درخت بلوط درختی است قوی و سخت که معمولاً در کوه ها و مناطق صعبالعبور می روید. برای همین بلوط را نماد مقاومت و ایستادگی در شرایط سخت نیز می دانند.
طرح «بلوط» ویژه نوجوانان مقاومی است که تلاش میکنند پرقدرت از شرایط سخت عبور کنند و حامی خانواده خود باشند. این طرح حاصل تلاش مشترک مجموعه کار و آگاهی «راحیل» و گروه جهادی نادیان و پشتیبانی خیرین نیکاندیش است.
سید مهدی موحد مدیر مجموعه کار و آگاهی راحیل از تجربیاتش حین اجرای این طرح میگوید:
حلقه وصل: طرح بلوط چطور شکل گرفت؟
ما در مجموعه کار و آگاهی راحیل علاوه بر تمرکز بر تولید و مخصوصاً ارائه محصولاتی برای سبک زندگی ایرانی بر پایه ی چوب، درزمینهٔ آموزش مهارت کار با چوب ویژه نوجوانها هم یک تجربه ی خوبی داشتیم. درواقع مدل کار با چوب برای ما در مجموعه کار و آگاهی راحیل یک فرصت بود تا بتوانیم با استفاده از ماهیت این مواد خام و خصوصیات آنیک فرایند آموزشی، تربیتی و مهارت افزایی را اجرا نماییم.
در این تجربه با بررسی اهداف و محتوای کتابهای آموزشی دوره ی ابتدایی به یک طرح اجرایی دوره رسیده بودیم که در آن بهجرئت می توان گفت که حداقل شصت درصد از اهداف بسیاری از کتب پایه های سوم تا ششم ابتدایی در یک فعالیت پویا و بانشاط در آن محقق می شد. علاوه بر آن شاخصه های شخصیتی و شایستگی های پایه مانند خلاقیت، اعتمادبهنفس، فکر و برنامهریزی و … را نیز می توانستیم در این فعالیت ها محقق کنیم.
البته این فرایندها یک بخش تکمیلی هم داشت؛ در قسمت تکمیلی این دوره ها، نوجوانان را ترغیب می کردیم که به خودشان به دید یک تولیدکننده و مولد نگاه کنند. یعنی به این فکر کنند که چطور می توانند با استفاده از مهارتی که کسب کرده اند با همراهی یک مربی و تجهیزاتی که در کارگاه هست محصولی را تولید کنند که یک نفر دیگر برای تهیه آن مایل باشد پول پرداخت کند. این اندیشه یعنی کمک به تربیت اقتصادی هنرجوها. چرا که باید به نیاز، مشتری، مهارت، مواد خام، ارزشافزوده، سود و … فکر کنند. تولید کنند. بازاریابی کنند و … این بخش تکمیلی با نوعی تعامل حسابشده تربیتی همراه بود. یعنی ما با نوجوان قرارداد می بستیم و او متناسب با استفاده از کارگاه درصدی از سودش را به ما می داد و این مسئله موجب رشد شخصیتی او می شد. و البته نهایتاً بعضی از نوجوانان را هم ترغیب می کردیم که به داشتن یک کارگاه شخصی در منزل همفکر کنند که دو نفر هم توانستند کارگاه خودشان را راهاندازی کنند.
تجربه قبلی ما باعث شد گروه جهادی نادیان به ما مراجعه کنند و طرح بلوط شکل بگیرد. سوال گروه جهادی این بود که ما میتوانیم این طرح را برای مخاطب خاص خودمان انجام دهیم؟
حلقه وصل: مخاطب طرح بلوط چه اقشاری هستند؟
مخاطبی که گروه جهادی نادیان معرفی کردند یک گروه از نوجوانان مستعد از خانوادههایی بودند که شرایط زندگی خاصی داشتند.
با نگاه آسیب شناسانهای که خود جهادیها داشتند این بچهها عمدتاً از خانوادههایی بودند که بار زندگی بیشتر روی دوش مادر بود و توجه به امکان نقشآفرینی سایر اعضای خانواده نشده بود. نوجوانهای پسر هم در معرض آسیبهای اجتماعی بیشتری هستند و اگر در مسیر درست روی مسائل اساسی و موردنیاز، وقتشان صرف نشود زودتر درگیر آسیب میشوند. بنابراین مخاطب خاص این طرح نوجوانان پسر بودند.
حلقه وصل: پیشازاین طرح تجربه کار با این قشر از مخاطب هم داشتید؟
خیر. برای خود من یک تجربه جدید بود و انگیزه پیدا کردم که غیر از مخاطبهای دستهبندیشده و کانالیزه شده که چه در مدرسه چه در محیط فعلی مجموعه راحیل داشتم با بطن جامعه و بلکه با یک برش جدی از اجتماع هم مواجه بشوم. با توجه به تجربیات آموزشی گذشته تمایل داشتم با این نوع مخاطب هم بهصورت منظم مواجه شوم لذا تصمیم گرفتیم بهصورت آزمایشی کار را پیش ببریم.
