حلقه وصل: موضوع انتقام شخصی توسط یک مامور دولتی موضوعی است که بارها در قالب ژانرهای مختلف در سینمای ایران و جهان به کرات استفاده شده و بنابر این استفاده مجدد از ان هم نوعی ریسک بالا برای فیلمنامه نویس و کارگردان محسوب می شود و هم اگر ایده و ساختار جدیدی در اثر به چشم نیاید بدون تردید تماشاچی نمی تواند با فیلم ارتباط برقرار کند.
غالب اینگونه فیلمها نیز یک چارچوب مشخص دارد: قهرمان داستان که یک فرد خاکستری است و از پیگیری های قانونی نتیجه نگرفته با پشت کردن به قانون، خود شخصا قانون می شود و مجازات می کند و حکم می دهد و اجرای قانون را بر عهده می گیرد و در پایان نیز موفق به شکست دادن اشخاص منفی داستان می شود و در این میان بینندگان هم دوست دارند زجر کشیدن آدم های نابکاری را ببینند که به قهرمان داستان آسیب رسانده اند و باعث شده اند او اینهمه زجر و سختی را تحمل کند. به بیان دیگر بیننده کهن الگوی انتقام را دوست دارد.
کت چرمی هم درباره انتقام شخصی عیسی است، کسی که دخترش را به خاطر اوردوز از دست داده و حالا در صدد انتقام گرفتن از رفیعی است، فردی که در خفا شبکه ای مخوف تشکیل داده و البته طعمه هایش دخترکان بی کس و کاریست که به قول عیسی اگر اتفاقی برایشان بیفتد کسی دنبالشان نمی گردد. عیسی همان شخصیت آشنایی است که بارها نمونه هایش را در فیلم های سینمایی دیده ایم: مردی که دچار آسیب و بیماری های روحی و جسمی شده همسرش او را رها کرده و هیچ کس از همکاران به یاری او بر نمی خیزد. او احساسات پدرانه سرکوب شده اش را در قبال حمایت از ثریا بروز می دهد، دختر معتادی که مادرش بخاطر حمایت از او مرتکب قتل شده و در انتظار اعدام است.
حال برگردم به ابتدای بحث . جایی که از ریسک بالای فیلمنامه های با موضوع آشنای انتقام گیری اشاره کردم و تاکید کنم که فیلمنامه کت چرمی، علاوه بر اینکه ایده بسیار خوب و نویی در سینمای ایران دارد فیلمنامه ای است شسته و رفته با شخصیت پردازی درست و روایتی کلاسیک انتقام جویانه که عناصر به درستی در جای خود قرار گرفته است. عیسی به تدریج و پله پله به بیننده معرفی می شود، گذشته او و وضعیت فعلی اش برای بیننده ریز ریز تشریح می شود و البته حرکات او برای بیننده قابل درک است. ریزداستانک های قصه هم در حد امکان تشریح می شوند اگرچه اعتقاد دارم وجود برخی گره ها در داستان دچار کمبود است و همچنین برخی منطق ها نیز در لابه لای داستان گم شده است که مخاطب نمی تواند سئوالی برای پاسخ این منطق های گمشده بیابد. مثلا اینکه عیسی چگونه موفق شده در پایان قصه دو سه دختر دیگر را نیز بعنوان شاهد از کمپ خارج کند. مخاطب که در همه لحظات عیسی همراه بوده چگونه این لحظات را ندیده؟
پایان داستان هم همانی است که در این گونه فیلم ها شاهدیم: از بین رفتن آدم های بد و تبهکار و پیروزی قهرمان خسته در از بین بردن آنها. دقت کنید که عیسی موفق می شود رفیعی را به دام بیندازد، برای زری عفو می گیرد و ثریا هم زنده می ماند چون پلک هایش تکان می خورد. سنگ مزار آذین هم نصب می شود و قهرمان خسته ما در اتوموبیل پلیس و این بار بعنوان مجرم لبخندی از روی رضایت می زند.
اما به همان اندازه که فیلمنامه در حد و قواره یک انتقام جویانه کلاسیک درست چیده شده، کارگردانی درخشانی نمی بینیم. جواد عزتی همان خسروی مرد بازنده است با همان شکل و شمایل و لباس و همان اکت ها و همان فن بیان که گرچه بسیار هنرمندانه توسط وی اجرا شده اما این تکراری بودن شاید به مذاق بیننده خیلی خوش نیاید. پانته آ پناهی ها و رویا تیموریان هم در نقش های کوتاه خود بازی درخشانی دارند به ویژه پناهی ها در نقش زری که کاملا قابل پذیرش است. اما ستاره بازیگری این فیلم بی شک سارا حاتمی است.
بازیگری که با همین سن کم تجربه ایفای نقش در تئاتر را دارد و البته شناخته شده ترین اثرش همان سریال زخم کاری است. او توانسته نقش دخترک معتاد عاصی سرکش را رنگ و بویی دیگر ببخشد و البته در باورپذیرکردن شخصیت ثریا نقش اساسی دارد. ستاره پسیانی همان بغض های فروخورده همیشگی را چاشنی بازی اش کرده و می توان گفت بازی متوسطی از خود ارائه داده است و در این میان صابر ابر است که تلاش کرده در قالب یک مامور رده بالای امنیتی از کلیشه بازی های قبلی خود بیرون بیاید و می توان گفت تا حدود زیادی موفق بوده است.
در حوزه کارگردانی باید این نکته را نیز اضافه کنم که نیم ساعت پایانی فیلم دارای ریتمی به شدت کند و کشدار خسته کننده است و این بر خلاف قاعده اینگونه فیلمهاست که می بایست یک سوم پایانی فیلم ریتم تند تر و پرهیجان تری داشته باشد و به نظر می رسد فیلم برای اکران عمومی خود، در این بخش باید یک سوم پایانی میبایست یک تدوین مجدد را تجربه کند.اما در مجموع کت چرمی بعنوان تجربه نخست کارگردانش تجربه ای تقریبا موفق است که میرزا محمدی را از این آزمون روسفید خارج کرده است./جام جم