به گزارش حلقه وصل: «شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن دارند به مراتب حساستر و سختتر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست.» این را شهید محمد بروجردی، معروف به «مسیح کردستان» در وصیتنامهاش نوشته و خودش نیز به آن عامل بوده است.
فیلم سینمایی «غریب» را که تماشا کنید و تلاش بروجردی را برای حفظ و نجات مردم ببینید، بهتر متوجه میشوید چرا او را مسیح کردستان مینامیدند...
نکاتی که در نظر داریم
میخواهیم از دریچهٔ زندگی و کلیدواژههای «حال خوب»، فیلمها را بررسی کنیم تا ببینیم فیلمهای امسال جشنوارهٔ فجر تا چه حد همجهت با ارزشها و سبک زندگی ایرانی اسلامی بودهاند.
این فیلمها به تدریج در نوبت اکران قرار میگیرند. چنان که «غریب» این تولید ارزشمند سینمای کشورمان این روزها روی پرده است. با مطالعهٔ سری گزارشهای مربوط به فیلمهای جشنوارهٔ فجر، میتوانید فیلم مورد پسندتان را برای تماشا در اکران عمومی انتخاب کنید. پس قبول دارید که این گزارشها محدود به دوران جشنواره نیست.
راستی نگران لو رفتن قصهٔ فیلمها نباشید. ما تا همان حدی قصه را باز میکنیم که عوامل فیلم در مصاحبهها و نشست خبری دربارهٔ قصه گفتهاند؛ مگر در پرداختن به جزئیاتی که به قصه و پایان فیلم لطمه نمیزنند. اگرچه در فیلمهای مربوط به شهدا کمتر بیم لو رفتن داستان فیلم وجود دارد.
ماجرای «غریب» از چه قرار است؟
«غریب» ماجرای غریبی ندارد. داستان پرکشش، جذاب و خلاصهواری از دو سه ماه زندگی مردی است که روزگاری بین ما میزیسته، هر روزی از عمرش گوشهای از کار مملکت را به دوش کشیده و نهایتاً با شروع غائلهٔ کردستان، راهی آن خطه میشود تا مردم مظلوم کرد را از شر گروهکهای کومله، دموکرات و دیگر تجزیهطلبان نجات دهد.
در فیلم سینمایی «غریب» که در لیست اکرانهای نوروزی قرار گرفته است، با ویژگیهای شخصیتی شهید بروجردی آشنا میشویم و بعضی از حوادثی را که در غائلهٔ کردستان از سر گذرانده، میبینیم.
کسی را میشناختم که علاقهای به سینما نداشت، اما وقتی فیلم دفاع مقدسی یا فیلمی دربارهٔ شهدا به سینما میآمد، بلیت آن فیلم را به تعدادی که جیبش اجازه میداد میخرید و بین دوستان و آشنایانش پخش میکرد. میگفت نذر فرهنگی است و اعتقاد داشت باید هر کاری میتوانیم بکنیم تا مردم و خصوصاً نسل کمسن و سالتر با قهرمانان اصیل و واقعی ایران آشنا شوند. اگر شما موافقید که نباید قهرمانانمان «غریب» بمانند، بسمالله...
«غریب» داستان ما کیست؟
شهید بروجردی شخصیتی مهربان، مردمدار، رئوف نسبت به همنوع و هموطن، با نوعی آرامش روحی ذاتی است. یک چریک کاردان و باهوش است و در موقعیتهای حساس، با تفکر و تدبیر کنترل اوضاع را به دست میگیرد. از موقعیتهای خطرناک واهمهای ندارد و برای نجات جانهای بیگناه و حتی گناهکارانی که ممکن است آگاه شوند و به آغوش جامعه برگردند، به هر دری میزند.
همیشه لبخند به لب دارد و بر خودش بسیار مسلط است. حتی وقتی یکی از مردم عصبانی از اوضاع، در جمع به بروجردی سیلی میزند، او با تسلط کامل خشمش را فرو میبرد و فقط با یک لبخند پاسخش را میدهد.
اما وقتی همان فرد حرفی در تشکیک سخنان امام خمینی (ره) میگوید، شهید بروجردی محکم مقابلش میایستد و میگوید: «تو گوش من بزن هزار بار، ولی حرمت امام و حرفش رو نشکن.». این شدت احترام به ولیفقیه و تابعیت محض از او را در وصیتنامه و البته در عمل این شهید نیز میبینیم.
