سرویس ورزش حلقه وصل - به بهانه پایان نیم فصل لیگ برتر نوزدهم و نتایجی که توسط تیم های صدرجدولی بدست آمد با یکی از کارشناسان فوتبال کشورمان حرف زدیم. اینکه استراماچونی و کالدرون با وجود مشکلاتی که یکی به دلیل تغییرات گسترده در ارکان تیم و دیگری فشار پیشکسوتان به بهانه تغییرات گسترده در ترکیب اصلی تحمل کردند ولی نمایش موفقی را به هواداران خود نشان دادند.
جلال چراغپور در گفت و گو با حلقه وصل، درباره چرایی تحول تیم هایی با سرمربیگری مربیان خارجی و درجا زدن تیم هایی با سرمربیان ایرانی حرف زد و اعتقاد داشت تیم ملی مان همچنان نیاز دارد تا توسط یک کادر فنی خارجی شناخته شده و سطح بالا هدایت شود.
* فوتبال سه حالت متفاوت دارد
برای ۱۰ نفری که قرار است بروند و در قابل یک تیم بازی کنند حدود ۵۰ "دستور بازی" بدون اینکه نیازی به تمرین داشته باشند وجود دارد. بطور مثال مربی می گوید امروز می خواهم شما از دست مدافعین حریف فرار و خودتان را آزاد کنید (take free). هر کس خواست به شما پاس بدهد اقلاً شما دو متر از مدافع مستقیم تان آزاد باشید (losing the opponent). این یک دستور استراتژیکی است در حالی که به صورت رفتار اجرا می شود تاکتیکال استراتژی است. ما تاکتیک داریم، تاکتیکال استراتژی هم داریم و استراتژی هم داریم. در فوتبال اینها وجود دارند. یعنی اگر اورلپ بزنید تاکتیک است ولی اگر به بازیکن بگویید دفاعت را گم کن این چیست؟ این تاکتیکال استراتژی است. خب اگر به تیم بگوییم امروز خط دفاع باید ۷ متر جلوتر بازی کند این می شود استراتژی.
* نیمکت نشینی جلال حسینی دلیل دارد!
بطور مثال کالدرون به سید جلال حسینی می گوید امروز روی ۲۵ متر یونیت دفاعی را ببندید. بعد می بیند اگر توپ را در ۲۵ متر پشت سرش بیندازند، حسینی نمی رسد، پس او را مینشاند و کنعانی زادگان را بازی می دهد. همین فرایند فکری که در مغز یک معلم باسواد و یک مربی فوتبال فهم که فرق استراتژی و توانایی بازیکنش را با هم می بیند وجود دارد (knowledge of the game)، باعث می شود آنهایی که از بالا و پایین و اینطرف و آنطرف فکر می کنند فوتبال را بلدند، اعتراض کنند که امروز چرا سید جلال بازی نمیکند؟ جلال امروز به آن دلیل بازی نمی کند که سمت چپِ تیمِ حریف، بازیکن پا به توپ دریبلزنی دارد که اگر کالدرون بخواهد کامپکت کند و تیمش را جلو ببرد و ضد حمله بزند آن فرد از بازیکنش رد می شود، در آنصورت یا بازیکنش اخراج می شود یا کارت می گیرد.
* اخراج ربیع خواه و مسعود شجاعی را فراموش نکنید!
نمونه اش اخراج ربیع خواه در بازی آخر بود. اگر ربیع خواه اخراج می شود علت دارد. در چنین شرایطی ما اول باید ببینیم چه اتفاقی رخ میدهد که اخراج میشود؟ عین همین ماجرا وقتی مسعود شجاعی در تیم ملی اخراج می شود متوجه می شویم که هافبک وسط ها نباید سن شان بالا برود چون عضلات شان پیرتر می شود و چون عکس العملشان کُند صورت می گیرد، دست هایشان کار می کند. آن وقت یا می زنند یا می گیرند. الان در همین بحث دو حادثه در دو سطح خیلی عالی اتفاق افتاده است. آقایان منتقد، چشم مسلح لازم است که این دو حادثه را، فوتبالی ببیند نه داوری. شجاعی چرا؟ ربیع خواه چرا؟
* استراماچونی با شیخ و قائدی چه کرد؟
حالا اگر کسی آمد و این موضوع را دید و تغییرش داد آن زمان وقتی است که بازیکن جوان وارد ترکیب تیم می شود. مثلا قبل از استراماچونی قائدی را ۱۵ دقیقه بازی می دادند. آن هم آخر بازی که او هم می رفت و در ترکیب برای خودش بازیگوشی می کرد. اما استراماچونی از تلفیق شیخ دیاباته و قائدی یک ترکیب "target and shadow player" درست کرد؛ کلاسیک ترین ترکیب دنیا. تارگت یعنی هدف. هدف باید دیده شود، قد بلند و گردن کلفت باشد و دفاع ها را بکوبد. شادو پلیر، بازیکن سایه باید ریز باشد و پا به توپ. دیدن این زوج ما را به یاد علی دایی و خداداد عزیزی نمی اندازد؟ چه کسی آن فرمول را کشف کرد؟ استانکو که خودش یک مدرس فدراسیون فوتبال روسیه بود. او کشف کرد، یعنی او کشف نکرد بلکه اینها دروس کلاسیک سیستمهاست. وقتی اینها در فوتبال ما نیست، در آموزش ما وجود ندارد، بین مربیان داخلی تدریس نمی شود و مدرسان ما اینها را نمی دانند همین می شود.
