما همينها پيش چهار پنج بچه دهاتي كه در اين تشكل خودجوش و باورمند و اعتقادي رشد کرده بودند، مستأصل ميشوند. چهار نفر از بچههای پانزده شانزده ساله این گروه اعدام میشوند.
عجز ساواک
وصيتنامه يكی از آنها که هفده ساله است و سي و هفت، هشت روز در كميته مشترك زير شكنجه له شده، خیلی عجیب و جالب است. بچهاي كه تا قبل از آن اصلاً از شهرش بيرون نيامده، بچهاي كه تا قبل از آن حتي از جلوي شهرباني رد نشده، گير ساواك ميافتد. در كميته مشترك، تسليم نميشود و اقرار و همكاري نميكند. اما وصيتنامهای طوفاني مينويسد. اينها قبل از این بچههاي خيلي معمولي بودند اما قرار گرفتن در يك تشكل باورمند مذهبي كه برگرفته از انگیزههای بومي مبتني بر اعتقاد جامعه است، آنها را تبدیل به مبارز میکند. آنها در خانههاي هم جلسه قرآن ميگذاشتند و در خلال جلسه قرآن، آموزش ميديدند. آموزشهاي اعتقادي، فرهنگی، اجتماعي و سياسي و براي مبارزه جذب ميشدند. تشكلي كه ريشهدار باشد در افراد عامل اعتقادي ایجاد میکند. تشكل ابوذر نهاوند حتی يك ريال بودجه نداشته، ولي براي ساواك معضل ميشود. ساواك پنج، شش ماه همه توانش را بسيج ميكند تا اين چهار بچه را بگيرد در حالي كه حرفهايترين گروههايي كه از شوروي پول و امكانات مبارزه ميگرفتند، مقابل ساواك ده دقيقه دوام نميآوردند. تشكلي كه مبتني بر پول و بودجه و... نباشد، و خودخواسته و خودساخته و مبتني بر اعتقاد و باور باشد، چنین تاثیر عظیمی میگذارد.
انتشار اعلامیه آنلاین!
یکی دیگر از نمونه تشكلهايي كه در روزهای انقلاب فعال بودند، مجموعههایی بود که كار توزيع و تكثير پيامها، كاستها و اعلاميههاي امام(ره) را انجام میداند. يكي از شاخصترينهايشان تشكل «فجر اسلام» است نكته مهم و نقطه قوت «فجر اسلام» آن است كه هيچوقت ساواك نتوانست آنها را به تور بيندازد با اينكه دنبالشان بود.
فعالیت آنها در تهران متمركز بود ولي در خيلي از شهرستانها رابط تشكيلاتي داشتند. كار آنها این بود كه مثلاً به به مناسبت يك حادثه، امام(ره) امروز ظهر پيام كتبي يا اعلاميهاي صادر ميكردند. این پيام تلفني از نجف برای رابط این تشکل خوانده ميشد. پیام بلافاصله تايپ و با امكانات محدود آن زمان در تيراژهاي متفاوت ده هزار و بيست هزار نسخه تكثير و در تهران و قم توزيع ميشد. فاز كار بعديشان این بود كه رابطهاي شهرستاني داشتند. برای فلان شهرستان دور، مثلاً بندرعباس و زاهدان تلفني اعلاميه خوانده ميشد و آن رابط هم تايپ و تكثير ميكرد. امروز ظهر امام(ره) پيامي را صادر كرده بودند و با امكانات سال پنجاه و شش و پنجاه و هفت، شب ساعت يك نصفه شب در همه شهرهاي ايران از جنوب تا شمال، اعلاميه در خانهها ريخته میشد. ساواك گيج شده بود كه اينها چه کسانی هستند؟ آن زمان هر كسي تلفن نداشت و تلفنها به راحتی شنود ميشد چون تعدادش زياد نبود. اين تشكل طوري برنامه ريزي ميكرد كه تلفن به جايي زده شود كه اصلاً ساواك احتمال شنود نميداد.
