روزنامه زنجیرهای هم نوشته است اصلاحطلبان در موقعیتی نیستند که برای نامزد شدن شرط و شروط بگذارند.
از پشهها پرسیدند چرا زمستونها پیداتون نمیشه؟ گفتند؛ نه اینکه تابستونها خیلی تحویلمون میگیرید؟!
کیهان در گفت و شنود امروزش نوشت:
به شخصی گفتند دوتا خواهش از تو داریم. اول آنکه یک میلیون تومان به فلانی قرض بدهی و دوم اینکه برای بازپرداخت آن یکسال مهلت بدهی. گفت پولی قرض نمیدهم ولی مهلت هرچقدر که بخواهی میدهم.
خدای مهربان این دشمنان احمق را از ما نگیرد.
اگر همینطور پیش برود همه دولتمردان از وزیر و رئیس سازمانها گرفته تا مدیران کل، برکنار شده و جای آنها به افراد مورد نظر آقای نوبخت داده میشود!
طرف که آدم بدنامی بود از دنیا رفته بود، اقوام و آشنایان که سر قبرش میرفتند، از فاصله زیاد فاتحه میخواندند! پرسیدند چرا؟ گفتند؛ آخه فامیل دورمان بود!
طرف بادکنکفروشی راه انداخته بود ولی پشت سر هم ضرر میکرد! خوب که دقت کرد، متوجه شد بادکنکفروشهایی که استخدام کرده، قبلاً هندوانهفروش بودهاند و بادکنکها را به شرط چاقو میفروختند!
فالگیر شیادی وارد یک روستا شد و دید اهل روستا گریان و پریشانند. علت را پرسید، گفتند؛ کدخدا در بستر مرگ است. دورهگرد گفت؛ دوای دردش پیش من است!
یارو در یک مانور نظامی با چتر نجات پرید ولی چترش باز نشد، پیش خودش گفت؛ حالا شانس آوردیم که مانوره!
یارو چشمش به پوست موز افتاد، با خودش گفت، عجب شانسی؟ باز هم باید لیز بخوریم و روی زمین پهن شویم!
از یارو پرسیدند حالت چطوره؟ دیدند جواب نمیدهد، از کسی که کنارش بود پرسیدند اتفاق بدی افتاده که حرف نمیزند؟ گفت، نه، چیز مهمی نیست، فقط یک کمی مُرده است!
یارو را برای سخنرانی دعوت کرده بودند ولی وقتی بالای سِن و پشت تریبون رفت ساکت ایستاده و چیزی نمیگفت! یکی یواشکی پرسید چرا حرفی نمیزنی؟جواب داد؛همه حرفها از یادم رفته! گفت پائین آمدن که یادت نرفته؟!
۲ سال از اجرایی شدن برجام میگذرد و ۱۲ ماه است که آمریکا از برجام خارج شده. دیگر از کدام عجله سخن میگویند؟!
از یارو پرسیدند مرحوم پدرتان از ارث و میراث برایتان چه گذاشت؟ گفت؛ ۴۵ سال نماز و روزه قضا!
شغالی مست کرده بود و عربده میکشید که آهای! گرگ میخوریم! پلنگ تکه تکه میکنیم! ببر میدریم و... ناگاه چشمش به شیر افتاد و گفت؛ البته بعضی وقتها هم شکر!! زیادی میخوریم!
اگر طرف اصلی آمریکا بوده، حالا که آمریکا از برجام خارج شده چرا باز هم در برجام ماندهاید؟! هنوز هم منتظر گشایش از طرف اروپا هستید؟!
طرف از سفر دور و درازی برگشته و با آب و تاب تعریف میکرد که در این سفر چه دیده و کجاها رفته است و… یکی پرسید، حالا از این سفر چه آوردهای؟ گفت؛ میبینی که تشریف آوردهام!
یارو به رفیق مرد رندش میگفت؛ این اعتماد به نفس تو را اگر کاکتوس داشت، سالی سه بار گلابی میداد!
یارو به هیچ صراطی مستقیم نبود. بهش گفتند دعا کن خدا نجاتت بدهد، دستش را بلند کرد و گفت؛ خدایا خودت راه راست را به طرف ما کج کن!