سرویس سیاست حلقه وصل - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
وقتی شاخه زیتون زمین افتاد محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:«از شما تقاضا میکنم به مردم ما کمک کنید از تبعیدگاه اجباری خود که به وسیله فشار اسلحه، ظلم و ستم و بیداد به آنها تحمیل شده به میهن خویش باز گردیم... در موطن ملی خود آزادانه و با عزت زندگی کرده و از مزایای زندگی به عنوان ملتی واحد بهرهمند شویم... از شما تقاضا میکنم، یاری میطلبم که مردم ما را به استقرار حاکمیت ملی و مستقل همراهی کنید. امروز من آمدهام با یک شاخه زیتون در یک دست و تفنگ رزمنده راه آزادی در دست دیگر، کاری نکنید که شاخه زیتون از دست من رها شود. نگذارید شاخه زیتون از دست من به زمین افتد. نگذارید شاخه زیتون از دست من به زمین افتد»؛ اینها جملات پایانی سخنرانی مفصل یاسر عرفات در نشست عمومی سازمان ملل سال ۱۳۵۳ است.
علیرغم نمایش کمیک عرفات، اسرائیلیها و آمریکاییها بهتر از هر کس دیگری میدانستند که جلد اسلحه عرفات خالی است و میان دو دست این مرد فلسطینی فرقی نیست و اگر شاخه زیتونش بر زمین افتد هم اتفاقی نمیافتد. نهایتاً خم میشود و دوباره آن را برمیدارد و تکان میدهد. همینطور هم شد و این روند تسلیم و سازش در نهایت به قرارداد خفتبار اسلو رسید که خود سرآغاز دور تازهای از تحقیر و تضییع حقوق فلسطینیها شد.
سخنرانی عرفات در حالی انجام شد که رژیم اسرائیل یک سال قبل از آن، در چهارمین جنگ خود با اعراب (جنگ یوم کیپور ۱۹۷۳) نیز پیروز شده بود. تا آن زمان صهیونیستها در جنگ ۱۹۴۸، جنگ کانال سوئز ۱۹۵۶، جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و بالاخره جنگ یوم کیپور پیروز شده بودند و کار بجایی رسیده بود که حتی اعراب نیز باور کرده بودند ارتش اسرائیل شکستناپذیر است. این تصور باعث شد تا نابودی رژیم جعلی اسرائیل به آرزویی محال و دست نیافتنی تبدیل شود و ایده مبارزه با آن کم کم جای خود را به پذیرش این رژیم به عنوان واقعیتی غیرقابلانکار و ایده مذاکره و سازش بدهد.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نقطه عطف و آغازین برگشتن ورق در پرونده فلسطین بود. در حالی که وادادگان و سازشکاران روز به روز و بیش از پیش در گرداب تسلیم فرو میرفتند، به موازات آن جریانی شکل گرفت که مقاومت را سرلوحه فکر و اقدام خود قرار داده و میدانست با شاخه زیتون نمیتوان گله کفتار را رام کرد.
عقبنشینی نیروهای اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ اولین ثمره این نهال بود و البته تا تنومند شدن آن راهی دراز در پیش بود. جنگ ۳۳ روزه لبنان در سال ۲۰۰۶ نقطه عطفی در این میدان بود. هیمنه ارتش تا بندندان مسلح اسرائیل به دست حزبالله در هم شکست و جهان اسلام برای نخستینبار طعم شیرین پیروزی در برابر صهیونیستها را چشید. ارتش اسرائیل دیگر آن ارتش شکستناپذیر و همیشه پیروز نبود. خاورمیانه جدید متولد شده بود اما نه آن خاورمیانهای که آمریکاییها و اسرائیلیها نقشهاش را کشیده بود و انتظارش را داشتند. دو سال بعد صهیونیستها به غزه یورش بردند و اینبار نوبت فلسطینیهای غزه بود که در جنگی ۲۲ روزه پوزه اسرائیل را به خاک بمالند و نتیجه مقاومت را لمس و کاری کنند که چندین کشور عربی با ارتشهای منظم و یال و کوپال و ادعا نتوانسته بودند از عهده آن برآیند و جز خفت و ناامیدی دستاوردی نداشتند. جنگ ۸ روزه سال ۲۰۱۴ میخ آخر را به تابوت رؤیای شکستناپذیری اسرائیل کوبید.
خیال خامی است اگر کسی در تحولات اساسی منطقه میان آمریکا و اسرائیل تفاوتی قائل باشد. پیروزیهای چهارگانه رژیم اسرائیل در جنگهای قرن بیستم، پیروزی آمریکا نیز بود و اساساً با حمایت همهجانبه واشنگتن در ابعاد مختلف بهدست آمد. اگر قرن بیستم قرن پیروزیهای صهیونیسم و متحدانش بود، قرن بیست و یکم صحنه زوال و شکست آنهاست. علاوهبر آنچه گفته شد، محور عبری-عربی به طور مشخص در چهار جبهه شکستهای مفتضحانهای را پذیرا شده است؛ سوریه، عراق، یمن و بالاخره معامله قرن.
سوریه اولین و اصلیترین این معرکهها بود که برخی تحلیلگران به درستی از آن به عنوان جنگ جهانی کوچک یاد میکنند. آمریکا، اسرائیل، اروپا و برخی کشورهای مرتجع و وابسته منطقه به همراه ترکیه تمام سعی و تلاش خود را کردند تا سوریه را از زنجیره مقاومت حذف کنند. برنامه آنها از براندازی نظامی تا تجزیه سوریه با قوت و قدرت پیگیری شد و کار به جایی رسید که عدهای از سیاسیون در تهران میگفتند کار سوریه و بشار اسد تمام است و جمهوری اسلامی باید به فکر دوران پسااسد باشد. اما اینبار نیز مردانی از جنس مقاومت و ایمان صحنه تاریخ را تغییر دادند و بااذن الله کاری کردند که روی کاغذ و با محاسبات معمول، ناممکن مینمود.
