
به گزارش حلقه وصل: نتانیاهو «سید شهید» را اینچنین توصیف میکند: «نصرالله فقط یک مبارز نبود. او خودِ مبارزه بود. محور درون محور بود و نیروی محرک و انگیزبخش پشت آن.»
این توصیف صرفا اظهارنظر سیاسی گذرا یا شعار رسانهای و تبلیغاتی نبود، بلکه بیانگر دیدگاه راهبردی مؤسسه امنیتی و سیاسی اسرائیل بود که رأس هرم سیاسی آن، اینچنین او را توصیف کرد.
«سیدحسن نصرالله» صرفا یکی از عناصر رویارویی نبود، بلکه او سلاحی راهبردی بود. مطالعات گسترده مؤسسات مطالعاتی و راهبردی صهیونیستی درباره شخصیت «سید شهید» پس از عقبنشینی اسرائیل از لبنان در سال 2000 به کاریزمای منحصر به فرد و توانایی ایشان در تأثیرگذاری بر مردم از جمله افکار عمومی به ویژه افکار عمومی دشمنانش اشاره میکند.
بر اساس مطالعه صورت گرفته در مرکز تحقیقات امنیت قومی اسرائیل، یکی از مهمترین مراکز پژوهشی رژیم صهیونیستی، «سید» موفق شده بود، جایگاه ویژهای در صحنه منطقه در باب تهدید اسرائیل بیابد و امنیت و موجودیت این رژیم را تهدید کند.
نقش او فقط به رهبری حزبالله محدود نمیشد، بلکه نفوذ او پا را از مرزهای لبنان فراتر نهاده بود و به گفته نتانیاهو «او تبدیل به یک شخصیت مرکزی و تأثیرگذار بر معادلات اصلی منطقهای شده بود.»
او در آگاهی جمعی اسرائیلی تهدیدی فراتر از تهدید نظامی بود، او تهدیدی سیاسی، ایدئولوژیک و روانی برای جامعه اسرائیل بود. نامش در اسرائیل همردیف ایدئولوژی مقاومت در جهان عربی و اسلامی بود و به نماد خطر و تهدید در ذهنیت و منطق اسرائیلی شده بود.
نامش در گفتمان اسرائیلیها به نماد و سمبل دفاع از هرآن کسی تبدیل شده بود که اسرائیل و صهیونیستها درصدد آزار و اذیت آن وی بودند.
برخلاف همه رهبران و شخصیتهای جهان عرب و بنابر اذعان اسرائیلیها در طول دهههای گذشته، نام «نصرالله» نماد «صداقت» و «عمل» بود تا حدی که اسرائیلیها او را بیش از رهبرانشان باور داشتند.
«صداقت» و «اعتبار» با کاریزما و سخنرانیهایی که نصرالله میکرد، به دست نیامد. بلکه به مرور زمان، رهاورد سالها مبارزه و مقاومت در برابر رژیم اشغالگر بود و به اسرائیلیها تأکید کرد، با نوع جدیدی از رهبری روبرو هستند که هرگز در جمع خود و در تاریخ خود ندیدهاند.
این صداقت و اعتبار «عقدهای» در دل رهبران تلآویو شد. مقابله با وی، به ویژه پس از جنگ 2006 به بخشی ثابت از مقابله با تهدید حزبالله تبدیل شد و از آنجا که نصرالله سلاحی راهبردی برای دشمنان اسرائیل بود، باید رویارویی با وی تدارکات ویژهای دیده میشد.
پس از جنگ که «نصرالله» یکی از مهمترین عوامل شکست اسرائیل در آن محسوب میشد، او میدانست که باید چه کند، شخصا در رسانهها حضور مییافت و با سخنرانیهایش و نفوذ کلامش بر روند جنگ روی هر دو طرف تأثیر زیادی میگذاشت.
این موضوعی بود که یکی از مطالعات مرکز تحقیقات امنیت قومی اسرائیل صراحتا به آن اذعان میکند و میگوید که سخنرانیهای «نصرالله» باعث شد، دایره اطلاعات نظامی اسرائیل تصمیم به تشکیل بخش ویژهای برای تعامل با شخصیت و سخنرانیهای وی ایجاد کند، چراکه تأثیر این سخنرانیها حتی بعد از جنگ نیز به قوت خود ادامه داشت.
نصرالله از نگاه اسرائیلیها
انتخاب «نصرالله» به عنوان دبیرکل حزبالله پس از شهادت «سیدعباس موسوی» یک تحول گذرا و عادی نبود، بلکه سرآغاز مرحلهای جدید از رویارویی با اسرائیل بود.