«غریب» و خانواده
محمد آقا که شیر بیشهٔ مبارزه با گروهکهای خونریز و جانی است، در همان فرصتهای محدود حضور در خانه، یک همسر و پدر تمامعیار است. آنقدر به همسرش توجه دارد که حتی متوجه میشود لباس تازهای دوخته و به تن کرده است. با او زیبا و عاشقانه حرف میزند. وقتی همسرش کمی گلایهآمیز جویا میشود که محمد آقا حواسش به او هست یا نه، در پاسخ با لحنی مهربان و صمیمی میگوید: «میشه تو رو ندید؟».
در صحنهای دیگر همسر شهید بروجردی سفارش یکی از خانوادههای شهدا را به او میکند و او جواب میدهد: «هوای زن و بچهٔ رفیقهام رو دارم. نگران نباش. صبور باش. اگه برنگشتم سرت رو بالا بگیر.».
محمد بروجردی اگرچه از زمان پیوستن به مبارزات سیاسی و نظامی و پذیرفتن مسئولیتهای سنگین، کمتر فرصت رسیدگی به خانوادهاش را داشت، اما همیشه بار این مسئولیت را بر دوش خود احساس میکرد و در وصیتنامهاش هم بابت کمکاری در این زمینه از خانوادهاش حلالیت طلبیده است.
«غریب»، فروتن و مهربان
شهید بروجردی انسانی فروتن و بزرگوار است و کینه به دل نمیگیرد. طوری که میبینیم پشت سر همان کسی نماز میخواند که در صحنههای قبل بین جمع به او سیلی زده بود.
او فرماندهای مهربان و خاکی است. زخم نیروی آسیبدیدهاش را خودش میبندد.
به مادران شهدا بسیار احترام میگذارد و اعتقاد زیادی به دعای آنها دارد. برای آرامش و رضایت مردم تلاش میکند. حتی حاضر میشود برای پیدا کردن محل دفن جنازههای افرادی که کومله کشته است و برای آرامش بخشیدن به خانوادههای این شهدا، با سردستهٔ منفور و دغلباز کومله معامله کند. بروجردی در این باره به یکی از همکارانش میگوید: «دل دو تا از این مادرها رو هم آروم کنم، کارم رو کردم.».
در «غریب» اتحاد ارتش و سپاه را برای ایران و نجات سنندج میبینیم. اختلافافکنی بین سپاه و ارتش از همان سالها مطرح بوده است. بروجردی فرماندهٔ سپاه غرب کشور است. اما درگیر درجه و مقام نیست. او برای نجات منطقه و مردم، فروتنانه با یک افسر ارتش همکاری میکند و این همکاری بر تمام شایعات اختلاف بین ارتش و سپاه خط بطلان میکشد.
«غریب» مردمدار و مردمدوست
در فیلم سینمایی «غریب» جلوههای عشق شهید بروجردی و یارانش به وطن و مردم موج میزند. در قسمتی از فیلم نیروهای سپاه پاسداران، مردمی را که در محاصرهٔ گروهک کومله قرار داشتهاند به سالنی میبرند تا بتوانند امنیتشان را تأمین کنند. یکی از نیروها هنگام اذان صبح، مردم را به زور برای نماز بیدار میکند. بروجردی با اینکه فردی معتقد است با عتاب جلوی او را میگیرد: «چرا مردم رو زا به راه میکنی؟ شاید بخوان دیرتر بخونن. آوردیمشون اینجا که آروم باشن.».
او انسانی منعطف است. در صحنهای دیگر که مردم برای اعتراض به اوضاع، نزد آنها آمدهاند، به همکارش میگوید: «به حرفهای مردم معترض گوش کن. خوشزبونمون تویی. به کار بگیرشون. باهاشون حرف بزن. گرههاشون رو باز کن.». اما نهایتاً کاسهٔ صبر این همکار هم در مواجهه با ناآگاهی معترضان لبریز میشود و بروجردی شخصاً به صحنه میرود تا مردم را آرام و آگاه کند.
او به دفعات در فیلم میگوید: «باید به مردم اعتماد کنیم.» و به دوستش میگوید: «حال این مردم رو باید خوب کرد. مردم باید آروم باشن. زندگی کنن.».