طرح اولیه که برای این نوجوانان آماده شد هیچ تفاوتی با سایر مخاطبین ما نداشت.
دقیقا همان اهداف آموزشی و مهارتی را داشتیم، فقط چند پیوست به آن اضافه کردیم. البته یک مقدار ترس و دلهره و کمی ذهنیت منفی داشتیم از مخاطبی که بنا بود از یک محیط پرتنش و متفاوت به این طرح وارد شود.
بحث مربیها هم برای ما جدی بود. در تجربه قبلی ما بیشتر از سه یا چهار نوجوان را در یک کلاس پذیرش نمیکردیم. بالاخره کار جدی است با ابزار سروکار دارند. تعداد که زیاد شود، خطرناک است. عملاً بیش از این تعداد با یک مربی امکانپذیر نیست. این گروه ده نفر بودند و باید این ده نوجوان را درگیر کار میکردیم. طبیعتاً برای پشتیبانی سرویس و تدارکات راحتتر بود که یکبار ماشین بگیرند و هر ده نفر در یک نوبت به کارگاه بیایند و برگردند اما خیلی بررسی کردیم چطور بیایند و بروند که در گروههای چهار، پنجنفره آموزش ببینند. یا اینکه خارج از کارگاه تا منزل چطور میتوان آنها را بیمه کرد و در مسیر مسئولیت با چه کسی است؟ داخل کارگاه مسئولیت با کیست. در مرحله اول پایگاه بسیج محله زندگی بچهها رفتوآمد و بیمه را متقبل شد. داخل کارگاه هم ما بیمه کردیم و هر مربی با پنج نفر هنرجو کار میکرد.
حلقه وصل: هدف طرح کار کردن این بچههاست؟
خیر. هدف طرح بلوط صرفاً کار کردن و شاغل شدن این افراد نیست. سن آنها سن کار نیست. ما نمیخواستیم کودکی و نوجوانی اینها را بگیریم، بلکه بحث رشد فکری و شخصیتی آنها با محوریت مهارت آموزی در یک شرایط واقعی مطرح بود که کار یاد بگیرند نه اینکه مثل فعالیت فوقبرنامه به آن نگاه کنند. حتی اغلب اینها تجربه کار در محیطهای بیرونی هم داشتند، اما ما میخواستیم بچهها نگاه کارگری و شاگردی به خودشان نداشته باشند و خودشان را کارفرما ببینند. از این جنس سؤالات زیاد پیش میآمد. برای همه سؤالات در جلسات همفکری دنبال پاسخ و تدوین سند جامع طرح بودیم و نهایتاً با فازبندی طرح را شروع کردیم و مرحلهبهمرحله پیش رفتیم که تجربیات عملی هم به تدوین سند کمک کند.
حلقه وصل: طرح بلوط چند مرحله دارد؟
تاکنون ما چهار مرحله اصلی و یک پیش مرحله برای این طرح پیشبینی کردیم.
در پیش مرحله کار اصلی ما تمرکز برجذب و همراهی مربی بود. کسی که هم مهارت فنی اولیه را داشته باشد و هم به معنای واقعی یک معلم و مربی باشد. لذا بیشتر دنبال جوان هایی بودیم که هم باانرژی باشند و تجربه کار تربیتی در یک محیط مانند مسجد را داشته باشند و هم علاقهمند به کسب تجربه و مهارت فنی کار باشند. از بین چند نفر از دوستان مسجدی سه نفر با ما همراه شدند و ابتدا یک دوره ی مقدماتی برای آنها برگزار کردیم.
در مرحله اول برای خود بچه ها یک فرم اولیه از اطلاعات فردی و خانوادگی پرکردیم و در اختیار مربیان گذاشتیم که شرایط شخصی و خانوادگی مخاطب و هنرجوهای گروهشان را بهتر بشناسند. یک سری محصولات چوبی هم برای این مرحله انتخاب کردیم که از ساده به سختتر باشد. همچنین محصول طوری باشد که تنوع استفاده از ابزار و وسایل را هم داشته باشد و حداقل مهارت های اولیه را بتواند به بچهها انتقال بدهد. درعینحال خیلی پیچیده نباشد که تکلف درست کردنش بچهها را دلسرد کند.