اولین تصمیمی که «سید» گرفت و پایههای این مرحله بر اساس آن بنا نهاد، شلیک موشکهای کاتیوشا به شهرکهای اسرائیلی بود. این تصمیم صرفاً یک واکنش نبود، پیامی روشن بود، اینکه معادلات دشمن با ترور الموسوی پیاده نخواهد شد.
ترور الموسوی تلاشی اسرائیلی برای ترساندن حزبالله و تضعیف آن بود تا قدرت تصمیمگیری و ادامه مقاومت را نداشته باشد، اما «نصرالله» از اولین لحظه برعهده گرفتن مسئولیت تأکید کرد، اسرائیل در برابر رهبری بیمانندی قرار دارد که شکست در آن راه ندارد.
اولین واکنش به این ترور با طیف وسیعی از عملیاتهای نظامی در داخل و خارج لبنان همراه بود و باعث شد، سرویسهای امنیتی اسرائیل در محاسبات خود تجدید نظر کنند.
ژنرال «اوری ساگی«، رئیس وقت اطلاعات نظامی اسرائیل در اظهاراتی قابل توجه گفت: «اگر از قبل میدانستیم، این اتفاق میافتد، تصمیم به ترور الموسوی نمیگرفتیم.» این سخنان اعتراف ضمنی به شکست محاسبات اسرائیل در مواجهه با شخصیت برجستهای چون «نصرالله» بود.
از دید مؤسسات تصمیمگیری و همچنین، خودِ اسرائیلیها «نصرالله» رهبری شجاع، خردمند و مصمم بود. این ویژگیها صرفا ویژگیهای تبلیغاتی و رسانهای و زبانی نبودند، بلکه هریک دارای مصداقهای عملی در هر رویارویی بودند که از زمان دبیرکلی حزب با اسرائیل داشت.
رهبری او با توانایی در ادغام «جسارت در تصمیمگیری» با «خرد در اجرای تصمیمات» متمایز میشد و همین باعث شده بود، رهبران اسرائیل دریابند، با «رهبر استثنایی» روبرو است که چشمانداز راهبردی روشن و اهداف ثابتی داشت.
تحولات دهه نود
یکی از مهمترین تصمیمات او پایبندی به گزینه مقاومت بود. در سخنرانی تاریخیاش مقابل ساختمان شورای حزبالله در «حاره حریک» صراحتا گفت که «اگر همه ما کشته شویم و همه خانههایمان روی سرمان خراب شد، از مقاومت اسلامی دست نمیکشیم.»
این سخنرانی نقطه تحولی در رویارویی با اسرائیل بود و این رژیم دریافت که تلاشهایش برای درهم شکستن اراده مقاومت به شکست منتهی شده است. از این لحظه اسرائیل دریافت که مقابل رهبری قرار دارد که میتواند، چالشها را به فرصت و پاسخ را به ضربات قدرتمندتر تبدیل کند.
در عمل نیز «نصرالله» موفق شد، لحظه ترور الموسوی را به نقطه شروع آزادسازی جنوب لبنان و اعتماد و باور به مقاومت تبدیل کند. این سالها به منزله مرحله تأسیسی بود که در آن این رهبر بزرگ توانمندی خود را در رویارویی با چالشهای بزرگ و تغییر قوانین بازی به سود مقاومت ثابت کرد.
مطلعان از تاریخ حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان به خوبی میدانند، دهه 90 نقطه عطفی بزرگ در مسیر مقاومت بود و شاهد تحولات تاکتیکی و راهبردی چشمگیری با وجود شرایط خاص منطقهای و بینالمللی بود.
مقاومت دیگر یک قدرت محلی و داخلی نود که در جنوب لبنان با اسرائیل مبارزه میکند، بلکه به یکی از بازیگران منطقهای تبدیل شده بود. هر عملیات علیه اسرائیل فقط پیامد داخلی در لبنان نداشت، بلکه انعکاس آن در منطقه و دنیا نیز دیده میشد.
«فاروق الشرع»، وزیرخارجه اسبق سوریه میگوید، هر عملیات مقاومت انعکاساش در کاخ سفیددیده میشد.
اسرائیل سیاست تشدید از جمله ترورها را پیش گرفت، اما «نصرالله» توانست، همه این تهدیدها را به فرصت تبدیل کند و با عملیات خود معادلات و اهداف اسرائیل را تغییر دهد و آن را وادار به عقبنشینی از لبنان در سال 2000 کند.