صحنهای که قرار بود به حذف سوریه و شکستن کمر محور مقاومت تبدیل شود، برعکس شد و امروزه، اسرائیل با مخاطرات جدید و مرگباری روبهروست. حزبالله که تا آن روز فقط تجربه جنگ چریکی و در مقیاسی محدود را داشت، اینک به نیرویی تبدیل شده است که میتواند همزمان در چند جبهه دست به عملیاتهای بزرگ بزند. اسرائیلیها بهتر از هرکسی میدانند که حزبالله پیش از جنگ سوریه و پس از آن تفاوتهای عمده و تعیینکنندهای دارد. روی زمین هم نهتنها تهدید نظام سوریه برای اسرائیل تمام نشد
-که شاید اساساً پیش از آن تهدید مستقیم و فوری نبود- بلکه جبههای جدید مقابل صهیونیستها باز شد تا این رژیم جعلی بیش از پیش در محاصره قرار گیرد.
عراقی که قرار بود به سه کشور کوچک و ضعیف تجزیه شود محل تولد حشدالشعبی به عنوان بخشی از ارتش جهانی مقاومت شد. نیرویی که علاوهبر پاسداری از امنیت کشور و مردم خود میتواند به یاری سایر بلوکهای مقاومت نیز شتافته و خود را به مرزهای سرزمینهای اشغالی نیز برساند و در وقت لزوم به ماموریت خود عمل کند.
یمن نیز که گمان میرفت ضعیفترین حلقه از محور مقاومت است و ظرف یکی دو هفته میتوان نسخهاش را پیچید، با پایمردی و مجاهدت رزمندگان انصارالله نشان داد نه تنها چنین نیست بلکه شاید بتوان آن را یکی از قویترین و مستحکمترین قطعات این زنجیره دانست. ضرباتی که مجاهدان یمنی در این سالها به دوستان اسرائیل وارد کردهاند، چنان بینظیر و خردکننده بوده است که حتی آمریکاییها را نیز به عنوان سپر آلسعود، تحقیر کرده است. شکست خوردن از فقیرترین و مظلومترین مردمان منطقه، آخرین چیزی بود که آمریکا، اسرائیل و آلسعود گمانش را میکردند.
معامله قرن محصول این شکستهاست. نمایشی برای پوشاندن تحقیرها و سیلیهای محکمی که برق از چشم جبهه مقابل ربوده است. پس باید حیلهای میساختند. این توطئه، تنها نقاب را از صورت متحدان قدیمی صهیونیستها در منطقه برداشت و با فرونشاندن غبارها، چهره دوستان و دشمنان واقعی فلسطین را آشکار کرد.
البته که این پیروزیها و دستاوردهای تاریخی و بینظیر بیهزینه نبوده است. چه بسیار مبارزانی که در این راه از جان خویش گذشتند و مرد اول میدان و سرسلسله آن مجاهدان راه حق و آزادی فلسطین کسی نیست جز حاج قاسم سلیمانی که حتی دشمنانش نیز اعتراف میکنند که او آینده غرب آسیا را رقم زد و وعده پیروزی نهایی را با خون خویش امضا کرد. شاخههای زیتون باشد برای ترسوها و آنانکه اهل ذلتاند. پرچم پیروزی در دستان ماست.
به قول نبیل ابو عبدو، شاعر لبنانی؛
دریا و دشت و رودخانه برای ماست
و چگونه در برابر آتش، مذاکره و معامله کنم
مقاومت خواهم کرد
ایران ما و انتخابات ۱۴۰۰ علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:۱. بدون تردید همزمانی انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ با دوره تحول سیاسی در عرصه بینالملل و همینطور تحولات جمعیتی کمی و کیفی در داخل ایران، آن را به انتخاباتی متفاوت تبدیل کرده است. دولت امریکا پس از فرازونشیب ۴۰ ساله با جمهوری اسلامی در دوره ترامپ به اوج خصومت با ایران رسید و ملت ایران توانست با عبور از این دوره، تصور فروپاشی را تبدیل به توهم کند. هرچند این عبور نقطه عطفی در سیاست خارجی بهوجود آورد اما در عرصه داخلی آثار اجتماعی و اقتصادی و روانی بر جامعه به جای گذاشت. در هم تنیدگی این دوران با شیوع کرونا نیز وضعیت جامعه را از نظر فیزیکی و روانی دچار تغییرات کرد. متأثر از این وقایع، از یک سو مردم شاید شوق و سرزندگی کمتری برای شرکتهای سیاسی و اجتماعی داشته باشند و از سوی دیگر بیش از ادوار قبل میتوانند با مشارکت در تعیین سرنوشت و خطوط راهنمای سیاسی، اجتماعی، فرصت ملی برای بهرهبرداری از دستاوردهای ناشی از مقاومت و ایستادگی در برابر تهدیدات تحریم و کرونا را به ثمر بنشانند. من اطمینان دارم که درایت و بلندنظری مردم ما بر آن احساس رخوت و خستگی از بحرانهای فرساینده غلبه خواهد کرد اما این اطمینان نباید ما را در نهادهای سیاسی و مدنی از ایفای نقشی که برعهده داریم، باز بدارد.
۲. انتخابات به مثابه پدیدهای چندوجهی و مشترک میان حکومت، مردم و نهادهای مدنی است. رسالت حکومت اطمینان از حضور پژواکهای گوناگون جریانها و احزاب سیاسی است. مردم باید آسودهخاطر باشند که نمایندگان شایستهای که عقاید و دیدگاههای آنها را بازتاب میدهند فرصت لازم برای مشارکت در تمامی مراحل انتخابات را خواهند داشت و در این بین، نهادهای مدنی از رسانهها تا تشکلهای مردمنهاد سیاسی- اجتماعی به منزله بازیگران واسطهای در شکل دادن به انتظارات و انتقال مطالبات نقشی حیاتی ایفا میکنند.
