ناگهان ماشین از جاده اصلی منحرف شد، به سمت خاکی رفت و من یقین کردم که میخواهند مرا بکشند، ولی دوباره ماشین به جاده اصلی بازگشت. من در خود مراجعه کردم و دیدم هیچ تغییری در من ایجاد نشده است...
آنانکه غفلت بر دلشان حکمفرماست؛ چشم دارند اما نمیبینند؛ گوش دارند اما نمیشنوند؛ دل دارند اما نمیفهمند...
اینجا میهمانی نورهاست. بدنها را واگذارید و با جانهایتان بر این سفره وارد شوید! که اینجا میزبان، از نور خودش به میهمانان مینوشاند!
درآن تفکر کنید که همانا قرآن بهار دلهاست و از نورانیتش شفاء بخواهید که همانا قرآن شفای دلهاست و تلاوتش را نیکو کنید که برترین قصهها در آن است.