تحول شخصیتی و تأثیر آن
«آموس مالکا»، رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل در دهه 60 که بخش بزرگی از رویارویی با حزبالله را مدیریت میکرد، در مصاحبه با «یدیعوت آحارونوت» (26/9/2001) اینچنین «نصرالله» را تحسین میکند: «مجبورم بگویم، نحوه اداره و رهبری سازمانش مرا جذب میکند. رهبری او آمیزهای از تفکر راهبردی، کنترل کامل، اقدام تاکتیکی و بهرهبرداری از عامل روانی است.»
وی افزاید: «نصرالله شخصیت باهوشی است که هر مرد اطلاعاتی و امنیتی را بدون استثنا جذب خود میکند. بسیاری از مؤلفههای شخصیتی او را میشناسم، اما جایگاه و موقعیت اطلاعاتیام به من اجازه نمیدهد، چیزی درباره او بگویم.»
نمیتوان از تحول شخصیت «نصرالله» بدون توجه به تحولات حزبالله و تأثیراتش بر صحنه لبنان و منطقه از جمله خودِ اسرائیل سخن گفت، وبالعکس. به همین دلیل صحبت از «نصرالله» صحبت از حزبالله 1992 تا 2024 است.
در دهه نود حزبالله توانست، موفقیتهای راهبردی بیسابقهای علیرغم شرایط سخت و فشارهای فزاینده و چالشهای بزرگ محقق کند و این باعث شد، به عنوان بازیگر قدرتمند منطقهای جایگاه خود را به اذهان رهبران اسرائیل تقویت کند.
به مرور شخصیت «نصرالله» به «معمای» پیچیدهای در آگاهی جمعی اسرائیل تبدیل شد. این فقط یک توجه و پیگیری گذرا درباره شخصیت یک رهبر نبود، بلکه اطلاعات نظامی اسرائیل تیمی ویژه را برای پیگیری کوچکترین تحرکات او تشکیل داد. این تیم روی جزئیات دقیق و پیچیده تمرکز کرد، از «حرکت انگشت» او گرفته «تا افکار راهبردی عمیقاش.»
این تیم سخنرانیها و مواضع «نصرالله» را هم ظاهری و هم مضمونی تحلیل میکرد. نحوه بیان، انتخاب واژهها و اشاره دست و انگشت و دیدگاهش به چالشها و بحرانهای بزرگ و نحوه اداره آنها همه با جزئیات دقیق تحلیل میشد.
نظریه خانه عنکبوت
«اسرائیل سستتر از خانه عنکبوت است» جمله معروفی است که «نصرالله» در سال 2000 پس از خروج اسرائیل از لبنان در شهر بنت جبیل بیان کرد.
این جمله خیلی زود به «نظریه خانه عنکبوت» و کانون توجه رهبران و نخبگان اسرائیلی و همچنین، مراکز تحقیقاتی و حتی تیمهای ویژه در محافل تصمیمگیری و برنامهریزی تبدیل شد و اسرائیل را وادار به اقدام برای از بین بردن این نظریه و قرار دادن راهبردهایی برای مقابله با آن کرد، چون خطر آن را به خوبی دریافته بود.
این نظریه صرفاً یک ایده گذرا نبود، بلکه به انگیزهای برای مبارزه به هر طریق و وسیله با اسرائیل تبدیل شد. خطر این نظریه برای اسرائیل این بود که اسرائیلیها بیش از دشمنان اسرائیل به این نظریه باور داشتند.
به مرور این نظریه به نمادی از شخصیت «نصرالله» در بیداری و آگاهی جمعی اسرائیل و تهدیدی وجودی برای رژیم عبری تبدیل شد و قدرت مقاومت در بهرهبرداری از نقاط ضعف دشمن را به نمایش گذاشت.
نظریه «خانه عنکبوت» در طول جنگ 2006 در اظهارات و مواضع مقامات اسرائیلی آشکارا به چشم میخورد. در روزهای آغازین جنگ و در اوج سرمستی پیروزی تخیلی که اسرائیل به دنبال به دست آوردن آن بود، باز هم نظریه «خانه عنکبوت» روی اظهارات رهبران اسرائیل سایه افکنده بود، آنها تلاش میکردند که این نظریه شکست خورده و اسرائیل «خانهای فولادین» است، اما در عمل برعکس آن ثابت شد.
برنامه این بود که «دن هالوتز»، رئیس وقت ستاد ارتش اسرائیل، پس پیروزی در جنگ 2006 در پاسخ به نظریه «خانه عنکبوت» نصرالله در بیت جبیل، سخنرانی «خانه فولادین» اسرائیل را ایراد کند، اما شکست در این جنگ اجازه نداد، این آرزو هیچگاه محقق شود.