۳. میزان مشارکت در انتخابات در ۱۴۰۰ از جنبههای داخلی و خارجی آثار متعددی دارد و به عقیده من انتخاباتی با مشارکت بالا آثار و تبعات مثبتی را هم در عرصه داخلی و هم خارجی به بار خواهد آورد و دولت آینده را قادر به عبور از بحرانهای احتمالی و مدیریت مسائل داخلی و تقویت جایگاهی مؤثر در جهان خواهد کرد.
در دوران پساتحریم تنشهای بینالمللی ما همگی از بین نخواهد رفت زیرا قدرتهایی که به دنبال انرژی و تسلط بر منطقه هستند و رژیم اسرائیل که ناکام شده از تداوم تحریمهاست به شیطنتهای خود ادامه خواهند داد. یک دولت با آرای ضعیف مشروعیت مدنی بالایی را برای حضور پرقدرت در مجامع جهانی نخواهد داشت. در آنچه که به شکست اخلاقی امریکا انجامید نقش دولتهای برآمده از انتخابات با آرای بسیار بالا را نمیتوان نادیده گرفت. حضور دولتی ضعیف، توطئه اسرائیل در منطقه را نمیتواند خنثی کند و تجربه ما نشان داده روابط خوب همسایگی با دولت مبتنی بر آرای بالا و دموکراسی بالا رابطه متقابل داشتهاند. دموکراسی و انتخابات با مشارکت بالا در ایران و دموکراسی در منطقه نوعی انتفاضه سیاسی علیه اسرائیل محسوب میشود.
۴. در داخل کشور پس از یک مقاومت طولانی، جامعه جویای آرامش و رنجدیده از تحریم و کرونا نیازهای زیادی بروز خواهد داد. من سالهای اخیر و سالهای آینده را سالهای ضرورت پاسخگویی بیشتر دولتها نه تنها به نیازهای سطح اول نسل جوان مثل کار و مسکن، بلکه نیازهای منزلتی سطح بالاتر که من آن را به خواست طبقه متوسط فرهنگی تعبیر میکنم، میدانم. دولتی که با آرای پایین بر کرسی نشسته باشد مشارکت اقتصادی و کارآفرینی را نمیتواند تضمین کند. مشارکت مردم فقط در عرصه سیاسی محدود نمیشود بلکه میزان مشارکت به کنش جامعه در عرصههای اجتماعی و اقتصادی نیز تسری مییابد.
۵. ما در این برهه نیازمند گسترش اعتماد بسیار زیادی هستیم. برای عبور از این دوران ما نیازمند انتخاباتی با مشارکت بالا و اعتمادآفرین هستیم. کارویژههای انتخابات در جامعهای که طی سالهای اخیر به دلیل همهگیری کرونا و توأمانی آن با اثرات مخرب تحریمهای غیرقانونی و یکجانبه امریکا، متحمل خسارتهای مادی و روانی شده و متأثر از تبلیغات فرصتطلبانه و تحریف واقعیات از سوی رسانههای بدخواه، اعتماد سیاسی مردم را هدف گرفته، به مراتب مهمتر از هر زمان دیگری است.
ما چهار سال دشواری را در مواجهه با بیرحمانهترین تحریمهایی که تاریخ متأخر به خود دیده، پشتسر گذاشتیم و زیر تیغ این مشقت، روزهای تلختری را در مقابله با همهگیری کرونا که تحریم به دردآوری آن افزود، سپری کردیم. اما هیچکدام از اینها بهدست نمیآمد اگر مردم با متانتی که سزاوار ملت متمدن و شکیبای ماست، آن درد و رنج را تحمل نمیکردند و مقاومتی تماشایی را در برابر هجوم بداندیشان به کیان سرزمین ما به رخ نمیکشیدند. البته مردم این همراهی را نمیداشتند اگر به کوشش وقفهناپذیر دولت منتخب در اداره امور به بهترین وجه میسر، واقف نبودند و رنج مقاومت را بر خود آسان نمیکردند، اگر به آیندهای بهتر پس از عبور از طوفان مشکلات، امید نداشتند.
بهرغم برخی قضاوتهایی که امروز شکل گرفته، البته تاریخ قضاوت خواهد کرد که نتیجه انتخاب مردم در ادوار گذشته چگونه و چقدر مؤثر بوده است.
۶. مقام معظم رهبری در جملهای کوتاه، نیاز به مشارکت را تبیین کردند: «انتخابات انصافاً یک فرصت بینظیر است؛ یعنی یک فرصت بیبدیلی است؛ هیچ چیز دیگری جای انتخابات را برای کشور و استحکام پایههای اقتدار کشور نمیگیرد. انتخابات حضور مردم است و وقتی مردم حاضر باشند، نظام را هیچ قدرتی نمیتواند تکان بدهد.»
۷. هدف عالی انتخابات این دوره که در واقع تحقق بخشیدن به روح قانون اساسی هم هست، باید فراهم کردن زمینه مشارکت حداکثری از راه اجابت مطالبات قانونی رأی دهندگان باشد. گرچه همه باید بدانیم که نمیتوانیم به خشنودی حاصل از نزدیک شدن به پایان تحریم و همهگیری کرونا دست پیدا کنیم مگر آنکه یکبار دیگر مسئولیت اجتماعی خود را نه تنها با نشان دادن تسلیم ناپذیری در راه تعیین حق سرنوشت - با وجود همه موانع و گاه دلسردیها- بلکه با هموار کردن مسیر مردم به سوی صندوقهای رأی ایفا کنیم.
