تصوری که آثاری چون «بازی ماهی مرکب»، آثاری افشاگر و آزادیخواه در تقدیس بشریت و ضربه زدن به حکومت جهانی زرسالاران است، یک «توهم» بزرگ است که از قضاء ایجاد همین توهم جز اهداف اصلی ساخت چنین آثاری است.
امّا متأسّفانه در دوران معاصر معنا و کارکرد این حوزهها تغییر کردهاست؛ در مساجد فقط نماز میخوانند و خبری از کتاب خواندن و بحث نیست.
آروند دشتآرای، نمونه عیان کسی است که میل دارد جزء خواص باشدیک «اسنوب» پیگیر و «ذوب در متروپل»، با پوزیشنی خاص، هم به عنوان یک چهره «هنری» برای سفارتخانهها و رایزنهای فرهنگی.
پیکسار در این دنبالهسازی نمیداند که چگونه بین تماشاگران و اوجهای احساسی چفت و بست ایجاد کند و ابتذال سراسر ساختار و مغز روایت اثر را دربر میگیرد و این موضوعات سبب میشود.