به گزارش حلقه وصل، ادبیات داستانی انقلاب اسلامی هرچند تلاش داشته تا در سالهای گذشته بخشی از ضعفهای موجود در این حوزه را مرتفع کرده و دریچههای جدیدی را به روی ادبیات معاصر ایران بگشاید، اما نتیجه حاصل شده چندان مطلوب اهل نظر نیست. حقیقت آن است که ادبیات داستانی این حوزه نتوانسته همپای دغدغهها، آرمانها و آرزوهای یک ملت حرکت کند و از این رو، همواره یک قدم از مردمش عقبتر حرکت کرده است. هرچند در سالهای گذشته بارقههای امیدوارکنندهای درخشیده است، اما آسمان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی همچنان کمفروغ است و اثری که همسنگ «دن آرام» یا «گذر از رنجها» و ... باشد، متولد نشده است.
با توجه به این خلأ، تلاشهایی از جانب دغدغهمندان ادبیات انقلاب اسلامی مانند زندهیاد امیرحسین فردی در دهه ۸۰ شکل گرفت، جوایزی چون جایزه داستان انقلاب راهاندازی شد و در این مدت چهرههای جدیدی به جامعه ادبی کشور معرفی و آثار متعددی منتشر شد، اما نتیجه حاصل شده با آنچه باید باشد، فاصله بسیاری دارد. شاید از همین روست که محمدرضا بایرامی، دبیر علمی یازدهمین دوره جایزه جلال، در اختتامیه این جایزه با اشاره به این کاستیها، گفته بود که حقش بود که «دن آرام» این انقلاب تاکنون نوشته میشد. در همین رابطه، کارشناسان درباره چرایی این موضوع دلایل مختلفی را ذکر میکنند؛ از رنجی که نگاههای سیاسی بر ادبیات انقلاب وارد میکند، تا نبود نقدی آینهوار که کژیها و کاستیهای ادبیات این حوزه را یادآوری کرده یا فقدان نظریههای علمی در این باب و غیره.
رهبر معظم انقلاب که در دهههای گذشته همواره یکی از دقیقترین مسئولان در امور ادبی بودهاند، بارها در دیدارها و مناسبتهای مختلف نسبت به رفع این خلأ از سوی نویسندگان و جامعه ادبی کشور تذکر دادهاند. از سوی دیگر، ایشان با معرفی رمانهای فاخر در دیگر انقلابهای جهان مانند انقلاب روسیه و انقلاب فرانسه، نقطه آرمانی را به دغدغهمندان این حوزه نشان دادهاند. به نظر میرسد وزیر جدید فرهنگ و مسئولان فرهنگی در دوره جدید مدیریتی میتوانند با تقویت انجمنهای صنفی، احیای مجلات و انجمنهای ادبی که در سالهای اخیر کمرمق شده یا از فعالیت بازایستادهاند، به مطالبات رهبر معظم انقلاب در این زمینه جامه عمل بپوشانند. در ادامه بخشهایی از سخنان رهبر معظم انقلاب در اینباره را میتوانید بخوانید. این بخشها برگرفته از کتاب «من و کتاب»، منتشر شده در انتشارات سوره مهر است:
زبان انقلاب و جنگ؛ فقط زبان هنر است
واقعاً انقلاب جزو آن حوادثی است که جز با زبان هنری، اصلاً قابل بیان کردن نیست. مثلاً آدم چطور میتواند در یک تاریخ، وضع زندانهای رژیم پهلوی را تصویر کند؟ اصلاً در تاریخ نمیشود. کسی حوصله ندارد که اینها را در تاریخ بخواند، جز در داستان و در شعر، عمده در داستان میشود اینها را بیان کرد. بقیه ماجراهایی هم که در انقلاب گذشته، فقط در قصه و کار هنری قابل ارائه است و لاغیر؛ لذاست که داستان انقلاب باید نوشته میشد.