رژیم جعلی صهیونیستی که از ابتدای تشکیل همواره با بحران هویتی و موجودیتی مواجه بوده است، طی سالهای اخیر گرفتار بحرانهای متعدد دیگری نیز شده است؛ بحرانهایی که پایههای این رژیم که روی یک بستر متزلزل بنا شده است را پوسانده و هر لحظه ممکن است آوار شود.
فارغ از بحران هویتی اسرائیل که از زمان اشغال و غصب سرزمینهای فلسطینی، گریبانگیر صهیونیستها بوده، طی سالهای اخیر بحرانهای امنیتی، سیاسی و اجتماعی نیز دامن صهیونیستها را گرفته است به گونهای که حتی کارشناسان و ناظران غربی نیز آن را بدترین بحران تاریخ اسرائیل خواندهاند.
۱- نخستوزیر فاسد و اعتراضات ضددولتی
فساد گسترده بنیامین نتانیاهو و حلقه نزدیک به وی طی سالهای اخیر باعث بروز ناآرامی و شورشهای ضددولتی در سرزمینهای اشغالی شده است.
ماههاست معترضان به طور منظم علیه نتانیاهو تظاهرات برگزار میکنند و خواهان کنارهگیری او به خاطر اتهامات ارتشا، کلاهبرداری و خیانت در امانت هستند. معترضان همچنین به شیوه دولت نتانیاهو در مدیریت پاندمی کرونا اعتراض دارند.
حضور هفتگی هزاران معترض در مقابل اقامتگاه نتانیاهو و ادامه اعتراضات باعث بروز چرخهای از بیاعتمادی و ناآرامی در سرزمینهای اشغالی شده است و به خاطر نفوذ نتانیاهو در قدرت و کند پیش رفتن روند محاکمه، به نظر میرسد این بحرانها حالاحالاها ادامه داشته باشد.
حزب لیکود به رهبری نتانیاهو، شرکتکنندگان در این اعتراضات را نیروهای وابسته به جریانهای چپ اعلام کرده و برخی از رسانههای این کشور را به دامن زدن به تنشهای سیاسی در این رژیم متهم کرده است.
۲- بحران ساختاری و ناکارآمدی رژیم
به دنبال افشای پروندههای فساد نتانیاهو، شکاف عمیقی در میان احزاب کوچک و بزرگ رژیم صهیونیستی به وجود آمده است. بسیاری از احزاب همپیمان حزب لیکود، راه خود را از نتانیاهو جدا کرده و این مساله باعث شکلگیری بحران دیگری در ساختار سیاسی این رژیم شده است. ناکامی حزب لیکود در ائتلاف با سایر احزاب برای تشکیل کابینه سیاسی باعث شده تلآویو طی ۲ سال گذشته نتواند یک کابینه منسجم داشته باشد و رژیم را مجبور به برگزاری ۴ انتخابات پیاپی برای خروج از این بحران کرده است. با این حال بهرغم برگزاری ۴ انتخابات در عرض کمتر از ۲ سال، هیچ حزبی موفق نشده کرسیهای لازم را برای تشکیل یک کابینه مستقل به دست آورد. حتی ائتلاف عجیب «نتانیاهو/ بنی گانتس»، رهبر ائتلاف آبی و سفید برای نخستوزیری دورهای نیز کارساز نشد و به خاطر ریاکاری و فریبکاریهای نتانیاهو و دور زدن گانتس در تصمیمگیریهای مهم و حساس، این توافق نیز از هم پاشید و منجر به برگزاری چهارمین انتخابات در مارس گذشته شد. برگزاری انتخابات چهارم نیز گرهی از کلاف سردرگم رژیم صهیونیستی باز نکرد و نشان داد ساختار سیاسی رژیم دارای مشکلات بنیادین و پیچیده است و بحران ناکارآمدی، بنبست سیاسی این ساختار را هویدا کرده است.
«آونر بن زاکن» استاد دانشگاه و تحلیلگر در این باره میگوید اسرائیل با بحران تاریخیای روبهرو است که فقط با تغییر نظام انتخاباتی میتوان آن را حل کرد. این تحلیلگر صهیونیست همچنین تاکید میکند نظام سیاسی اسرائیل قادر به ارائه راهکار برونرفت از بنبست نیست و اعتراضات گسترده سالهای اخیر نشان میدهد اسرائیل در یک پیکره بیمار محاصره شده و نهادهای آن نیازمند تغییرات ساختاری هستند.
۳- تهدیدهای امنیتی جدید و پیچیده علیه رژیم
در کنار چالشهای سیاسی و اجتماعیای که حکومت تلآویو با آن مواجه است، طی ماههای اخیر زنجیرهای از تهدیدهای امنیتی، نگرانیهای عمیقی را در میان سازمانهای اطلاعاتی، نظامی و جاسوسی این رژیم ایجاد کرده است. هفته گذشته به صدا درآمدن آژیر هشدار در نیروگاه هستهای دیمونا نهتنها این مرکز حساس رژیم صهیونیستی بلکه کل پیکره این رژیم را به وحشت انداخت. صهیونیستها روی دیمونا حساسیت فوقالعادهای دارند و تهدید امنیتی این نیروگاه به نوعی تهدیدی برای کل رژیم صهیونیستی است. موضوع زمانی حساستر شد که تایید شد یک موشک زمین به هوا از سوریه به جنوب فلسطین اشغالی در حوالی دیمونا اصابت کرده است و بدتر از آن پدافند دفاع موشکی رژیم اشغالگر در رهگیری و انهدام این موشک با ناکامی کامل مواجه شده است. شکست پدافند اسرائیل آنقدر سنگین بود که ارتش این رژیم تحقیقاتی را درباره علت ناکامی سامانه دفاعی در اطراف دیمونا آغاز کرده است. قبل از دیمونا نیز انفجاری در یک مرکز امنیتی در مرکز سرزمینهای اشغالی به وقوع پیوست. روزنامه «هاآرتص» در این باره نوشت: این انفجار در یک کارخانه مخصوص تولید تسلیحات پیشرفته از جمله موشک، به وقوع پیوسته است اما رسانههای صهیونیست، جزئیات بیشتری ارائه نکردند. مخفیکاری، سانسور شدید و مشخص نشدن علت انفجار در یک مرکز موشکی حساس نشان میدهد این انفجار نیز یک چالش امنیتی برای رژیم مجعول صهیونیستی بوده است.