این مرحله یک دوره مقدماتی بود با این هدف که ما با بچهها ارتباط بگیریم. بچه ها دست به ابزار بزنند با ابزار آشنا بشوند و یک محصولی درست کنند که مزه تولید را بچشند و نهایتاً بتوانند تولیدی خود را عرضه کنند. یک سری سیاست های کلی هم گذاشتیم. مثلاً هر گروه موظف بود بعد از هر جلسه گزارش عملکرد خودش را بنویسد. باید طرح محصولات کشیده شود. مواد خام موردنیاز را بنویسند و … یعنی نوشتن برای ما مهم بود. خود مربی ها هم باید هر جلسه گزارش حال و هوای بچه ها را می نوشتند. همچنین مثلاً موقع عرضه بچه ها باید در جلسه ی مزایده از کارشان دفاع میکردند. یعنی جلوی جمع پشت بلندگو صحبت میکردند. که خود این اتفاق و راضی کردنشان و تمرین کردن با آنها خودش یک کار پرزحمت بود. سرجمع در مرحله ی اول هر گروه 16 ساعت کار جدی در کارگاه داشتند.
از همان اول بنا داشتیم ورود به هر مرحله بر اساس ظرفیت و شرایط هنرجوها باشد. برای مرحله دوم 40 ساعت کار طراحیشده بود. یعنی هم زمان کلی دوره بیشتر شده بود و هم ساعت کار. اگر در مرحله اول دو سه ساعت میآمدند کارگاه، در مرحله دوم پنج شش ساعت کار مداوم. یکی از لذت-های ما دیدن خستگی درکردن و چایی خوردن بچه ها در وسط کار بود. حس و حالشان واقع دیدنی بود.
در مرحله تکمیلی هم تصمیم گرفتیم کار را حرفهایتر جلو ببریم. افرادی که برای ادامه راه ظرفیت بیشتری نشان میدهند را رصد کنیم و به مراحل سه و چهار برسانیم.
روند اجرایی مرحله سه و چهار خیلی برایمان ملموس نبود، هدف این بود که بچهها به کارگاه تولیدی خودشان برسند.
خب اینجا برایمان سال بود کسی که میخواهد کارگاه کار با چوب بزند حداقل سیصدتا چهارصدمیلیون تومان سرمایه لازم دارد که مکان بگیرد و ابزار بخرد و این هم در حد کار این بچهها نیست. ولی خب فکر کردیم صنایع چوب طوری است که میشود یک سری محصولات را با یک سرمایه ده تا پانزده میلیون تومانی در یک بالکن یا حیاط یا پارکینگ یا اتاقی تولید کنند. مثل استند گل یا وسایل زینتی.
در مراحل سه و چهارم این کلیدواژه برای ما مهم بود که نوجوان احساس کند خودش میتواند یکچیزی را درست کند و عرضه کند. برای ما مهم بود که این نوجوانان خدماتی به خودشان نگاه نکنند. فکر نکنند همیشه باید شاگرد باشند و به بقیه خدمات بدهند کارگر یا مونتاژکار بمانند بلکه میتوانند کارآفرین و مولد باشند. این هدف در مواجهه مربیها با هنرجوها باید خودش را نشان بدهد.
حتی اگر در مراحل قبلی بهنوعی بازار را ما برایشان فراهم می کردیم، در این مرحله باید با دنیای واقعی و بازار واقعی مواجه می شدند.
حلقه وصل: این مراحل هزینهبر است، برای تأمین هزینههای طرح چه برنامهای داشتید؟
برای پشتیبانی طرح بلوط یک گروه مشترک بین مجموعه کار و آگاهی راحیل و گروه جهادی نادیان و پایگاه بسیج سلطانآباد شکل گرفت. ایده اولیه و همه پیگیریها هم متعلق به گروه جهادی نادیان بود و برنامهریزی اولیه را انجام دادند و پشتیبانی مالی از کار را شروع کردند. البته پایگاه بسیج فقط در فاز اول برای تأمین هزینه سرویس بچهها همراهی کرد. پسازآن گروه جهادی نادیان با شناسایی و جلب همکاری افرادی که درک خوبی از تفکر جهادی داشتند مثل جناب سرهنگ دوستدار که از ابتدای کار همراه ما بودند و پشتیبانی کردند. همچنین دوستانی مانند آقای سید عبدالغفار حسینی و خیرین و اعضای گروه جهادی هزینهها را تأمین میکردند و بهمرور حامیان طرح بلوط بیشتر شدند. علاوه بر پشتیبانی مالی برخی با خرید محصولات برخی هم با توان تخصصی خود از طرح حمایت می کنند.
حلقه وصل: چه بخشهایی از طرح بیشتر نیاز به پشتیبانی مالی دارد؟
ما یک برآورد اولیه کردیم که چه بخشهایی از کار هزینهبر است. هزینه مربی داشتیم باید مربی متخصص میآوردیم و هزینه میکردیم که کار جدی گرفته شود. کار فوقبرنامه نبود که میانه راه رها شود.
