حلقه وصل: سهیل کریمی در اینستاگرامش نوشت: خیلی از ماها «رضا برجی» را میشناسیم. موجودی بیآزار و دوستداشتنی و هنرمندی بیادعا ولی پر رزومه. رضا از آن دست برندهاست که سودی برای خودش ندارد اما تا دلتان بخواهد سکوی پرش خیلیها شده است. نویسنده، مستندساز و عکاسی که در ۱۴ جنگ معاصر دنیا حضور مؤثر داشته و در این راه رکورد جهانی را هم به نام خود ثبت کرده.
هر مدیری که در این سالها دنبال کسب اعتبار و آبرو برای خود بوده، در مناسبات مختلف، نام رضا را در کنار تقدیر شوندهها قرار داده تا جایی در دل دوستداران رضا باز کند. هر چند که خود رضا هم همیشه از نیات این جماعت با خبر بوده هر چند که سعی کرده با سکوت از کنار این بیلان دادنها بگذرد. ولی اینبار، زخم رضا با زخمهای پیش از اینش فرق دارد. زخمهایی که یادگار بمبهای شیمیایی دشمن بعثی بوده و هر از چندی عفونی شده و سر و صورت رضا را در خود میپوشاند، اینبار با نشتر خودی سر باز کرده و دلش را هم به درد آورده. از آنجایی که منِ کمترین در این مناقشه حَکَم از طرف رضا بودم تا موضوع با خیر و سلامت به انتها برسد، بیهیچ توضیح اضافی، دعوتتان میکنم پای حرفهای زخمی رضا بنشینید و اگر در توانتان بود صدایش را سینه به سینه بچرخانید تا به گوش صاحبش برسد:
نامه سرگشاده رضا برجی به سرلشگر پاسدار محمد باقری
برادر عزیز سردار سرلشکر پاسدار آقای باقری
رییس محترم ستاد کل نیروهای مسلح
سلام علیکم
اگر به ستوه نیامده بودم این نامه را برای شما نمینوشتم. ولی مدیرعامل موزه دفاع مقدس عرصه را چنان تنگ کرد که این چند خط را در نیمه راه محکمه برای شکایت از ایشان خطاب به شما مینویسم به احترام امضایی که پای حکم مدیرعامل موزه دفاع مقدس زدهاید. این نامه را مینویسم به این امید که شما شخصا به این ماجرا توجه و رسیدگی کنید.
14 ماه پیش برای پژوهش و نگارش سناریوی بخش موزه مقاومت در موزه دفاع مقدس دعوت شدم و به همراه محمود جوانبخت، دوست نویسنده و فیلمسازم که احتمالا با قلم و آثارش آشنا هستید در طول شش ماه وقت و انرژی و حوصله گذاشتیم و حتی سفری شش روزه هم ایشان به سوریه و لبنان رفت و خلاصه طرح جامعی نوشتیم برای تاسیس موزهی مقاومت که آقای مدیرعامل اصرار داشت هر چه زودتر کارش شروع شود ولی ناگهان از هشت ماه پیش ایشان دیگر پاسخ تماسهای ما را نداد و بعد هم در دادن حق و حقوق ما دبه درآورد و خلاصه بعد از پیگیریهای فراوان و مستمر، کار به حکمیت کشید ولی باز هم ایشان طفره رفت و سر باز زد از ادای حق و حقوق ما. اکنون بحث اصلا بحث مسائل مادی نیست. بنده همان بسیجی ۴۰ سال پیش هستم که وقتی سال ۶۱ در مرحله اول عملیات بیتالمقدس مجروح شدم، بعد از مجروحیت و بستری از بیمارستانی در اراک مرخص شدم حاضر نشدم ۲۰۰ تومان ... بعله! ۲۰۰ تا تک تومانی از پول بیتالمال را برای خرج راه بگیرم. با خودم گفتم بلیت قطار را که این بندهخداها تقبل کردهاند و خودشان تا ایستگاه راهآهن اراک ما را میرسانند. فوقش در تهران هم خدا کریم است و از راهآهن تا خانه را هم تاکسی دربست میکنم و وقتی به خانه رسیدم کرایه را از خانواده میگیرم و میدهم. (نامهی ۳۷ سال پیش بنیادشهید اراک الصاق همین نامه است).
من هنوز همان آدم هستم. هنوز به کرامت ربانی معتقدم و هنوز بلدم با تن مجروح و جیب خالی برگردم خانه و زودتر سر پا شوم تا خودم را به خط مقدم برسانم. تا الان که همینطور بوده. به لطف حق تا دم مرگ هم چنین خواهد بود. اصلا حق و حقوق مالی که سهل است جان و مالمان فدای سر نظام و انقلاب و رهبری. کار ما و امثال ما در مقابل کاری که بچه بسیجیهای مخلص خمینی همانها که در مقابل تانکهای تی ۷۲ ایستادند و بدن مطهرشان تکه تکه شد ذرهای ارزش ندارد. با جانفشانیهای مدافعین حرم و بسیجیان مخلص خامنهای که اصلا قابل قیاس نیست... اما این برخورد با هنرمند و نویسنده و اهل فرهنگ به هیچوجه انسانی نیست و برای اصلاح چنین رویههایی، با این جسم و جان نصفه و نیمه و نفسهای به شماره افتاده، تلاش خواهم کرد و از پا نخواهم افتاد و صدایم را به گوش آنهایی که سر رشته امور را به دست دارند خواهم رساند.
برادر باقری عزیز!