وقوع ۲ مورد آتشسوزی گسترده در نزدیکی فرودگاه بن گوریون و همچنین در یکی از دانشگاههای صهیونیستی در قلب قدس اشغالی که منجر به تخلیه ساکنان اطراف فرودگاه و دانشجویان حاضر در دانشگاه شد نیز از جمله اتفاقات مشکوکی است که طی هفتههای اخیر در سرزمینهای اشغالی روی داده است؛ اتفاقاتی که به دلیل امنیتی بودن، هیچ جزئیاتی از آنها در رسانهها درز نکرده است و نشان میدهد رژیم صهیونیستی با بحرانهای تازه و پیچیده امنیتی مواجه شده است که حتی علت آن را نیز نمیداند- یا به دلایل حیثیتی نمیخواهد عوامل و دلایل آن را اعلام کند- در کنار این موارد، باید به تشدید عملیاتهای استشهادی نیروهای مقاومت و شکست نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی در مقابله با خیزش و مقاومت فلسطینیها طی هفتههای اخیر اشاره کرد. در یک مورد، پس از روزها درگیری و تنش میان فلسطینیها و نظامیان رژیم صهیونیستی در اطراف مسجدالاقصی، نظامیان رژیم صهیونیستی مجبور شدند از یک دروازه مهم مسجدالاقصی عقبنشینی کنند و محدودیتهایی که برای روزهداران فلسطینی ایجاد کرده بودند را به طور کامل لغو کنند.
به نظر میرسد مجموعهای از بحرانهای تاریخی و ساختاری از یک سو و تهدیدهای امنیتی جدید و پیچیده که ماهیتشان با تهدیدهای قبلی کاملا متفاوت است، رژیم صهیونیستی را با بحرانهای لایهلایه و عمیق مواجه کرده است؛ بحرانهایی که تار و پود رژیم را در آستانه ازهمگسیختگی و فروپاشی قرار داده است.
در رابطه با ابلاغیه اخیر شورای نگهبان به وزارت کشور در خصوص صلاحیت داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری، صرف نظر از اینکه این ابلاغیه اصلاحیه مصوبه سال ۱۳۹۶ است یا خیر، مقدمتا باید به چند موضوع اشاره کرد. موضوع اول اینکه مطابق اصل ۷۱ قانون اساسی، وظیفه قانونگذاری ذاتا بر عهده مجلس شورای اسلامی است.
باید این نکته را نیز اضافه کرد که به موجب اصل ۷۲ این قانون، مجلس شورای اسلامی نمیتواند قوانینی وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمی کشور، قانون اساسی یا شرع انور مغایرت داشته باشد.
اصل برتری قانون اساسی ایجاب میکند، کلیه قوانین و مقررات در چارچوب آن وضع شوند و با هیچ یک از اصول قانون اساسی مغایرت نداشته باشند، یعنی اگر مجلس شورای اسلامی قانونی وضع نمود که با اصول قانون اساسی یا احکام شرع انور مغایرت داشت، تشخیص این امر بر عهده شورای نگهبان است، بنابراین در این رابطه دو نکته مسلم است، اول اینکه قانونگذاری صرفا در صلاحیت ذاتی مجلس شورای اسلامی است و چنانچه مجلس قوانینی مغایر با شرع مقدس و قانون اساسی وضع کرد، بر عهده شورای نگهبان است که این مغایرت را تشخیص دهد.
دوم اینکه طبعا پس از تایید شورای نگهبان قوانین پس از طی تشریفات قانونی لازمالاجرا خواهند شد. این مقدمه کوتاه به سبب مسئلهای که اخیرا مورد توجه اذهان عمومی به خصوص حقوقدانان و نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفت، طرح شد. این مسأله ابلاغیه شورای نگهبان در مورد شرایط جدید نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است که به گمان بسیاری این امر دخالت در امر قانونگذاری است. این اقدام از سوی بسیاری ورود شورای نگهبان به عرصه قانونگذاری توجیه و تفسیر شده است.
در همین راستا نیز تعدادی، هدف از این ابلاغیه را ممانعت از ورود عدهای از نامزدها به عرصه انتخابات ریاست جمهوری و صدور مجوز برای تعداد دیگری از نامزدها به این عرصه تلقی کردهاند. در یک بررسی سطحی میتوان نتیجه گرفت که با این ابلاغیه، کفه ترازوی انتخابات بیش از پیش به نفع نامزد مشخصی خواهد چرخید، البته باید اشاره کرد که شأن شورای نگهبان اجل از این مسائل است و صرف نظر از اینکه این ابلاغیه را ورود به حیطه قانونگذاری بدانیم یا خیر، قطعا اعضای محترم شورای نگهبان به این امر مهم و واقعیت محض اشراف کامل دارند که هرچه فضای انتخابات بیشتر دوقطبی یا چندقطبی باشد، احتمال اقبال عامه مردم به شرکت در انتخابات بیشتر خواهد شد.
این مسأله نه تنها درباره انتخابات پیش رو که درباره سایر انتخاباتها نیز صدق میکند. در غیر اینصورت سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری که در خرداد سال جاری برگزار میشود، با این کیفیت میتواند به سرنوشت انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی دچار شود که این موضوع قطعا نه به نفع نظام و نه به نفع جامعه است. در نهایت، این امر میتواند موجبات دلسردی عامه مردم را پیرامون هر انتخاباتی در سالهای آینده فراهم کند.