* فرق مربی ایرانی و استراماچونی در فهم فوتبال است!
بدبختی ما اینجاست! مدرسینی که قرار است مربی تربیت کنند و مربیانی که قرار است تیم ها را درست کنند تا تیم ها بروند و بازی کنند همه بد آموزش دیده اند. وقتی این سلسله مراتب همگی خالی است یک مربی خارجی می آید و همان روز اول به بچه ها می گوید "losing the opponent" چیست، تئوری اش را هم می گوید و می بینیم که استقلال دینامیک و پرحرکت و پر جابجایی شد. بعد می رویم تیمهای دیگر را می بینیم که سرب به پایشان بسته اند. همین تیم یحیی گل محمدی را می بینیم که انگار سرب به پایشان بسته اند. بقیه هم همینطور هستند. چرا سپاهان مقابل استقلال در ۱۸ قدمش حبس شده بود؟ چون آنها تحرک، فرار و دینامیک را نداشتند و تنها با ۶، ۷ دستور تاکتیک فردی کار می کردند.
* فوتبال بی تحرک یعنی دریافت توپ کمتر!
وقتی ویدیوی بازی بارسا را روشن می کنید و با نور روی بازیکن می اندازید و می گویید لوئیس سوارس را ببینید که نزدیک به ۸ بار تحرک می کند تا یک توپ بگیرد چه حرفی دارید؟ اگر قرار باشد بازیکن بایستد، هیچ توپی در آن سطح از فوتبال به او نمی رسد. او نزدیک به ۸ بار جابجا می شود. حتی در دویدن حقهبازی می کند. وقتی روباه در یک صحرا به لانه غاز نزدیک می شود غاز خودش را به لنگ بودن می زند و روباه را از خانه اش دور می کند. از تخم هایش دور می کند که من فلج هستم و بیا و من را شکار کن. این همان دویدن حقه آمیز است. این در درس استراتژی هست، اما ما همه دروس را کنار گذاشته ایم و هیچکدام را تدریس نمی کنیم.
* سطح سواد مربیان A را امتحان کنید!
آقایان! از منابع وحشت دارید که آن صنار و سه شاهی که از آموزش دارید مبادا قطع شود؟ این سیل مربیانی که می روند و مدرک A و B می گیرند هم مانند سیل و کاروان می آیند. من خواهش می کنم تمام آقایانی که به آنها مدرک A داده اید را در یک سالن بنشانید و ۱۵ تا سئوال کلاسیک از آنها بپرسید و ببینید اصلا کسی قبول می شود؟ به آنها بگویید می توانید از روی دست هم بنویسید و حتی مشاوره هم بکنید. وقتی سطح سواد در گردش فوتبال ما اینجاست آقای استراماچونی از ایتالیا که مهد فوتبال دنیاست می آید و تحول ایجاد می کند. او نمی تواند بی سواد سرمربی اینتر شود پس سواد دارد و با دو تا کلام حرف و ۴ کوچینگ ساده خودش را نشان می دهد.
* استراماچونی در حال ایجاد بینش ادراکی بود!
من از دور همه تمرینات استراماچونی را رصد می کردم و متوجه شدم به ساده ترین شکل کار می کند، اما در حال ایجاد بینش بود. این بینش شناخت ادراکی است. شناخت ادراکی در چه موضوعی؟ در تاکتیک فردی. وقتی در تیم همه ابزار تاکتیکی فردی شان کامل شود بازیکنان به هم پاس می دهند ولی تیم های دیگر به هم پاس نمی دهند. فرقشان چیست؟ اینها دینامیک هستند و خلق فضا می کنند. آیا بقیه هم اینها را تمرین می کنند؟ نه! اینها درس چگونه راه رفتن است. مثل اینکه یک جا چندتا چاله ایجاد کنند و بگویند اگر دیدید یک علامت زرد است پایتان را روی چاله نگذارید. نه اینکه یک ربع تمرین کنند و با پا توی چاله بروند و بعد بگویند حالا متوجه شدید اینجا چاله است؟ اینها بدیهی ترین مسایل است.
* خارجی با سواد در فوتبال ما زود نتیجه می گیرد!