هزینه مواد خام داشتیم که در کل گران هست فکر این هم باید میکردیم که بچهها مبتدی هستند هدر رفت هم زیادتر از کار حرفهای هست. استهلاک دستگاه هم زیاد است مخصوصاً وقتی آدم ناوارد قرار است با آن کار کند. این جزو طبیعت کار است استهلاک دستگاهها در کار آموزشی بیشتر از کار حرفهای اقتصادی است.
البته چون فرایند ما تربیتی بود در ادبیات مربیها مدام تکرار میشد که بچهها دقت کنند کمترین هدر رفت مواد خام داشته باشند و از موادی که دارند بهترین استفاده را بکنند. حواسشان باشد به دستگاهها آسیب نزنند. باید یاد میگرفتند که واقعیتر فضای کار را ببینند.علاوه بر آن کار آموزشی وقت تولید را از کارگاه میگرفت و ما باید اجاره کارگاه هم میدادیم این هم هزینه خاص خودش را داشت. برای یک گروه دهنفره برآورد هزینه کردیم دوره مقدماتی هشت تا ده تومان هزینه داشت که به یک حداقل محصولی برسیم.
البته پیشبینی کردیم که اگر بتوانیم محصولات را به فروش برسانیم تا حدی به کار کمک میشود. یعنی مرحله مقدماتی کاملاً جنبه حمایتی داشت و سوددهی نداشت.
بهاینترتیب هزینه یکمیلیون برای یک نفر در دوره مقدماتی در نظر گرفته بودیم. واقعیت این است که یک نفر یک دوره آموزشی مشابه بگذراند چند میلیون باید هزینه آموزش کند چه برسد به اینکه در یک محیط واقعی جدی مثل کلاس خصوصی دوره بگذراند. این عدد برای کسی که اصل کار را بفهمد، ناچیز هست.
حلقه وصل: دوره مقدماتی چه تجربیاتی برای ادامه طرح ارمغان آورد؟
دوره مقدماتی با یک افتتاحیه نیم روزه آغاز شد. بچهها در فضای جذاب اولیه با برنامههای مختلف اعم از پخش مستند( زنگ کار ) و آشنایی با انواع چوب و دستگاههای موجود در کارگاه و مسابقه فوتبال و خاطره گویی مربیها و مدعوین از اولین تجربهای که منجر به کسب درآمد شد، شکل گرفت.
از جلسه دوم بچهها تولید محصول را شروع کردند.چند محصول برای این دوره مشخص کرده بودیم شروع کار از استند گل بود چون هم ساده بود، هم میتوانست تنوع طراحی داشته باشد؛ هم کاربردی بود. بچهها چند نمونه استند گل و چند نمونه گلدان چوبی کارکردند.
البته این دوره در اصلاح ذهنیت منفی ما هم خیلی مؤثر بود. بدون تعارف من تا قبل از شروع دوره به این فکر می کردم که مثلاً در کارگاه دوربین بگذارم، بچهها رو رصد کنم، مواظب حرف زدنشان باشم و … اما واقعیت این بود که بچهها بسیار بامعرفت بودند و با توجه به زندگی سختی که داشتند نسبت به سنشان پختهتر و بزرگتر بودند. آن آسیبهای اولیه که در ابتدا در ذهن ما بود اصلاً نداشتیم درعینحال کار با آنها سخت بود چون در یک برزخ سنی بودند نه کودک بودند نه نوجوان جاافتاده. شرایط سنیشان یک حساسیتهایی داشت.
خصوصیات فردی و شرایط خاص خانوادگی شان هم دخیل بود. مثلاً یک نفر شخصیت کاریزماتیک-تری داشت و یک نفر دیگر کاملاً پیرو بود. یک نفر اصلاً زیر بار کار جمعی نمی رفت، یک نفر منزوی بود و … رصد کردن این ویژگیهای شخصیتی پیچیده نبود چون پررنگ خود را نشان میدادند، اما کنترل یک مقدار سخت بود.
یک دو دستگی هم حس کردیم.چون چند نفر سابقه کارگری داشتند معلوم بود کارکردند و دستشان به ابزار آشنا بود و ادعای بیشتری داشتند. چند نفر هم شخصیت متفاوتتری داشتند و اعتمادبهنفسشان نسبت به بقیه کمتر بود و منزوی میشدند .در دوره مقدماتی دو نفر از دایره خارج شدند هشت نفر ادامه دادند. چند جلسه که پیش رفتیم مربیها درباره تکتک بچهها حرف میزدند و به یک شناخت نسبی رسیده بودند . هفتتا استند گل و چند گلدان ماحصل دوره مقدماتی بود و که با مزایده در برنامه اختتامیه فاز یک به فروش رسید.
