حلقه وصل، این روزها در شهر درچه از خیلی ها که بپرسی جواد محمدی را میشناخته اند یا نه احتمالا چندتایی خاطره برایت ردیف می کنند. جواد محمدی جوان دهه هفتادی پر جوش و خروشی بوده که از دوره نوجوانیاش هرجا حضور داشته تاثیرگذار بوده. از جوانهای لات یا داش مشتی که جواد دست شان را گرفته و از بیراهه آنها را بیرون کشیده تا بچههای هیئت و مسجد و بسیج. از شلوغیهای سیاسی کف خیابان تا مجتمع هستهای نطنز و معاونت اطلاعات سپاه پاسداران و این آخری سپاه قدس. جواد محمدی با آن روح بی قراری که داشت به همه جا سرکشیده و هرجا که بوده رد پایی از خودش بجا گذاشته که هنوز فراموش نمی شود. نیروی جهادی که این روزها بین نیروهای جهادگر مدافع سلامت جایش خیلی خالیست و اگر بود حتما دوش به دوش بقیه نیروهای مدافع سلامت داشت برای سلامتی و آرامش مردمش میدوید.
برشی از کتاب:
آن روزها تصور من از جواد یک آدم تند رو و بی کله بود که به آدم نمی چسبد. خب یک بخشی از این تصور هم بخاطر حرفهایی بود که بعضی از رفقام میگفتند. توی صف نماز جمعه یکی از رفقام جواد را نشان داد. جواد یک صف جلوتر بود. گفت حواست را جمع کن به این آدم حتی نزدیک هم نشوی. این و رفقاش خیلی آدمهای خطرناکیاند. کلی اراجیف دیگر هم دربارهاش گفت که تو ذهن من از جواد یک دیو ساخته شد. یک آدمی که نمیشود دوستش داشته باشی. چه می دانستم بعدها اینجور به همین آدم میچسبم و میافتم دنبالش. میشود مثل برادرم.
بی برادر؛ خرده روایتهایی است از زبان دوستان و همرزمان شهید مدافع حرم جواد محمدی که به قلم نویسنده توانای انقلابی؛ بهزاد دانشگر در قطع رقعی و 324صفحه توسط انتشارات شهیدکاظمی منتشر شد.
علاقه مندان جهت تهیه این کتاب میتوانند از طریق سایت manvaketab.ir و یا ارسال نام کتاب به سامانه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ اقدام نمایند.