این خارجی هایی که وارد فوتبال ما می شوند وقتی می بینند که ما بدیهیات این رشته را نمی دانیم پیش خودشان می گویند چقدر بی سوادیم. این بچه ها هم تشنه فوتبال هستند و از کودکی هیچ حرف درستی نشنیده اند. نه از مربی پایه و نه از دیگران، تا اینکه می رسند به استراماچونی. استراماچونی حرف می زند و تمرین ساده می دهد و پس از ۳ ماه تیمش از رده پانزدهم می رود به صدر جدول. همه شان همین طور هستند. البته برخی مربیان کند عمل می کنند. مثلا برانکو اینگونه است. برانکو یک سال طول می کشد تا چرخ گازوییلی بلوک شرقش بچرخد. ولی برخی مربیان مانند آرژانتینی ها و یا ایتالیایی ها و یا همان ویلموتس سرعت دارند. ویلموتس مربی خوبی بود. او اگر می ماند و یک دیبروینه برای ما درست می کرد تمام تیم ملی را هندل می کرد. ولی مدیریت مالی ضعیف باعث جدایی اش شد. ما دقت نمی کنیم چه بلایی بر سر خودمان می آوریم.
* در فوتبال ملی باید از پس نیمکت حریف بربیاییم!
اگر در بحث ملی، مثل لیگ مان قرار ست همه با هم بازی کنیم و با هم در داخل باشیم مربیان خودمان خوب هستند. اما آیا قرار است تیم ملی مان با خودمان بازی کند؟ اگر تیم ملی و نیمکت ما مواجه شد با یک کادر فعالِ درست و حسابی که مدیر تاکتیکی، آنالیزور، سرمربی و کمک اول مشاور داشتند و ۶ نفر روی نیمکت شان نشستند و برای یک تعویض برگه را آوردند و کارت وضعیت داشتند و با یک کادر کامل مقابل ما ایتسادند تکلیف چیست؟ مانند روزی که در آزادی طرف (سرمربی حریف) دو تا تعویض همزمان کرد و تیم ملی ما را جلوی چشم همه ما برد و رفت، عربستان را می گویم. یا مانند آن بار می شود که مقابل ژاپن، سرمربی حریف باز هم یک تعویض دوبله کرد و از طرف محرمی و سید مهدی ابطحی حفره ایجاد شد و گل ها را خوردیم و اوت شدیم و رفتیم. پس ما اگر قرار است جنگمان نیمکت با نیمکت، بسته به سواد ختم شود باید یک نفر باشد که جوابگوی سواد نیمکت مقابل باشد.
* مربی خارجی کوچک به کار تیم ملی نمی آید
الان کی روش رفته است. پسرخاله مان هم که نبود. اما واقعا اگر سواد کی روش نبود ما روبروی اسپانیا آن بازی را می کردیم؟ اگر سواد کی روش نبود ما مقابل کریستیانو رونالدو و پرتغال آن فوتبال را بازی می کردیم؟ این کاریزما، سواد، وجهه جهانی مربی و اینکه جلو پایش همه بلند می شوند و همه بزرگان با او سلام و علیک می کنند الکی بود؟ اما اینکه یک آدم خوب و محترم را بیاوریم که اینها را نداشته باشد به دردمان نمی خورد. برویم فولادی را آبدیده کنیم که با اولین ضربه شمشیر آنها از وسط بشکند چه فایده ای دارد.
* چرا مربی ایرانی گرسنه مطلب است؟!
الان یک موج درست شدن را می بینیم. بطور مثال می گویند تمام خروجی های کشور را به هم وصل کرده اند تا قاچاق صورت نگیرد. در سامانه می بینند که چه جنسی در چه سامانه ای با چه تناژی و به کدام مقصد رفت. این نشان می دهد اراده ای برای مهار قاچاق هست. حالا برویم سراغ آموزش فوتبال. مگر می شود یک نفر ۲۲ سال مسئول آموزش یک جا باشد بعد خودش یک بغل پا به توپ نزده باشد؟ خودش یک کار عملی نکرده باشد؟ بروید و مطالب آموزش را نگاه کنید که چطور ۷۰ درصد مسایل روز دنیا در آموزش ما نیست. بگردید، ببینید همین مسایلی که گفتم کجای دروس آموزشی فوتبال ما هستند؟ آدمی که اینها را تدریس کند نداریم. به خدا نداریم. از ترس شان نمی ایستند جلوی دانش آموز درس بدهند. چون خودشان تسلط به مسایل ندارند. ممکن است در خانه شان منابع را داشته باشند من منکرش نمی شوم ولی با آن منابع ۲۰ سال نان خورده اند و رفته اند اینطرف و آنطرف و حق آموزش و پول گرفته اند و زندگی کرده اند، نوش جانتان ولی برای آموزش کشور و ملت و فوتبال چه کردید؟ امروز تَقَّش درآمده است. یک آدم از بیرون می آید بعد از یک ماه کار نتیجه می گیرد؟ آخر چرا باید مربی ایرانی اینقدر گرسنه مطلب باشد؟