حلقه وصل: چرا مدل مزایده را برای اختتامیه فاز یک انتخاب کردید؟
خیلیها با اختتامیه مرحله یک و مزایده دست سازههای بچههای بلوط با طرح آشنا شدند. یکی از اهداف ما در اختتامیه مرحله اول مطرح کردن این مدل بود. از طرف دیگر به خاطر شرایطی که کرونا به وجود آورده بود برای فروش محصول به چند مدل فکر کردیم.
یک مدل این بود که بهصورت مجازی، خود ما محصولات را برای بچهها بفروشیم.
این مدل کار ما را راحتتر میکرد اما دوست داشتیم بچهها با آدمهای خارج از محیط زندگی مواجه شوند و از محصول خود دفاع کنند. بنابراین به مدل مناسبتری فکر کردیم. یک مدل این بود که یک ایونت یا رویداد تعریف کنیم و بچهها دریکی از کافهها و کتابفروشیها محصولاتشان را عرضه کنند. طی یک روز مخاطبین بیایند و بروند و محصولات را بخرند.چون محصولات کم بود و بچهها نوجوان پسر بودند برآوردمان این بود که شاید کارهای این تیپی از حوصله مخاطب خارج باشد.
درنهایت یک سالن بزرگ گرفتیم و با توجه به محدودیتهای کرونایی به اندازه یکسوم ظرفیت سالن تعداد محدودی از خیرین و حامیان بلوط و متولیان فعالیتهای جهادی را دعوت کردیم و مزایده در حد چند ساعت برگزار شد و برای فاز بعد هم مدل پیشفروش را در این اختتامیه تجربه کردیم.
البته همانطور که گفتم، در مزایده اینکه بچه ها بیایند و متشخصانه از کارشان دفاع کنند برای ما موضوعیت داشت. در حس اعتمادبهنفسشان خیلی تاثیر داشت. یکی از بچهها تا لحظه آخر آنقدر استرس داشت که زیر بار صحبت کردن نمی رفت اما بعد از این برنامه ترسش ریخت. حتی یکبار که یکی از اعضای شورای شهر آمده بودند بازدید از کارگاه، وقتی همین نوجوان متوجه شد خودش امد جلو و گفت که می خواهد حرف بزند. بعد هم نشست و کل مشکلات محل زندگی شان را گفت. برایمان جالب بود که مشکلاتی که می گفت اصلاً ربطی به مسائل شخصی و سن و سالشان نداشت. از کوچه و فاضلاب و کمبود فشار آب و … حرف زد.
حلقه وصل: اهداف طرح در برنامه اختتامیه و مزایده محقق شد؟
بله اختتامیه کمک خوبی به ادامه مسیر کرد. فارغ از اینکه جلسه اختتامیه یک جنبه تفریح و سرگرمی هم برای بچههای بلوط داشت. جلسه مزایده چند ساعت بود اما اردوی اختتامیه برای بچهها یک روز کامل بود و بقیه فرصت شان برنامههای تفریحی و جلسه توجیهی برای دوره تکمیلی داشتند. این بچهها در حالت عادی هم ارتباط برقرار کردن با ادمهای بیرونی برایشان سخت بود چه برسد به اینکه بخواهیم بگوییم بیا از کارت دفاع کن.
در یک زمان محدودی با آنها تمرین کردیم و تقسیم کار شد که بیایند روی سن و درباره طرح با مخاطبین گفتگو کنند. مخاطب هم ارتباط بیشتری با کار گرفت محصولات فاز یک کاملاً در این برنامه فروش رفت.
برای هر کدام از بچهها پانصدهزار تومان به عنوان دستمزد در نظر گرفتیم. اینجا هنوز معلوم بود دنیای غیرواقعی هست. چون کار و زمانی که بچهها گذاشته بودند انقدر نبود و بیشتر در طول دوره حمایت میشدند اما می خواستیم مزه کسب درآمد را بچشند .
نکته بعدی که برای ما سؤال بود این بود که آیا پانصدهزار تومان را بهصورت نقدی به خودشان بدهیم؟ هدیه نقدی با توجه به مشکلاتی که می دانستیم خانواده ای اینها درگیر هستند ،چه عواقبی خواهد داشت؟ ممکن بود پول را از بچه بگیرند و بچه احساس شکست داشته باشد یا ممکن بود این میزان نقدینگی برای بچهها خطرساز باشد .
نهایتاً به یک مدل بینابینی رسیدیم و یک اردوی پایان دوره برای بچهها طراحی کردیم. چون در آستانه آغاز سال تحصیلی بودیم ابتدای اردو سرزدن به یک مغازه لوازم التحریر و یک کتابفروشی در نظر گرفتیم بعد هم برنامه تفریحی با مربیان تجربه کنند و یک مبلغی هم نقد بماند که خودشان با خانواده برای خرج کرد آن تصمیم بگیرند. روز اردو با ماشین مربیها دنبال بچهها رفتیم. ابتدا به پاتوق کتاب رفتیم. برای ما طبیعی بود که بچهها ابتدا به ساکن خیلی با کتاب ارتباط نگیرند ولی همین گفتگو و دیدن فضا که بچهها را ترغیب بکند که یک عددی از دستمزدت را صرف کتاب و مطالعه بکن برای ما موضوعیت داشت ولو اینکه در آینده ثمر بدهد.