میوه امروز جبهه مقاومت کاری که «میدان» حاج قاسم کرد حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:امروز که به پرونده منطقه از کشورهای سواحل دریای مدیترانه یعنی فلسطین، لبنان و سوریه گرفته تا کشورهای متصل به این جبهه همچون عراق و آن سوتر، یمن سرافراز در گذرگاه استراتژیک بابالمندب و فراتر از همه اینها به افغانستان و پاکستان رجوع و میوههای به بار نشسته آن را نظاره میکنیم، تازه میفهمیم که «میدان» حاج قاسم این شهید مقاومت، چه بلایی را بر سر جبهه دشمن آورده است. «رابرت فیسک» سرمقاله نویس روزنامه انگلیسی «ایندیپندنت» در اوج مذاکرات هستهای و رفت و آمدهای دیپلماتیک، گفته بود «نتیجه مذاکرات هستهای ایران و ۵+۱ هرچه باشد، ایران قدرتمندترین کشور منطقه خواهد بود» و در تشریح وضعیت کشورهای منطقه تأکید کرده بود «در شرایطی که عربستان سعودی در منطقه به دنبال قلدری کردن و وزرای اسرائیلی رفتارهای دیوانهوار و داعش به کشتار در منطقه مشغول است، ایران همچون یک صوفی نجیب رفتار میکند و از دریای مدیترانه، منطقه خلیج فارس را مدیریت میکند». آن روز برای خیلی افراد این جمله رابرت فیسک به عنوان یک تحلیلگر رسانهای در غرب، نه یک تحلیلگر داخلی که در کانتکس باورهای دینی و آموزههای انقلاب اسلامی تربیت شده و سخن میگوید، باور پذیر نبود یا شاید هم دولتیها و اصلاح طلبان چنین اظهاراتی را از آوردههای برجامی خود که هنوز هیچ ثمرهای از آن ظهور و بروز نیافته بود، تعبیر و تفسیرمی کردند. امروز که هم خوشبینی برجام باوران و نتیجه رفتار غرب در برجام را دیدهایم و این سو نیز تلاشهای حاصل از تفکر «میدانی» حاج قاسم و جبهه مقاومت را رصد میکنیم، در مییابیم آنچه تاکنون برای ایران در منطقه و فراتر از آن یعنی قدرت فرامنطقهای ایران تأثیر داشته است همین نگاه میدانی و حمایت از جریان مقاومت بوده است. آن روز افرادی همچون رابرت فیسک افق پیش روی جبهه مقاومتی را که مبدع آن امام بزرگوار و رهبر فرزانه و حکیم انقلاب بودند و پیش برنده آن نیز شهید سلیمانی بود، میدیدند و میدانستند حرکتی که از ۲۰۰۶ با جنگ ۳۳ روزه حزبالله با رژیم صهیونیستی شتاب گرفته، میرود تا جبهههای جدیدی را در منطقه باز کند و پیروز نهایی این جبهههای جدید فقط جریان مقاومت و مدیریت هوشمندانه حاج قاسم تحت لوای ایران مقتدر است. ترور سردار سلیمانی این ذهنیت را برای امریکاییها به وجود آورد که فقدان ایشان منجر به مشکلات گستردهای در جبهه مقاومت خواهد شد. امریکاییها با تکیه بر استراتژی زدن سر و فاصله بین بدنه و سر، مترصد ایجاد یک نوع انشقاق و گسست در جبهه مقاومت بودند تا مرحله دوم اقدامات خود یعنی ضربه زدن به گروههای مقاومت در نبود وجود سر یا رهبری واحد برای کاهش قدرت این گروهها را آغاز کنند، اما فقدان سردار شهید سلیمانی هرچند ثلمه بزرگ و فراموش نشدنی برای همیشه تاریخ خواهد بود، اما نه تنها خللی در اراده مقاومت ایجاد نکرد، بلکه موجبات حرکت گستردهتری از جانب جبهه مقاومت در حوزههای مربوطه شد.
تصور امریکا و رژیم صهیونیستی آن بود که با شهادت فرماندهان مقاومت، جبهه مقاومت دچار گسست، شکاف و کاهش توان خواهد شد و با اقدامات نظامی و سیاسی میتوانند گستره و کیفیت جغرافیایی تثبیت شده محور مقاومت را کاهش دهند. امروز که مقاومت گروههای فلسطینی و شلیک موشکهای مقاومت به حیفا و مهمترین مرکز هستهای رژیم صهیونیستی دیمونا و شهرکهای صهیونیستی را میبینیم – آنهم نه با حضور حاج قاسم شهید، بلکه با گذشت کمتر از یک و نیم سال از شهادت آن بزرگوار و فرماندهان مقاومت- نه تنها خللی در مأموریتهای جبهه مقاومت ایجاد نشده است، بلکه این جبهه براساس اقدامات راهبردی سردار سلیمانی دستاوردهای گستردهای کسب کرده است که هیچ کس را یارای انکار آن نیست.
مقاومت در یمن امروزه به مرحلهای از پیشرفت و توان رسیده که مثالزدنی است. عربستان که روزی قرار بود چهل روزه پایتخت یمن را تصاحب کند، اکنون در منجلابی از گرفتاریها قرار گرفته که توان خروج از آن را ندارد. پیشرفتهای نظامی و میدانی یمنیها قابل مقایسه با سالهای گذشته نیست و این توان نظامی و میدانی در عرصههای مختلف خود را نشان داده است. اکنون نیروهای یمنی در حرکتی کاملاً راهبردی، راهبرد خود را از حالت پدافندی به آفندی تغییر دادهاند و همین امر منجر به یک جنگ فرسایشی برای ائتلاف سعودی شده است.