«غریب» و مبارزه با گروهکها و فرقهها
وقتی حرفهای فرقهای و اختلافات سیاسی در جامعه بالا میگیرد، آنچه به تاراج میرود جان و مال مردم و امنیت جامعه است. در سرتاسر فیلم، بروجردی میکوشد که این وضع را سروسامان دهد. او معتقد است: «اگه ما نریم، زن و مرد از جناحهای مختلف، میشن یه جنازه کف خیابون!». این عین واقعیت است که در اغتشاشات اخیر نیز شاهدش بودیم.
بروجردی در قسمتی از فیلم میگوید: «دشمن اگه اون ور مرز باشه، تکلیفت مشخصه. ولی وقتی همه چی قاطی بشه، سخت میشه حق و ناحق رو تشخیص داد.». این وضعیت در روزگار امروز که رسانههای دشمن، مرزها را درنوردیدهاند و حق و باطل را در هم میآمیزند نیز مصداق کاملی دارد. راهکارش هم آموزش و آگاه کردن مردم و نسلهاست. همان کاری که شهید بروجردی با نفس مسیحایی خود میکرد.
کومله گروهک شرور و جنایتکاری که خواستار خودمختاری کردهاست، در مسیر رسیدن به هدفش از هیچ خیانت و جنایتی کم نگذاشته و نمیگذارد. اما غالب کردها مثل دیگر هموطنانمان، در بند قومیت نیستند و به وطنشان عشق میورزند. این واقعیت را در «غریب» هم میبینیم جایی که یکی از مردم کرد میگوید: «شرف ما خاک و ناموس ماست. جان ما انقدر ارزش نداره که به بیغیرتی و بیشرفی بگذره.». یا صحنهٔ دیگری که یک کرد میگوید: «اینجا کردستانه. تا ابد هم کردستان میمانه!».
«غریب» و نعمت شنیدن اذان در شهر
در فیلم «غریب» ناامنی ناشی از قدرت گرفتن و تسلط گروهکهای تجزیهطلب را از عمق جان حس میکنید. جولان گروهکهای جانی و جنایتکاری که ابایی از قربانی کردن سرباز و پاسدار در عروسی و بریدن سر غیرنظامیان مخالف با موزاییک و در قوطی کنسرو ندارند، جایی برای احساس امنیت باقی نمیگذارد.
اما در همین شرایط تا وقتی صدای اذان در شهر پخش میشود، یعنی هنوز شهر در دست دولت مرکزی، یعنی جمهوری اسلامی است و مردم و ناموسشان از طرف حکومت امنیت دارند. ضمن اینکه همین حکومت برای مبارزه با جانیان فرقهای و برقراری امنیت کامل، میجنگد و خون میدهد.
(برای اینکه بیشتر دربارهٔ عملکرد گروهکهای کومله و دموکرات بدانید «عصرهای کریسکان»، «شُنام» و «شکار کرکسها» را بخوانید. البته اگر بخواهید مشخصاً در این زمینه پژوهش کنید، حتماً کتابهای بیشتری پیدا میکنید. اینها صرفاً کتابهایی هستند که در همین لحظه به خاطر میآورم که از جنایات این گروهکها خاطراتی نقل کردهاند.)
«غریب» و رفتار مسیحگونه با اسیر
در قسمتی از فیلم میبینیم که یکی از نیروهای شهید بروجردی، موقع انتقال اسرای کومله، به یک اسیر لگد میزند. بروجردی او را صدا میزند و توبیخ میکند: «لگدت دیگه چیه؟ بجنگ، ولی تخم کینه نکار.». اسیر را هم صدا میزند و به او میگوید حق داری عین همین لگد را به این فرد بزنی. اسیر هم نیروی شهید بروجردی را با لگدی به همان شدت، قصاص میکند.
همین واقعه یک درس اخلاقی برای تمام حاضران و شاهدان است که میتواند حتی باعث توبهٔ اعضای گروهک کومله با آن خوی وحشیشان شود. همان حکایتی که میگوید محبت، سنگ را نرم میکند...
در صحنهای دیگر از فیلم میبینیم که بروجردی بعد از کارهای روزمره، با وجود خستگی بسیار، همکارش را برای رفتن میان اسیران کومله فرا میخواند و میگوید «بریم باهاشون حرف بزنیم. دو نفرشون هم برگردن، ما بردیم.».
