سرویس معرفی_ مصطفی رزاقی: بیست و اندی سال است که به صورت غیر رسمی و رسمی تعداد زیادی خادم بدون هیچگونه چشمداشتی زحمت میکشند تا خدمات لازم را به همه کسانی که در قالب اردوهای راهیان نور از مناطق عملیاتی بازدید میکنند برسانند. در این راه خطرات و اتفاقات بسیاری برای خادمان شریفی که هیچگاه نباید از سهم آنها در گسترش و تعمیق کمی و کیفی این اردوها چشم پوشی کرد در این سالها رقم خورده که اتفاقا از چشم رسانهها و مسئولین امر هم دورمانده و کمتر به این موضوع پرداخته شده است.
به مناسبت اعیاد مبارک شعبانیه و روزهای پاسدار و جانباز و مقارن شدن آن با روز سوم خرداد گفتو گویی داشتیم با «محمود خاوئی» خادمی که خودش 28 ماه در جنگ حضور داشته و در سالهای پس از آن با تمام سختیهای دوری از خانواده آن هم به مدت چند سال در لحظات نزدیک به تحویل سال برای رونق بخشیدن به اردوهای راهیان نور هرساله به صورت داوطلبانه به عنوان خادم در مناطق زیارتی و عملیاتی جنوب کشور مشغول به خدمت بوده و در حادثهای در یکی از یادمانهای زیارتی به فیض جانبازی 70 درصد نائل میشود.
برای آشنایی بیشتر مخاطبین حلقه وصل خودتان را معرفی کنید.
محمود خاوئی هستم. فرزند احمد و متولد 1345 و ساکن پاکدشت.
سابقه حضور در دوران دفاع مقدس هم داشتید؟
بله. 28 ماه در مناطق چمسری، مهران و مناطق دیگر و عملیاتهایی مثل عملیات آزادسازی مهران حضور داشتم.
از چه سالی به عنوان خادم در یادمان های زیارتی مشغول به خدمت شدید؟
از حدود 10 سال پیش به همراه دانشجویان و دوستان کوله بار به مناطق عملیاتی طلاییه، هویزه، شلمچه، گلزار شهدای خرمشهر، موزه خرمشهر، یادمانهای دیگر میرفتیم.
ماجرای حادثهای که منجر به جراحتتان شد را برای ما شرح دهید.
جزئیات حادثه را در خاطر ندارم ولی ماجرا از این قرار است که در گلزار شهدای خرمشهر بودیم که مواد منفجرهای (که احتمالا به همراه زائران بوده) در کنار بنده منفجر شد.
چه مشکلاتی جسمانی برای شمابعد از حاثه انفجار برای شما بهوجود آمد؟
یکی از دستهای من از مچ قطع شد و یکی از آنها چهار انگشت ندارد. چشم چپم هم آسیب دید. از دوران جنگ هم ترکش داخل ریهام مانده و شیمیایی هم هستم و جانباز 70 درصد هستم.
نهادهای مسئول به شما رسیدگی میکنند؟
ما برای رسیدگی کسی این کارها را نکردیم! و در این راه هم خیلی چیزها پیدا کردیم که اصلا جزء مادیات به حساب نمیآید و از کسی توقعی نداریم.
دوستان سپاه پاکدشت هم چند وقت یک بار احوال ما را جویا میشوند.
از راهیان نور چطور؟
از راهیان نور هیچ کسی به ما سر نزد! البته آنها هم گرفتاریهای خودشان را دارند ما هم توقعی نداریم.
هدفتان از رفتن به اردوهای راهیان نور چه بود؟ شما هم میتوانستید مثل خیلیهای دیگر بدون توجه به مسائل جامعه به زندگی ساده خودتان ادامه دهید و شاید این حادثه هم که منجر به افزایش جراحاتتان شد هم برایتان رخ نمیداد؟
اولین هدف من لبیک گفتن به ندای حضرت آقا بود که گفتند زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. ما هم که سعادت نداشتیم شهید شویم گفتیم بلکه از این راه کاری را انجام داده باشیم.
زمان جنگ بنده مجرد بودم و با شور و حال جوانی که داشتم نمیدانستم متاهل ها چه حسی داشتند ولی در سالهای بعد که متاهل بودم و درآمد هم داشتم و خرجی منزل را برای خانواده میگذاشتم و 15 روز، 20 روز میرفتم تا در خدمت زوار و شهدا باشم. میخواستم بدانم که در زمان جنگ که متاهلها این امکانات را نداشتند با چه دل و حالی میآمدند؟! همیشه آروزی چشیدن حس آنها را داشتم.
بین شهدا کدامیک را بیش تر دوست داشتید؟
شهید بهروز مرادی، شهید جهان آرا بعد هم شهید موسویان که ارادت خاصی خدمتشان دارم. شهید کلهر هم که جای خودش را دارد.
نظرتان در مورد جوانهای امروزی چیست؟
در محل که بودیم با این حال و هواهایی که میدیدیم از جوانها هم دلزده شده بودیم ولی وقتی رفتیم راهیان نور و جوانهایی را دیدیم که همه لیسانس و فوق لیسانس و... هم داشتند خیلی امیدوار شدیم و گفتیم که روی جوانهای امروزی هم میشود حساب کرد و اگر کسی خواست گردن کلفتی کند جوانهایی داریم که گردنشان را بشکنند.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
الان هم در خدمت بچه ها و رفقای جهاد دانشگاهی هستیم که در قالب اردوهای جهادی به مسجد سازی و رسیدگی به مناطق محروم مشغول هستند.