جالب اينجاست كه ساواك تلاش میکرده تا ردّي از آنها گير بياورد اما طوري برنامهريزي کرده بودند كه اگر يك نفر هم گير ميافتاد و زير شكنجه زبان باز ميكرد، مجموعه لو نميرفت. تقريباً هر هفته در تيراژ چند صد هزارتايي، اعلاميه و كاست تكثير میکردند و با امكانات آن زمان، شبكههايي داشتند كه وظيفه انتقال و تكثير اعلاميهها و كاستها و پيامهاي امام(ره) را در كل كشور داشتند. فجرالاسلام تشكيلات بينظيري بود كه جنسش، ابلاغ پيام فرهنگي بود.
افراد اين تشکل، بچههاي مبارزي هستند كه در اين فضا قرار گرفتند. وقتي مبارزات شدت ميگيرد، به صورت حرفهاي احساس ميكنند كه بايد به اين سمت بروند. فکر ميكنند بهترين مدل مبارزه اين است كه پیام امام(ره) را به مردم برسانند. بعضيهايشان به طور غيرمستقيم با بيت امام(ره) در قم، ارتباطاتي داشتند. آنها يك عده آدمهای دغدغهمند بودند که نهضت حضرت امام(ره)را باور داشتند. ميگشتند ببينند خلأ كجاست؟ سعي ميكردند با يك كار تشكيلاتي به بهترين نحو ممكن آن خلأ را پر كنند و اين كار را هم كردند. يعني پيام و صدا و دستخط امام(ره) را به دورترين شهرها و شهرستانها و مناطق مختلف رساندند. اعلاميه گروههايي كه مبارز بودند، حرفهای كساني كه اعتصاب و تحصن كرده بودند و تشكلهاي مختلف را منتقل ميكردند.
تشکل نویسنده
با یک مطالعه دقیق در تاریخ انقلاب، نمونههاي خيلي جذابتري را از اين تشكلها پيدا ميكنيم. مثلاً يك تشكل ادبی، آموزشي و فرهنگي پیش از انقلاب تشکیل شد كه بنيانگذار تحول خيلي عميقي بعد از پيروزي انقلاب شد. چند جوان باهوش، متدين و عالم به كار خودشان يك كلاس داستاننويسي در يكی از محلات فقير و مستضعفنشين جنوب تهران راه انداختند. آن حلقه، جايي شد كه بسياري از نويسندگان توانمند انقلاب اسلامي آنجا پرورش پيدا كردند. كتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) تهران، محل فعالیت آنها بود. زماني كه همه مشغول كار مبارزاتي و سياسي بودند، اينها گفتند بايد داستاننويس بسازيم. شاید افقي هم براي پيروزی انقلاب نميديدند، ولي ميگفتند بايد بچههاي مسلمان و متدين را از سن نوجواني با هنر آشنا كنيم كه بتوانند با ابزار هنر، تفكرشان را ترويج كنند. آن مسجد كوچولوي خيابان جي تهران، پايگاهي شد كه از آن شاخصترين هنرمندان و نويسندگان انقلاب اسلامي متولد شدند. تشكل بسيار كوچكي که بدون بودجه راه افتاد و سرمايهاش فقط ايمان بود و دغدغه دینی و البته خوشفكري و سواد.
بلندگو را تنظیم کن!
اگر اين نمونه تشكلها را رديابي كنيم آن وقت ميبينيم كه بخشي از بار ناپيداي انقلاب بر دوش آنها بوده است. ما فكر ميكنيم انقلاب يعني اينكه مردم صبح در خيابان بريزند و بعد شب هم بروند خانه. اینچنین نبود. اگر اين تشكلهاي خودجوش و البته مستحكم و هدفمند و با ساختار دقيق و مبتني بر ساختارهاي بومي تشكل در ايران اسلامي فعاليت نميكردند، شايد پيروزي انقلاب خيلي محتمل به نظر نميرسيد.
موتور محركة انقلاب اسلامي حضور مردم معتقد در صحنه بود. اما برای حضور مردم برنامهريزي لازم است. برای نمونه تنظیم و راهاندازی بلندگوهايي كه راهپيمايي سراسري و عظيم ميليوني تاسوعا و عاشوراي سال 57 يا بعد از نماز عيد فطر شهريور همان سال را پوشش دادند، نیاز به هماهنگی و برنامهریزی دارد. الان براي اينكه راهپيمايي 22 بهمن بگذاريم، ده اداره فقط بلندگوها را منظم ميكنند. تازه الان كه حكومت دستمان و پول و امكانات و بودجه دستمان است. آن زمان عدهای بايد سيستم صورت را زير چتر امنيتي ساواك و شهرباني و كميته مشترك تنظيم ميكردند. خيلي كار بزرگي است و نیاز به یک تشکیلات منسجم دارد.