در حین این اردو خیلی چیزها را رصد کردیم. مثلاً یکی از بچهها انقدر که دغدغه داشت برای خواهر کوچکترش هدیه بخرد برای خودش دغدغه نداشت. یا آن کسی که تا کتاب معرفی میکردی اول قیمت را چک میکرد ومحاسبه میکرد چقدر خرج میشود و چقدر می ماند. اما بعضی ها دقت خاصی نداشتند. دوست داشتیم این موارد در پرونده مکتوب نوشته شود.
در طول دوره هم هر گروهی یک چک لیست داشت که هرروز هرکاری میکردند در آن می نوشتند که چقدر مواد خام مصرف کردند و اندازه گیری ها و طراحی ها و عملکردشان ثبت می شد. یک فرم گزارش کار هم مربی داشت که غیر از گزارش روزانه و ثبت مراحل کلی کار اگر مسئله خاصی می دید یا مسئله ای پیش می امد در آن قید میکرد.
همین ها یک آورد خیلی خوب تربیتی داشت و جزو تجربیات اولیه ما بود.یک مسیری از پاتوق کتاب پیاده با بچهها رفتیم تا لوازم تحریری در فلکه ستاد که با تخفیف ویژه پذیرای ما بود. نکته جالب اینجا بود که بچهها هیچ رغبتی برای خرید لوازم تحریر برای سال جدید نداشتند درحالی که ما فکر میکردیم استقبال کنند. در گفتگو بین خودشان متوجه شدیم چون در آستانه شروع مهر ماه خیریه ها و گروههای زیادی در محله شان لوازم تحریررایگان توزیع میکنند برای آنها مهم نیست که خودشان پولی برای این اقلام هزینه کنند. بیشتر دنبال شلوار و تی شرت لوکس بودند . یکی از بچهها میدانست که خانواده اش بشدت برای اجاره خانه مشکل دارند و با رضایت کامل مواظب بود زیاد خرج نکند و عمده پول را صرف رفع مشکل خانواده خود کرد و حس حمایتی خوبی برای این پسر نوجوان ایجاد شده بود. نهایتاً به زیارت حرم علی ابن حمزه رفتیم و دوره مقدماتی باخاطره های خوش این اردو تمام شد.
حلقه وصل: دوره تکمیلی چه تفاوتی با دوره مقدماتی داشت؟
در دوره مقدماتی هفته ای دو روز هرروز دوساعت بچهها درگیر کار میشدند. در دوره تکمیلی کار جدی تر شد. هفته ای دو روز شد اما حدود پنج تا شش ساعت کار میکردند و خسته میشدند . یکی از تفریحات شان در این دوره این بود که بین کار بیایند مثل استادکار ها چای ماسالا بخورند. چای ماسالا برای شان خاطره ساز شد. برای محصولات دوره تکمیلی یک مقداری کار را پرچالش تر کردیم. البته در بحث پیشفروش خیلی موفق نبودیم طبیعی هم بود چون در جامعه مخاطب ما این محصولات یک مقداری لوکس حساب میشود. کار با کیفیت بود و هزینه هم بالا هست کار بازاری نیست .طبیعی بود که در پیشفروش زیاد استقبال نشود. برای همین چند محصول که چالش مهارتی بیشتری داشت در دوره تکمیلی تولید کردیم.
در این مرحله هم دوتا از بچهها به واسطه تغییر سرپرست و تغییر مکان زندگی جدا شدند. مخاطبان ما شش نفر شدند. یک گروه چهار نفره و یک گروه دونفره .اما خیلی جدی پای کار بودند و با هم همکاری میکردند خسته میشدند گاهی با هم بحث میکردند و با اقتضائات دوران نوجوانی این مرحله را هم پشت سر گذاشتیم و دوره خیلی خوبی بود. توقع داشتیم در دوره تکمیلی با فروش محصول هزینه دوره را تأمین کنیم اما چون همه محصولات فروش نرفت و استهلاک دستگاه هم بالا رفت و نیاز به تعمیر دستگاه پیش آمد. همچنان طرح نیاز به پشتیبانی مالی داشت. با پشتیبانی گروه جهادی نادیان در دوره تکمیلی برنامههای حمایتی مثل ویزیت چشم بچهها و توزیع اقلام خوراکی نذری برای بچهها و خانواده هایشان داشتیم و بچههای تاحدی برای تأمین معاش عزتمند خانواده منشا اثر شده بودند.