تأثیر نصرالله در رسانههای عبری
در مطالعهای که در مجله «چشم هفتم» (شماره 64، سپتامبر 2006) منتشر شد، «زوی بارل»، تحلیلگر مسائل خاورمیانه روزنامه هاآرتص میگوید: «نصرالله نماد سه شخصیت متفاوت در رسانههای اسرائیل و در آگاهی جمعی آن است: دشمن سرسخت؛ کارشناس امور و تدابیر نظامی؛ کارشناس اجتماعی و ارتش اسرائیل.»
در تحقیق آکادمیک منتشره در فصلنامه «جمعیت رسانههای اسرائیل» (ماسکروت مدیا - پاییز 2012) با عنوان «ظهور تلویزیونی نصرالله در جنگ دوم لبنان»، هفت سخنرانی «نصرالله» طی جنگ با تمرکز بر پیامهای کلامی و غیرکلامی وی مورد بررسی قرار گرفت و نشان داد که «حرکات و حالات چهره نشاندهنده صداقت، قاطعیت، صلابت و دانش و آگاهی وی بود و این بیشترین تأثیر را بر مخاطب میگذاشت.»
آنچه در این تحقیق بسیار قابل توجه بود، اشاره به مجموعه دلایلی بود که به اعتقاد پژوهشگران اسرائیلی باعث شده بود، «نصرالله» به یک شخصیت قابل اعتماد و معتبر در میان اسرائیلیها تبدیل شود، برخلاف رهبران جهان عرب که در نه گذشته و نه در حال حاضر چنین اعتبار و مصداقیتی نداشته و ندارند.
تأثیر ظهور تلویزیونی مکرر «نصرالله» و مهمتر از آن حرکات او در طول سخنرانی منجر به تقویت بیش از پیش جایگاه وی حتی نزد اسرائیلیها شد، بهویژه وقتی سخنانش با رویدادها و تحولات عملی همراه میشدند، اعتبار و مصداقیت او را چندین برابر میکرد. این همان اتفاقی است که قبل از جنگ، در سالهای قبل و بعد از 2000 پس از آن در جنگ 2006 و جنگ طوفان الاقصی رخ داد.
اکثر نویسندگان راهبردی اسرائیل که روی پدیده «نصرالله» کار کردند و سعی در محدود کردن آن نفوذ و محبوبیت وی داشتند، هیچگاه نتوانستند، راهبردی برای مقابله با وی و محدود کردن نفوذ و محبوبیت وی تدوین کنند.
در این زمینه تحقیقات و مقالات بسیاری در اسرائیل و خارج از سرزمینهای اشغالی درباره پدیده «نصرالله» انجام شد، از جمله آنها میتوان به مقاله منتشره در روزنامه آمریکایی نیوزویک در 18/10/2017 به قلم «گابی سیبونی»، سرهنگ ذخیره و مدیر برنامه امور نظامی و راهبردی مرکز تحقیقات امنیت قومی تلآویو اشاره کرد که در آن بر «ضرورت مقابله با گفتمان شناختی نصرالله و تأثیر منفی آن بر مردم و ارتش اسرائیل چه در زمان جنگ و چه غیر از جنگ» تأکید میکند.
سیبونی خاطرنشان میکند، آنچه «جنگ بدون آتش علیه اسرائیل» نامیده میشود، همان «نبرد مغزهاست» یعنی نبرد ادراک و تأثیرگذاری و این یکی از مهمترین ویژگیهای گفتمان «نصرالله» است.
به همین منظور وی از سیاستمداران، استراتژیستها و تصمیمگیرندگان اسرائیلی میخواهد که به این نکته توجه داشته باشند که در نبردها و جنگهای قرن 21 عقل و ادارک بخش اصلی و مهم نبردها را تشکیل میدهد و این عاملی سرنوشتساز در تأمین امنیت قومی اسرائیل است.
وی با بیان اینکه «نصرالله» پدیدهای منحصر به فرد است، از آن به عنوان سلاح راهبردی حزبالله یاد میکند. این باعث شد تا برخی از رهبران اسرائیل خواستار ترور وی شوند.
اسرائیل سرانجام موفق شد، «نصرالله» را ترور کند، اما سؤال این است که آیا با ترور وی به نقش، نفوذ، موقعیت و توانایی او در بسیج مردم و برانگیختن آنها برای حمایت، پشتیبانی از مقاومت و ادامه راه آن توانسته پایان دهد؟ تردید بزرگی در این زمینه وجود دارد.