شبکه شعارپراکنی
باید از تشكلهاي كوچكي ياد کرد كه از سال 57 به اين نتيجه رسيدند كه انقلاب، يك حركت فرهنگي است و بايد با ابزار هنر در خدمتش بود. كاري كه آقاي شاهنگيان و دوستانش كردند و براي انقلاب سرودهاي حماسي تنظيم کردند. خيليها فكر ميكردند اين سرودها خارج از كشور تولید و تكثير ميشود. كسي فكر نميكرد در ايران و بيخ گوش كاخ سعدآباد سرودهاي كاملاً حماسي و انقلابي مبتني بر ارزشهاي انقلابي توسط يك آدم علاقهمند تولید میشود. خود همينها شور و هيجان انقلابي ايجاد ميكرد.
شبكهاي بود كه شعارها را ميساختند. اينكه شعاري بتواني بسازي كه آهنگين باشد و پيام و محتواي كاملاً معنيداري داشته باشد، انحرافي در آن نباشد و مردمي هم كه خيليهايشان شايد سواد زيادي نداشتند، بتوانند در قالب شعار آن را تكرار كنند و اين شعارها به روز هم باشد، کار مهم و دشواری است. چه شبكهاي اين شعارها را ميساخت؟ يك نفر گوشهاي مينشست و براي خودش چيزي ميگفت؟ مگر امکان دارد؟ راهپيمايي ميليوني بايد شعارش از قبل آماده شده باشد. چه كساني اين كار را ميكردند؟ وقتي شعارهاي انقلاب را نگاه ميكنيم ميبينيم اين شعارها آنقدر دقيق هستند كه اگر كسي بيايد شعارها را بررسي كند، دقيقاً ايدئولوژي انقلاب را متوجه ميشود. اين شعارها شناسنامه انقلاب است. اگر اعوجاجي در اين شعارها بود، مشكل ايجاد ميشد.
خيليها ميگفتند: «نان مسكن آزادي» اما كسي جواب نميداد چون مبتني بر باورهاي مردم نبود. آدمي با ظاهر انقلابي پشت بلندگو داد ميزد: «تنها ره رهايي جنگ مسلحانه است» مردم جواب نميدادند. يعني اينكه شما شعاري بسازي كه هم از لحاظ هنري و ريتمي امكان شعار داشته باشد و هم از نظر هنري منطبق با ذائقه مردم باشد و دقيقاً پيامها و اهداف و آرمانهاي انقلاب در آن مستتر باشد. همچنین براي مردم قابل درك باشد و كاملاً مردم بفهمند و با يك بار تكرار بتوانند تكرارش كنند. علاوه بر همه اینها با نمادهايي كه براي مردم محترم و مقدس است، پيوند بخورد.
اينكه روزي پنج تا شش تا شعار ساخته شود، كار يك نفر نيست، كار شبكه و تشكل است. مثلاً مردم از جلوي كاخ مرمر رد میشدند و شعار میدادند: «كاخت كنم زير و زبر يابن مرجانه». این برنامهریزی شده است.
از این دست موضوعات زیاد است. اين حجم انبوه توليد فرهنگي با مشخصاتي كه گفته شد، امكان ندارد توسط يك نفر انجام شده باشد. يك تشكل و گروهي هستند كه هم عقايد مردم و هم خواستهها و نيازهايشان را ميدانند و هنرمند هم هستند.
ساندیسخوران پیش از انقلاب!
نمونه مهم دیگر در کار تشکیلاتی انقلاب، تشكل ناپيدا و نامرئي برای بحث خدماتدهی به راهپیمایان است. مثلا صبح زود نماز عيد فطر در قيطريه خوانده و راهپيمايي شروع شد. این راهپیمایی تا ساعت چهار و پنج عصر ادامه داشت. خب مردم در طول مسیر گرسنه ميشوند. اما گروهی بودند که پشتيباني كوچكي میکردند و مثلاً كارشان اين بود كه لقمه درست كنند و در اختیار افراد بگذارند. اين پشيبانيها و زمينهسازيها و فراهمآوردن ابزار و امكانات، كار تشكلها بود.