در دوره تکمیلی هم یک اختتامیه برای بچهها گرفتیم و دستمزد هم دریافت کردند اما طبق حساب و کتاب کارهایی که در طول دوره انجام دادند با قیمت گذاشتن کار هم تا حدی آشنا شدند. دوست داشتیم دراین مرحله بچهها با فضای تولید جدی تر آشنا شوند و از فضای حمایتی صرف خارج شوند.
برای پایان این مرحله یک اردوی ویژه طراحی کرده بودیم. دوست داشتیم بچهها محیطهای حرفهای ولی با شرایط خاص را ببینند. لذا ابتدا از یک کارخانه بازیافت بازدید داشتیم که اکثر کارکنان انجا افراد بازپروری شده بودند که پس از ترک اعتیاد به زندگی برگشتند. از یک فضای بسیار کثیف و از زباله ها به تولید مواد اولیه بسیار تمیز برای تولیدات پلاستیکی می رسیدند و محصولشان برای تولید الیاف مصنوعی استفاده میشد. سپس از دو کارگاه چوب متفاوت از کوچک تا بزرگ بازدید کردند .
بچهها می دیدند در یک سوله اندازه کارگاه ما ده،دوازده نفر کار می کنند و خرج زندگی و خانواده را تأمین می کنند. در ادامه برنامه بچهها با فردی آشنا شدند که مغازه لوازم خانگی داشته و با دیدن برخی وسایل مغازه در ذهنش جرقه زده که چرا این دستگاه را خودم نسازم؟ با همین انگیزه کارگاه راه انداخته و خودش کارافرین شده است و حالا آونتوستر تولید میکرد.
درهمه این بازدیدها هم سعی میکردیم چند سؤال کلیدی بپرسیم. اینکه چند نفر هستند، از کجا شروع کردند، چقدر هزینه کار میکنند و چقدر در میآورند و … . در ادامه برنامه ظهر بازدید موزه دفاع مقدس انجام شد و با نماز و زیارت شهدا یک فضای معنوی تجربه کردند و تجربه خوش مسابقه در سالن فوتسال و نهار و پرداخت دستمزد و توضیح فاز بعدی برای بچهها پایان بخش اردوی دوره تکمیلی بود.
حلقه وصل: افق شما برای طرح بلوط چیست؟
برای این کار سه پیوست تربیتی و مهارتی و اقتصادی تعریف کردیم. پیوست مهارتی یعنی بچهها مهارت کار با ابزار و چوب را یاد بگیرند. من کتاب های رشته فنی حرفه-ای رشته درودگری و نجاری و کابینت سازی را مرور کرده بودم. کتاب های آنها هم مثل رشتههای ما پر از آموزشهای انتزاعی غیرکاربردی بود. چندین کتاب گرفتیم که بررسی کنیم و یک جزوه دربیاریم که بچهها اگر بخواهند وارد حوزه کار با چوب بشوند صفر تا صد مهارتهای اولیه موردنیاز آنها چیست. البته یک نکته دیگر هم در مهارتها داریم. ما معتقدیم پیوست مهارتی ما باید دو وجه داشته باشد. یک وجه آن مهارت کار با چوب است اما وجه دیگر و وجه مهمتر این است بچهها فنی بار بیایند. ترس از تحلیل و بررسی و دست به ابزار شدن نداشته باشند. خودشان تولید کنند. خودشان ابزارشان را تعمیر کنند نگاه فنی پیدا کنند. برای این منظور منطق های نظام فنی را درآوردیم که نظام علت معلولی زیاد در آن دیده میشود. مثلاً اینکه فرد فهم کند دلیلی دارد که ماشین روشن نمیشود. نکته دوم این است که این پیوست مهارتی سیستمی نگاه کردن را به فرد یاد بدهد.
پیوست تربیتی طرح هم خیلی برای ما اهمیت دارد. با اساتید تربیتی به نام صحبت کردیم و دغدغههای جدی داشتیم که اجازه نداریم اینها را زودتر از سنشان بزرگ کنیم. حق دارند از کودکی و نوجوانی شان استفاده کنند درعینحال که واقعیت زندگی شان چیز دیگری است وباید مهارتهای بیشتری کسب کنند تا امکان عبور موفقیت آمیز از پستی و بلندی مسیر زندگی داشته باشند.
در همین راستا به کلید واژه شخصیت رسیدیم. اگر ما بتوانیم درخلال طرح گزارههای شخصیتیشان را تقویت کنیم با توجه به شرایط پرآسیبی که دارند، میتوانند درمقابل برخی خطرات واکسینه شوند. ما درتلاشیم پیوست تربیتی منسجمتری داشته باشیم. احساس می کنم برخی از مبانی نظری بعضی افراد مثل علامه جعفری میتواند به ما کمک کند.
