گروه جهاد و مقاومت حلقه وصل - کتاب «این مرد پایان ندارد» به قلم سید علی بنیلوحی کتابی است که زندگی جهادی سرباز اسلام شهید قاسم سلیمانی را مورد بررسی قرار داده است.
این کتاب را انتشارات راه بهشت در ۳۰۰۰ نسخه با قیمت ۳۰۰۰۰ تومان به بازار کتاب ارائه کرده است.
آنچه در ادامه می خوانید، بریده ای از این کتاب است؛
حاج قاسم میگوید:
روز سوم عملیات کربلای ۵ خیلی روز سختی بود. عراقیها یک فشار شدیدی گذاشتند. کاتیوشا و توپ و تانک و هر چیزی که داشتند به کار گرفتند و یک پاتک سنگین و بسیار مداومی از صبح زود شروع کردند تا تقریبا ساعت های دو سه دیگر داشتند خطوط ما را تصرف می کردند.
بخشی از خطوط را گرفته بودند و به بخشی از خطوط چسبیده بودند.
هلیکوپترهای عراق میآمدند از پشت میزدند توی این کانال که بی سیم ها بودند که منهدم کنند. یادم هست آن روز آقای مرتضی قربانی شروع کرد به وصیت نامه نوشتن. احساس می کردیم که کار دیگر تمام است. چون هرچه آمبولانس بود را زدند. نگذاشتند تخلیه مجروحان انجام بگیرد.
لندکروز ما میخواست عبور کند، زدنش. نیروهای پیاده می خواستند عبور کنند، هم همین طور. روی پل غلغله ای بود از آتش. تمام پل غرق آتش بود. شاید بشود گفت نزدیک به صد قبضه توپ عراق بسیج شده بود روی همین تکه از پل، که هیچ چیزی نتواند از آن عبور کند. قفل کرده بودند این پل را در این وضعیت شدت آتش که واقعا قابل گفتن نیست که حجم آتش چقدر بود و نمی توانم درست آن حجم را جا بیاندازم، یادم هست شهید خرازی و آقای قربانی و یکی دوتا از فرمانده لشگرهای دیگر آمدند پیش من. آقا محسن فرستاده بودشان که بیایند کمک.
آن قدر حجم آتش زیاد بود که برای پذیرش مسئولیت که لشگر دیگری بیاید به ما کمک کند، هیچ جایگاهی وجود نداشت. من و آقا مرتضی التماس شان می کردیم. آقا مرتضی می گفت: تو را به سرِ شیر مادرتان به ما کمک کنید، این جا را تثبیتش کنیم. ما باور نداشتیم که از این سه نفره هیچ کدام شان بتوانند به عقب برگردند. احساس می کردیم که هرسهتاشان شهید می شوند. تقریبا هفت روز شدیدترین پاتکها را دشمن انجام داد.
خود «عدنان خیرالله» که از افسران قابل ارتش عراق هم بود و به نظرما، مقتدرترین فرمانده عراق بود، در جبهه مقابل ما، مسئولیت بازپسگیری دریاچه ماهی را داشت. آن طرف، حداقل پانصد دستگاه تانک و بیش از سیصد چهارصد قبضه توپ و دهها قبضه کاتیوشا به غیر از ادوات سبکی که در اختیارشان بود اجرای آتش میکردند. زمین را هرچه نگاه میکردی، به جای اینکه نفر عراق ببینی، ما تانک میدیدیم. یک حجم وسیعی بود.
وقتی دشمن شروع میکرد به آتش ریختن، با این گروههای موزیک که یک ریتم منظمی دارند، هیچ تفاوتی نداشت. با یک انضباط ویژهای، یک حجم بالایی از آتش می ریخت. من دقت کردم در این زمین کربلای ۵، شاید هیچ متری از زمین وجود نداشت که یک گلوله ای در آنجا فرود نیامده باشد. تمام زمین آماج و سوراخ سوراخ بود از این حجم گلوله های سنگین توپ و خمپاره ای که بر زمین فرود آمده بود و بعضا گلوله برجای گلوله فرود می آمد.
عجیب بود حجم امکاناتی که دشمن در اختیار خودش داشت این ور هم بسیجی ها بودند و خدای بسیجی ها و یک مقدار کمی مهمات آرپیجی کنارشان. مجموع توپ های ما و آقا مرتضی قربانی به بیست قبضه نمیرسید؛ بیست قبضه بدون مهمات. آنجا پانصدتا تانک مقابل ما قرار داشت، ما دوتا تانک داشتیم. در غرب کانال ماهیگیری: اگر روزی جنگ ما موشکافی شود و اینها جواب داده شود، آن چیزی که برای آینده جنگ ما، برای مردم ما الگوپذیر هست، بخش عمده اش این است که چطور ما با این حجم آتشها مقاومت می کردیم.