حضور مردم در انقلاب دو حالت داشت. يكي حضور فردي و تكي بود. اما همان مردم يكجا در تشكيلات حضور مییافتند. بخشی از مردم كه فعالتر بودند، عقلانيت بيشتر و تخصصي داشتند و دقت نظري داشتند، در قالب تشكلها حاضر میشدند و احساس ميكردند كه اين حركت عظيم مردمي پشتيباني ميخواهد. آنها وظيفه پشتيباني را به عهده ميگرفتند. يك عده حرفهاي كار تشكيلاتي و در واقع زمينهسازي ميكردند.
نمونه دیگر کار مهم این تشکلها هماهنگی برای پلاكادرهای مراسم بود. ناگهان دو سه هزار پلاكارد كه شعارهايش درست و با اهداف انقلاب هماهنگ است، دیده میشد. در فضای خفقان ساواک، پلاكاردنويسي كاري دشواری بود. وقتي شما ميخواهي پلاكارد بنويسي بايد از دو هفته قبل شروع كني. يكی از اين شعارها هم نباید انحرافي باشد. كدام شبكه كار تهيه متن و پارچه و چوب و رنگ و... را انجام میداد.
حالا مهمتر از گذشته
پيروزي انقلاب همیشه سادهتر از تداوم انقلاب است. حالا که پیروزی نیاز به این همه کار جمعی و تشکیلاتی و نياز به اين حجم تشكلهاي خالص و مخلص و دقيق و هنرمند و روشمند و بيادعا و متفكر داشته، نگهداري انقلاب به اضعاف مضاعف نياز دارد.
امام(ره) حزب را قبول نداشت اما خودش چند تشكل راه انداخت. مهمترين تشكلي كه امام(ره) همه اميدش به آن بود، بسيج بود. ببينيد امام بسيج را كي راه مياندازد؟ وقتي كه سپاه و كميته و جهاد سازندگي و همه دستگاههايي كه لازم هست، تشكيل شد، آن وقت بسیج را راه انداخت.
بسيج مستضعفين تشكل مردمي بود و به ضرورت جنگ زير پوشش سپاه رفت. امام(ره) تشكل مردمي بسيج مستضعفين را وراي سپاه و جهاد و... ميخواست. جالب است که امام رسماً عضو يك تشكل بيشتر نبود، گفت در اين دنيا افتخارم اين است كه خود يك بسيجيام و ميخواست كه در آن دنيا با بسيجيان محشور شود. امام يك متفكر و عالم بود. وقتي يك عالم و متفكر و فيلسوف و مجتهد و انقلابي عضو تشكلي ميشود آن تشكل خصوصيات ویژهای دارد.
متشکل شوید!
وقتي جامعه روحانيت مبارز تشكيل ميشود امام(ره) حمايت ميكنند و بخشي از بار انقلاب به دوش جوانان مبارز ميافتد. حتي از وجوهات شرعيه كمكش ميكنند. جالب اينجاست كه بعد هم كه مجمع روحانيون مبارز حدود ده سال بعد از جامعه روحانيت مبارز تشكيل شد، امام به آنها هم گفتند به شما كمك ميكنم و شما را قبول دارم. يعني امام كار تشكيلاتي را لازم ميدانست، اما نه به الگوي احزاب غربي.
چقدر امام درباره انجمنهاي اسلامي حرف دارد. بالاخره آنها هم تشكلي بودند که بعد از پيروزي انقلاب بخشي از بار آن را در كارخانهها و مدرسهها و دانشگاهها و ادارات به عهده داشتند. امام چقدر به اين انجمنهاي اسلامي توصيه دارد و توصيف ميكند كه يك انجمن اسلامي و يك تشكل اسلامي كه كارهاي مختلف فرهنگي، اجتماعي و سياسي داشتند، وظيفهشان چیست. اگر اهميت نداشت امام آن قدر براي انجمنهاي اسلامي وقت نميگذاشت.