پیوست سوم ما پیوست اقتصادی است که خودش دوقسمت دارد. یکی اینکه بتوانیم یک چتر اقتصادی برای خود طرح ببینیم که لزوماً همیشه نیازمند خیرین نباشد و بتواند خودش را تأمین کند . این امکانپذیر است اگر بتوانیم هزینههای اولیه را پایین بیاوریم. مثلاً اگر مکان و یک سری ابزار اولیه تأمین کنیم هزینه اجاره مکان و استهلاک دستگاه به حداقل می رسد .
برای توسعه طرح هم مربی و منتور جدی لازم داریم که این کار، کار اصلی آنها باشد و روی آن تمرکز کنند.ازطرفی باید سیستم و شبکه فروش داشته باشیم و تولیدات بچههای بلوط را برند کنیم. هم خیلی به تحقق این هدف کمک می کند طی یکی دو سال کار کردن طرح خودش را تأمین کند هم برای آینده کاری بچهها پشتیبان خوبی میشود. برای این کار به فکر برندینگ محصولات «بچههای بلوط» هستیم.
پیوست دوم این است که بچهها طی این روند تربیت اقتصادی بشوند. ما صرفاً نمی خواهیم بچهها نجار شوند مهم این است که طی تجربه نجاری نگاه شان به خودشان تغییر کند. نگاه شان صرفاً کارگری نباشد، نگاه کارفرمایی باشد تولیدکنندگی را لمس کرده باشند وسراغ هر شغل و مهارتی که در آینده بروند مهارتهای پایه اقتصادی را کسب کرده باشند. یادبگیرند در دنیای واقعی چطور حساب و کتاب کنند. طی این سه مرحلهای که در طرح بلوط گذراندیم دانش شفاهی این سه پیوست را گردآوری کردیم که باید به دانش مکتوب تبدیل بشود و سند فرآیند این کار را تدوین کنیم. پیشبینی ما این است که بچهها بعد از دوره تکمیلی وارد دوره حرفهای شوند در دوره حرفهای به آنها کار سفارش میدهیم و دیگر فرد به فرد سفارش میگیرند. یا خودشان ممکن است ایده داشته باشند و ما به آنها کمک می کنیم که ایده خود را به تولید برسانند و بازاریابی کنند. از اینجابه بعد قضیه فردی است و هر کس با توجه به وقت و توانی که صرف می کند ذی نفع اقتصادی میشود.
تا نهایتاً مرحله چهارم که اشتغالزایی و حمایت از راهاندازی کارگاه شخصی و ورود به بازار کار آنهاست .ما همچنان حمایت منتورینگ و کوچینگ را در آن مراحل ادامه می دهیم.
در جلسات همفکری یک جدولی تهیه شد که فضای کار ما را ملموستر و شفافتر می کند. هدف از این طرح در یک جمله «تربیت نوجوان رشید ماهر حامی خانواده» است. مخاطب ما نوجوان پسر است درباره آن بحث کردیم که چرا پسر و چرا نوجوان؟ این نوجوان قرار است رشید شود. در پیوست ترییتی رشید شدن را هدفگذاری کردیم یعنی کسی که شخصیتش رشد یافته و پس لزوماً ما قرار نیست پیش از موعد بزرگش کنیم و بار خانواده بر دوشش بگذاریم اما فردی است که خودش احساس میکند باید سهم خودش را نسبت به مسائل خانوادهاش بشناسد و نقشش را ایفا کند و در شرایط و مسائل مختلف خانواده لااقل در موضع انفعال نباشد. فعال باشد.
ماهر به معنی کسی که مهارت کسب کرده و نهایتاً نسبتش با خانواده مشخص باشد ، حمایتگر باشد
اینکه اینها چه سنی باشند از چه خانوادهای باشند مجموعه حامی داشته باشند و… ورودی و خروجی طرح را در آن جدول تعریف کردیم. فرایند و منطق کلی مسیر هم تعریف کردیم یک دوره آزمایشی هم اجرا کردیم والان نیاز داریم اینها را تبدیل به سند اولیه کنیم. و آماده ورود گروه بعدی هستیم. در دل اجرا هم کار بهمرور تکمیلتر و اصلاح میشود .
البته ما معتقدیم قرار نیست کل معضلات اجتماعی جامعه را برطرف کنیم و عجلهای برای کمیت کار نداریم همینکه بتوانیم یکبرشی از جامعه را کمک کنیم کمتر آسیب ببیند در این مرحله کار کمی نیست.
استقبال خوبی از طرحشده اما تلاش داریم گول نخوریم و عجولانه وارد توسعه کمی بشویم. موفقیت کار ناظر به محقق شدن گزارههایی است که در پیوست ها مطرحشده است و این مهم نگاه کمی مطلق سازگار نیست. باید توجه داشت چیزی که برای این قشر طراحیشده لزوماً برای یک قشر دیگر جواب نمیدهد.