شما الآن میتوانید داستان انقلاب را بنویسید؛ اصلاً آن را باید حالا بنویسید. داستان انقلاب را آن زمانها نمیشد نوشت؛ الآن باید نوشت کما اینکه من میگویم قصه جنگ را هم الآن باید نوشت. زمان جنگ، خاطرات جنگ را میشد نوشت، همین کاری که شماها کردید، اما قصه جنگ یک چیز دیگر است. هنرمندی که میخواهد از این ماجرا یک قصه دربیاورد، بایستی بر فضا مسلط باشد، تا بتواند از همه عناصر استفاده کند... اصلاً خاصیت کار هنری این است. باید اثر پایی از همه قضایای انقلاب در این قصه بیاید. در یک کوچه اتفاقی میافتد، در یک خانه اتفاقی میافتد؛ اما این کوچک شده آن حادثه بزرگی است که در همه جای کشور اتفاق افتاده است.
نقاط اوج را سوژه کنید
موضوعات گوناگون انقلاب که حائز کمال اهمیت است، باید موضوع کارهای هنری ما قرار بگیرد. گاهی آدم میبیند که قصهنویس یا نمایشنامهنویس یا فیلمساز امروز، به جای اینکه به نکات اصلی انقلاب توجه کند و آنها را به سلک هنر بکشد، سراغ مسائل درجه دو و گاهی مسائل مضر میرود که اصلاً نبایستی آنها مطرح بشود. زخمها ودردهای انقلاب دیدن، آنها را درشت کردن و برجسته کردن، رنگ و جلای داستانی به آنها زدن و آنها را پخش کردن، هیچ خدمتی به انقلاب نیست. انقلاب در کنار نقاط درد و کمبود و محرومیتی که دارد، نقاط قوت و درخشندگی بیشتری هم دارد. شما نمیتوانید هیچ انقلابی را سراغ کنید که در آن، رنج و درد و زحمت نباشد. حالت انتقال، اینها را دارد. مایه هنری که امروز وجود دارد، چه شعر، چه فیلم، چه نمایشنامه، منهای اجرا، باید ظریفترین، انسانیترین، پرشکوهترین عالیترین نقاط ممکن را در این انقلاب پیدا کند و آنها را به سلک نظم بکشد، این کاملاً طبیعی است.
نمایاندن آنچه شاهدان نمیبینند
من حوادثی را به چشم خود دیدهام که شاید چشم مادی نتوانسته آنها را درک کند؛ اما بعد که شما هنرمندان آنها را به نگارش درمیآورید یا در قالب نمایش نشان میدهید، و یا به زبان قصه بیان میکنید، من آن حوادث را بازبینی میکنم، میبینم عجب حوادثی بوده است؛ تازه شروع به فهمیدن آن میکنم. لذا به نظر من، نقش هنرمند مسلمان، نقش فوقالعاده برجستهای دارد.
دستمان از قصه خالی است
اگر شما نصف انتشاراتتان را فقط قصه منتشر کنید، چنانچه یک قصه خوب باشد، هیچ ایرادی ندارد. ما متأسفانه از این جهت دستمان خیلی خیلی خالی عقب است. از چیزهایی که بنده همیشه تأسف میخورم، این است. ما به دلایلی، البته این دلایل هم از نظر من روشن است، از استخدام هنر برای ابلاغ پیامها و ارزشهای انقلاب تا حدود زیادی محروم ماندهایم؛ یعنی آن مقداری که شایسته بود، نشد. کمونیستها از این جهت دستشان از ما جلوتر بود. ... آنها (دشمنان) ارزشهای دروغی و مجازی خودشان را اینگونه با هنر اصیل و برجسته آرایش دادند و عرضه کردند؛ چرا ما ارزشهای واقعی خودمان را از این چیز با ارزش محروم کنیم؟ در این زمینه واقعاً باید کار بشود.
داستان؛ ابزار تبلیغ انقلاب
در انقلابها و نهضتهای آزادیبخش بزرگ دنیا، یکی از وسایل تبلیغات، همین رمانها و داستانهاست؛ ... قصههای بسیار خوبی دارند؛ ... زیباییها را به بهترین وجهی... در قالبهای بسیار عالی ارائه کردهاند... بنده وقتی این کتابها را میخوانم... و با انقلاب خودمان مقایسه میکنم، میبینم انقلاب ما مناظر خیلی خیلی عالیتر، پُرشکوهتر، هیجانانگیزتر و زیباتری دارد که میتواند ارائه بدهد. هنرمندان ما حقیقتاً مسئولاند و باید پاسخگو باشند. باید این زیباییها را که آنها میتوانند ببینند، بیش از مردم عادی جستوجو کنند و ببینند و آنها را ارائه بدهند.