این همان آیهٔ ۲۳ سورهٔ مائده است که میفرماید «هر که نفسی را زنده کند، گویی همهٔ مردم را زنده کرده است.». بروجردی درگیر کمیت نیست. به دنبال کیفیت است. برای زنده کردن و نجات حتی یک نفر از چنگال فرقه، تلاش و پادرمیانی میکند. داخل سلول اسرا میرود و تا صبح با آنها گپ میزند. دست آخر هم بین همانها به خواب میرود. این عمل مصداق روشنگری و جهاد تبیین است که اهمیتش در طول فیلم بر ما آشکار میشود.
«غریب» و حس خوب قصه
نمیشود اثری دربارهٔ شهدا و دفاع مقدس خلق شود و جلوههای توسل، ایمان و تضرع به درگاه خدا در آن مشهود نباشد. بروجردی مرد خداست. نمونهٔ یک انسان واقعی. وقتی با خیانت و نامردی، او را از رفتن به منطقه منع میکنند، او قول میدهد به آنجا نرود.
با آنکه به او ظلم شده و واضح است که در موردش کارشکنی و پروندهسازی صورت گرفته، پای قول و قرارش میماند و سعی میکند وظیفهاش را در نقطهای دیگر از همین کشور انجام دهد. ناامید نمیشود. دنیا را تمامشده و مملکت را ویرانشده نمیپندارد. بر روند اصلاح کشور و بهبود اوضاع آن، نقطهٔ پایان نمیگذارد. به آینده امیدوار است و میکوشد نقشی در آیندهٔ روشنتر سرزمینش داشته باشد. بر خلاف عدهای که تنها شعار «جانم فدای ایران» و «فدایی خلق» میدهند، او به واقع جانش را فدای وطن و هموطنانش میکند.
بروجردی یک تکیهکلام دلچسب دارد: «صبور باش». راهکاری که اگر در زندگی فستفودی امروز به کار ببندیمش، بسیاری از آسیبهای روحی و جسمی را از خودمان و خانوادهمان دور میکنیم.
در پایان فیلم «غریب» در ماجرای آن نوزاد بیسرپناه، از ته دل درک میکنیم که راهی جز بخشیدن نداریم. باید کینه را کنار بگذاریم و ببخشیم تا بتوانیم زندگی کنیم و کشورمان را بسازیم.
«غریب» فیلمی برای امروز، برای همه!
حتماً تا همین جای گزارش هم قبول دارید که «غریب» صرفاً یک یادآوری تاریخی یا معرفی قهرمان نیست. «غریب» فیلمی برای امروز وطن ماست. پر از آموزههای مهمی که همین امروز برای تک تک ما کاربرد دارد و میتواند از بحرانها و فتنهها نجاتمان بدهد. کشور ما هم فتنهخیز؛ به خاطر وفور دشمنان از طیفهای مختلف.
در قسمتی از فیلم سرکردهٔ گروهک کومله میگوید: «فقط «خون»ه که همه رو راه میندازه!». با همین جمله موج جدیدی از کشتار را به راه میاندازند و خونهای بیگناه زیادی را میریزند. این همان راهبردی است که اخیراً نیز در کشورمان به کار گرفتند و چند ماه جامعه را به آشوب کشیدند.
مسیح کردستان از کارشکنیها و خیانتهای عناصر داخلی مأیوس نمیشود و میکوشد نقش خود را به بهترین نحو ایفا کند. او چارهٔ کار را در آگاهسازی مردم کُرد میبیند تا با کمک خود آنها، منطقه را از ناامنی و خطر گروهکها نجات دهد.
امروز هم راهکار بهبود اوضاع و حفظ کشور، آموزش و آگاه کردن مردم، خصوصاً جوانان و نوجوانان است. آموزش دربارهٔ گروهکها و فرقهها و تاریخچه و اقداماتشان، سواد رسانهای و نیز تاریخ! چون میدانیم «ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود.».
اگر قهرمانان واقعیمان را درست به مخاطب جوان و نوجوان معرفی نکنیم، فضای مسموم و دروغین رسانهای کار را به جایی میرساند که جوان و نوجوان ناآگاه ما بعد از اینکه اسیر سفیدسازی سازمان منافقین و تطهیر جنایات پهلوی و ساواک شد، هشتگ «من یک کومله هستم» را هم ترند میکند!
ایراد از ندانستن جوان و نوجوان نیست. نگفتن ما از تاریخ و روایت نکردن قهرمانیِ امثال بروجردیهاست که نابخشودنیست...