حملات یمنیها به مراکز ائتلاف سعودی در مرکز یمن و حمله به مراکز حساس عربستان سعودی نمونهای از اقدامات آفندی انصارالله و جبهه مقاومت یمن است. پیشرفتهای تکنولوژیکی در کنار دستیابی به انواع موشکهای نقطهزن و تغییر مناسبات از موضع پدافندی به آفندی مهمترین دستاوردهای جبهه مقاومت و حاصل تفکر میدانی حاج قاسم است. ائتلاف سعودی به هیچ عنوان به این موضوع واقف نبود که یمنیها بتوانند چنین تحرکاتی را در زمینه میدانی به منصه ظهور برسانند. این استراتژی از این جهت برای یمنیها مهم بود که تنها راه مقابله با حملات عربستان سعودی را در ایجاد یک تغییر موازنه قوا در زمینه میدانی میدیدند. چنانچه یمنیها به همان پیشرفتها و اقدامات ابتدایی قانع میشدند، به هیچ وجه ائتلاف سعودی تن به هیچ گونه مذاکره سیاسی که امروز برای آن دست و پا میزنند، نمیداد.
به صراحت میتوان گفت که اکنون ثمره تفکر میدانی حاج قاسم خود را بروز داده و میوه آن به ثمر رسیده است و حاصل این تفکر بوده است که جمهوری اسلامی ایران توانسته از سواحل مدیترانه، منطقه خلیج فارس را مدیریت کند و امریکا را در حوزههای نفوذش مجبور به عقب نشینی نماید و گروههای مقاومت فلسطین رادر برابر رژیم صهیونیستی یکپارچه کرده و چنان وحشتی را به دل افسران صهیونیستی بیندازد که آن افسر بلند پایه در جلسه فرماندهان خطاب به مقامات صهیونیستی فریاد بزند که صدای پای ایرانیها و نور سیگار و بوی آن را در مرزهایمان میبینیم و استشمام میکنیم؛ بنابراین آنچه به دست آورده ایم از میدان بوده است. مبادا با مذاکرهای که دشمن از هم اکنون در «وین» چشم به آن دوخته و با وقاحت تمام میگوید در ازای توقف موقت و نه لغو برخی تحریمهای برجامی، خواستار تخریب سانتریفیوژهای نسلهای جدید ir۴، ir۶، ir۹ و... ایران شده اند، به نقطهای برسیم که همه این دستاوردهای میدانی حاج قاسم و جبهه مقاومت در قبال هیچ آوردهای به تاراج برود.
پایان اسرائیل در ۳ نما سیدعلی علوی در روزنامه خراسان نوشت:۷۳ سال از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی گذشته است .رویایی که رهبران صهیونیست با عنوان از نیل تا فرات مطرح می کردند، اینک به پادگانی تروریستی محصور به دیوارهای بتنی تبدیل شده است.ارتش صهیونیستی که روزگاری طی شش روز ارتش سه کشور بزرگ عربی را در جنگ ۱۹۶۷ میلادی (خرداد ۱۳۴۷ )شکست داد، امروز شکست خورده از مبارزان لبنانی در جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ و ۲۲ روزه ۲۰۰۸ مبارزان فلسطینی است.در این ۷۳ سال، گرچه جنگ و صلح ها و معاهداتی از جنگ شش روزه و اشغال لبنان تا کمپ دیوید و شرم شیخ شکل گرفته اما داغ فلسطین و قدس در دل امت اسلام به رغم همه توطئه ها سرد نشد.با پیروزی انقلاب اسلامی ، امام (ره) روز قدس را با نگاهی بلند به آرمان آزادی قدس شریف به عنوان قبله اول مسلمانان بنا نهاد و به گونه ای پایان اسرائیل از ابتدای انقلاب اسلامی به یکی از شعارهای انقلاب اسلامی تبدیل شد .شعار و چشم اندازی که طی بیش از چهار دهه در مقاطع مختلف به اشکال گوناگون مطرح شده است؛ از فراخوان امام به امت اسلام که اگر متحد شوید با یک سطل آب ، اسرائیل را آب خواهد برد تا سال ۹۴ که رهبر انقلاب تصریح کردند صهیونیست ها ۲۵ سال آینده را نخواهند دید.
اما برای پایان اسرائیل چه نماهایی را می توان متصور شد:
۱. حیفا و تل آویو با خاک یکسان خواهد شد
بی اغراق می توان گفت در هفتادوسومین سال تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی ، ایران قدرتمند ترین دشمن اسرائیل است. قدرتی که به صراحت سران اسرائیل به آن اعتراف و ابراز نگرانی می کنند.
نگرانی اسرائیل را وادار به مقابله علنی اما غیرمستقیم کرده و درگیری های این روزها حتی ابعاد گسترده تری نیز یافته است ؛ از هدف قرار دادن پایگاه های نیروهای مقاومت مورد حمایت ایران در سوریه تا جنگ های دریایی. سران رژیم صهیونیستی واقعیت را نمی توانند در نظر نگیرند که اگر اسرائیل دست از پا خطا کند، ایران واکنشی خواهد داشت که میتواند به پایان اسرائیل ختم شود.اشارات سردار سلامی فرمانده سپاه مبنی بر تایید تلویحی به هلاکت رسیدن چندین جاسوس اسرائیلی در مرکز عملیاتی این رژیم در اربیل ، انفجار در مرکز تولید موشک این رژیم در تومر ،اصابت موشک به نزدیکی تاسیسات اتمی دیمونا ، آتش سوزی در کارخانجات آمونیاک و....را به جرئت می توان هشداری عملی و جدی به این رژیم در راستای ضربه پذیر بودن امنیت آن دانست .در واقع یکی از سناریوها برای پایان اسرائیل درگیری نظامی این رژیم با ایران خواهد بود که می تواند پایان اسرائیل را در پی داشته باشد.