از شما که خود از پیشکسوتان جهاد و شهادت هستید میپرسم که رفتار ایشان با فرهنگ و آداب جبهه و جنگ و دفاعمقدس چه نسبتی دارد؟ چرا باید یک آدمی که منش و مرامش کمترین نسبتی با این فرهنگ دارد، بر صدر یک مرکزی که وظیفهاش اشاعه و ترویج فرهنگ متعالی دفاعمقدس است، بنشیند؟ یک مثال کوچک میزنم و درمیگذرم که از این دست مثال باز هم هست. موزه در این روزگار که روزگار اقتصاد مقاومتی و صرفهجویی در هزینهها است، سررسیدی (تقویم) منتشر کرده است و آقای مدیرعامل در این سررسید ۱۱ بار عکس خود را چاپ زده است! بعله، درست خواندید، ۱۱ عکس از خودش را در کنار افراد مختلف چاپ زده است حال آنکه این سررسید، سررسید موزه دفاعمقدس است ولی دریغ از چاپ یک عکس از سرداران شهید! نکند ایشان امسال هم مثل دورههای پیشین قصد کاندیدا شدن در انتخابات مجلس را دارد و خدای نکرده... به هرحال این شیوه تبلیغ برای خود، از شیوههای آدمهای سیاسی است. شما که حتما یادتان هست. بچه بسیجیهای مخلص همیشه از جلوی دوربین فرار میکردند و رزمندگان و مجاهدان راستین از دیده شدن و از ترویج و از تبلیع برای خود همیشه میگریختند. حالا چه بر سر ما آمده است که مدیریت موزهی دفاعمقدسمان را باید به دست آدمهای سیاسی بسپاریم آن هم از نوع ناکامش که از مردم جواب نه شنیده است.
از شما میپرسم که آیا سررسید موزه دفاعمقدس جای ترویج شهدا و مردان و زنانی است که برای دفاع از این سرزمین از جان و مال خود مایه گذاشتند یا محل ترویج شخص شخیص آقای مدیرعامل!؟ به نظر شما چرا مراکز فرهنگی مثل دفتر ادبیات و هنر مقاومت در عرصهی فرهنگی بسیار موفق بودند و هستند و مایهی مباهات؟ چون بانیان و مدیرانش خود از جنس دفاعمقدس هستند. مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی و احمد دهقان و مردانی از این دست همه سینه سوخته جبهه و جنگ هستند. خود از جنس همان بسیجیان هستند. اگر موسسهای مثل موسسه شهید باقری آثار ارزشمندی منتشر میکند و در کارش موفق است، چون سردار فتحالله جعفری خود مرد رزم و مرد جهاد است. مرد خاکریز و مرد میدان است! و در یک کلام از جنس مجاهدان است. اگر روایت فتح مثل یک گوهر درخشان همچنان بر تارک فرهنگ ما میدرخشد، برای این است که آقامرتضی آوینی نمونه ومصداق تمام و کمال یک مجاهد فیسبیلالله بود و یارانی که گرد خود جمع کرده بود نیز چنین بودند (فقط غیر از این بنده کوچک خدا که اگر در سبیل خدا بودم کارم به اینجا نمیکشید که مثل خوردن یک لیوان آب حقم را پایمال کنند و به ریشم هم بخندند). البته ناگفته نماند اگر بنده از روز اول شناخت امروزم را از موزه و مدیریتش داشتم، ابدا پایم را آنجا نمیگذاشتم. چه میدانستم. بر اساس ظاهر قضاوت کردم و سادهدلانه حرفهایشان را باور کردم. به هرحال اگر بگویم فریب خوردم پر بیراه نیست
برادر جان!
روسیه موزهای سیار از طریق خط آهن برگزار کرد و چندین ماه سرتاسر روسیه را از جزایر کریمه تا مسکو این قطار موزهای درنوردید و حضور روسها را در سوریه پیش روی مردمان روسیه قرار داد و روایت کرد ولی موزهی دفاعمقدس ما هنوز در گیر و دار انتشار سررسید و تقویم و چاپ زدنِ ۱۱ عکس از آقای مدیرعامل است، حال آنکه نقش ایران و شیربچههای مدافع حرم با حضور ارتش روسیه از نظر کیفی و کمی قابل مقایسه نیست.
برادر باقری نازنین! (که خود از بقیهالسیف مجاهدان و سرداران هشت سال دفاعمقدس هستید)
از شما میخواهم که به این موضوع رسیدگی کنید که چرا آقای مدیرعامل با ما چنین شیوهای در پیش گرفت و در حقمان بیانصافی کرد. اگر وقت و فرصتش را ندارید مخلص شما هم هستیم، ما از مسیر محکمه داد خود خواهیم ستاند، انشاالله. اما در ماجرای موزه دفاعمقدس و در این شیوهی مدیریتی که اکنون بر این مرکز فرهنگی مهم حکمفرما است تجدید نظر کنید. از خبرگان و پیشکسوتان و هنرمندان و اهالی فکر و اندیشه و زبدگان عرصه فرهنگ و هنر دفاعمقدس دعوت کنید تا چارهی کار کنند که در غیر این صورت این قافله تا به حشر لنگ است.
امیدوارم تلخی صراحت این نامه را به شیرینی صداقتی که تلاش کردم در تک تک کلمات جاری کنم ببخشایید. راستش من فقط به امر رهبر عزیزمان عمل کردم و این نامه هم مصداق آتش به اختیاری است که حضرتشان از من و امثال من خواستند که در مقابل نارساییها و کاستیها و معضلات سکوت نکنیم.
زیاده عرضی نیست،
برادر شما رضا برجی