۲.زوال تدریجی
براساس آمار و پیمایش ها، وضعیت رژیم صهیونیستی به لحاظ اجتماعی ، سیاسی در ابعاد داخلی ، افکار عمومی در ابعاد جهانی به گونه ای است که به نظر می رسد بدون در گیری نظامی هم اگر این روندها ادامه داشته باشد، اسرائیل در ۲۵ سال آینده وجود خارجی نخواهد داشت. اکنون از چند منظر داخلی وضعیت حکمرانی در این رژیم کاملا بغرنج و بحرانی است.شکاف اجتماعی و تبعیض موجود بین چند گروه اصلی در این رژیم عملا شرایط را به سمت نوعی فروپاشی اجتماعی سوق داده است که هم راستا با بلاتکلیفی های سیاسی هر روز بر عمق آن افزوده می شود . اکنون جامعه یهودیان فلسطین اشغالی از سه طبقه تشکیل شده اند ؛ یهودیان مهاجر غرب که دارای جایگاه بهترسیاسی و اجتماعی و حق رای هستند،جامعه یهودیان شرقی و عربی که شانس زیادی برای رشد در سلسله مراتب قدرت در این رژیم ندارند و دیگری یهودیان مهاجر آفریقایی و سیاه پوست که در کنار عرب های ساکن این مناطق و عملا در پایین ترین رده اجتماعی این رژیم قرار می گیرند . تبعیض ها و تنازعاتی که بین این سه گروه وجوددارد، یک معضل دایمی اجتماعی در این رژیم است که به تبع آن نوعی واگرایی و ناامیدی را در میان طبقات پایین این جامعه رقم زده است و نمونه هایی از برخورد ها و درگیری ها دراین زمینه را این روزها در سرزمین های اشغالی مشاهده می کنیم.در کنار این ، قدرت گرفتن روز افزون طیف های تندرو مذهبی و فساد در سیاستمداران این رژیم نیز بر آتش این نارضایتی ها افزوده است .
۳. همه پرسی
واقعیت آن است که برخلاف آن چه رسانه های غربی عبری سعی می کنند از رویکرد انقلاب اسلامی در نحوه مواجهه با رژیم صهیونیستی در افکار عمومی جهان، به تصویر بکشند، راهکار ایران برای حل بحران فلسطین «همه پرسی » بوده است.در واقع راه حل ایران برای فلسطین بیش از آن که سلبی یا نظامی باشد ،رویکردی ایجابی و برخاسته از خواسته تمام فلسطینیان است ، اگر مقاومت در فلسطین همچنان ادامه داشته باشد و اگر امت اسلام از این مطالبه دست بر ندارند و اگر هزینه های حمایت از رژیم صهیونیستی برای آمریکایی ها افزایش یابد و به قول رهبر انقلاب که روز گذشته تصریح کردند : «منطق مبارزه فلسطینی هم که از سوی جمهوری اسلامی در اسناد سازمان ملل به ثبت رسیده، منطقی مترقّی و جذّاب است؛ مبارزان فلسطینی می توانند یک همهپرسی از همه ساکنان اصلی فلسطین را مطرح کنند. این همهپرسی، نظام سیاسی کشور را معیّن می کند و ساکنان اصلی از هر قوم و دین، از جمله آوارگان فلسطینی در آن شرکت خواهند کرد؛ آن نظام سیاسی، آوارگان را به داخل برمی گرداند و سرنوشت بیگانگان سُکنیگزیده را تعیین می کند.این مطالبه بر مبنای دموکراسی رایجی است که در دنیا پذیرفته شده و هیچ کس در مترقّی بودن آن نمی تواند خدشه وارد کند. مجاهدان فلسطینی، مبارزه مشروع و اخلاقی خود با رژیم غاصب را باید به قدری ادامه دهند که ناچار به قبول این مطالبه شود.» یکی از سناریوهای پایان اسرائیل همه پرسی است.
این منطق وقتی کارایی زیادی پیدا می کند که اگر به تحولات جمعیتی در این رژیم نگاهی دقیق تر بیندازیم ، هم اکنون معضل جمعیت و رشد آن برای این رژیم یکی از مشکلات جدی است و شاید به جرئت بتوان گفت مسئله جمعیت یکی از مهمترین معضلات رژیم صهیونیستی محسوب میشود. از ۱۹۴۸ یعنی زمان تشکیل این رژیم اگرچه شاهد مهاجرت میلیون ها یهودی به فلسطین اشغالی بوده ایم اما معضل رشد جمعیت یهودیان و پیری این جمعیت همچنان پابرجاست .از آن گذشته رشد جمعیت فلسطینیها در فلسطین اشغالی در حال سبقت گرفتن از یهودیان است زیرا علاوه بر این که افزایش نیروی انسانی در هر نوع درگیری و اقدام میدانی تعیینکننده خواهد بود ،در نظام دموکراتیکی که صهیونیستها مدعی آن هستند، تعداد نفرات و رأیهایی که اخذ میشود تعیین کننده است.
بنابراین از یک سو جمعیت فلسطینیها در حال افزایش و سبقت از یهودیان است و از سوی دیگر مسئله مهاجرت که یکی از بنیادهای تأسیس رژیم صهیونیستی است، با مهاجرت معکوس در حال متزلزل شدن است. براساس آمارها فقط ۲۰ درصد از۵ میلیون نفری که پس از ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۶ به رژیم صهیونیستی مهاجرت کرده بودند در سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۶ در شرایط مختلف مهاجرت معکوس کرده و به کشورهای اصلی خود بازگشته اند.
بر اساس آن چه گفته شد درگیری مستقیم نظامی، زوال تدریجی و فروپاشی داخلی یا همه پرسی بالاخره یکی از نماهای پایان اسرائیل است؛ پایانی که امروز بیش از هر زمانی امت اسلام به آن نزدیک تر شده است.