حلقه وصل: دکتر عالیه شکربیگی/
«دختر خالهم ٥ سالی میشه که ازدواج کرده و همیشه حرف خواستگار و ازدواج که واسه دخترای فامیل میشه، حساسیت اونم میره بالا. میگه نکنه یه وقت به خاطر طولانیشدن دوران نامزدی، حتی اگه به نتیجه رسیدین که خواستگارتون مناسبتون نیست، از ترس خانوادهها و حرفای خالهزنک یه مشت آدم ناآگاه، زود جواب بله بدین...! چون آخرش میشین مثل من و احمد که به خاطر آبروی خانوادههامون اومدیم زیر یه سقف و حالا با داشتن یه بچه، احساس خوشبختی نمیکنیم و از اینکه نتونستیم نظرمونو در مورد همدیگه، همون پنچ سال پیش بدون خجالت به بزرگترها بگیم و درواقع با خودمون روراست باشیم، پشیمونیم».
در این گزارش قرار است به بررسی جامعهشناختی «سبکهای ناسالم ازدواج» بپردازیم. لذا دکتر عالیه شکربیگی، استاد دانشگاه و متخصص حوزه زنان و خانواده، نظراتی در این رابطه ارائه دادهاند که خواندنی و مورد توجه است.
ازدواج به زور اما و اگرهای خانواده
سبک زندگی انسانها در کل جهان تغییر کرده و مفهوم خانواده در همه جای دنیا در حال تغییر است. البته این تغییر از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است. مثلا در حالی که امروزه پدیده همجنسگرایی در کشورهای اروپایی در حال اتفاق و مورد بررسی جدی است، در کشور ما طلاق بحث مهمی میباشد که سبک زندگی را تحت تاثیر قرار داده است.
ما در کشوری زندگی میکنیم که خانواده پایدار که مرکب از زن و مرد و بچههاست، یک ضرورت است. از طرفی با توجه به تحولاتی که در خانوادهها اتفاق افتاده، امروزه وقتی دو جوان تصمیم میگیرند با هم ازدواج کنند، مدتی را در شناسایی هم به سر میبرند. البته گاهی آشناییشان پنهان از خانواده است و بعد از مدتی خانواده را در جریان قرار میدهند و گاهی از همان ابتدا خانوادهها از ارتباطات آنها باخبرند. این نوع ازدواجها ترکیبی است، نه سنتی و نه مدرن و این دو جوان از این جهت که خانوادهها مطلع هستند، تا حدودی خیالشان راحت است. حتی در برخی خانوادههای پایبند به مسائل شرعی، امکان دارد صیغه محرمیت هم بین آنها خوانده شود تا رابطهشان شکل شرعی بگیرد.
البته برخی از جوانان بعد از مدتی ممکن است به این نتیجه برسند که به دلایل مختلف، مناسب هم نیستند و درک درستی از خواستهها و نیازهای هم ندارند، اما تنشی بین دیدگاههای خانواده و جوانان ایجاد میشود و اینجا شکاف نسلی بروز میکند. نگاه خانوادههایشان این است که ما در فامیل و میان آشنایان آبرو و حیثیت داریم و اگر شما بخواهید این رابطه را ادامه ندهید آبرویمان میرود، پس به خاطر خانوادهها تن به ازدواج میدهند.
در واقع خانوادهها باید بازنگری در هنجارها و ارزشهای خود داشته باشند. چون وقتی دختر و پسر تمایل به ادامه راه ندارند، بهتر است این ارتباط ادامه نیابد. هر چند ممکن است به دلیل وابستگی تا مدتی ضربه روحی بخورند اما طلاق در آینده آسیبهای بدتری برایشان دارد. متاسفانه درصد زیادی از خانوادهها حتی میگویند اگر زیر سقف بروید و بچهدار شوید و بیشتر در کنار هم باشید، مهرتان به دل هم میافتد، مشکلاتتان برطرف میشود و خوشبخت میشوید. غافل از اینکه همین حتیها و اما و اگرها، زندگی جوانان را خراب میکند. این زوج با تردید وارد زندگی میشوند و با اینکه نیاز به عشق و علاقه را هم احساس میکنند و نسبت به نیازهای زندگی مشترکشان آگاهند، چون از ابتدا میدانستند که مناسب یکدیگر نیستند، امکان دارد چند سال دیگر از هم جدا شده و اگر با هم بمانند، طلاق عاطفی پیش بیاید.
نظام آموزشی کجاست؟
عمدهترین مساله در ازدواج، پاسخدهی به نیاز جنسی و عاطفی است و گرایش و غریزه جنسی بین دختران و پسران وجود دارد. در آن مدت زمانی که با هم ارتباط دارند، به این احساس میرسند که نمیتوانند نیاز هم را پاسخ دهند اما خانوادهها نسبت به این مسأله ناآگاهند و بدون در نظر گرفتن نیازها و عواطفشان، آنها را به ازدواج مجبور میکنند. امروزه بیشتر از گذشته، دختران ما نسبت به نیازهای خود آگاه شدهاند. در گذشته زنان هر چه را که مردان میگفتند و هر گونه که مردان عمل میکردند، بی چون و چرا میپذیرفتند و قدرت در خانواده منحصر به مردان بود و اساسا اینکه زن خصوصا قبل از ازدواج بخواهد در مورد نیاز جنسی و عاطفی خود حرف بزند، یک تابو بود اما امروزه دختران نسبت به توقعات و نیازهای خود آگاهند. قابل ذکر است یکی از مهمترین عوامل تشنج و آسیبها در خانواده نیز همین عدم رضایت از نیازهای زناشویی است.
بنابراین خانواده برای حفظ آبروی خود فرزندان را قربانی میکند و بیان زور در روابط بین والدین و فرزندان وجود دارد و اینجا قدرت و اقتدار خانواده بر زندگی جوانان سایه میافکند. زمانی که زبان زور حاکم باشد، زبان صداقت، اعتماد و عشق از بین میرود و در نهایت به زبان تنفر و دروغ منجر شده و در نهایت طلاق بین جوانان به مرور شکل میگیرد.
والدین با ناآگاهی در روابط بین دختر و پسر فاصله ایجاد میکنند، در حالیکه باید اجازه دهند دختران و پسران همدیگر را ببینند و خودشان با چشمان باز دست به انتخاب بزنند، نه تحت فشار خانواده. در واقع قبل از هر چیزی باید به فرزندانمان یاد دهیم که نگاه انسانی داشته باشند و این نگاه باید در نظام آموزشی نیز گنجانده شود چون وقتی جوانان آموزش ندیده و در اجتماع قرار بگیرند، امکان دارد راههای ناسالم را برای ازدواج مانند روابط طولانی و نامشروع و بدون اطلاع خانواده و ازدواجهای پنهانی برگزینند.
باید بپذیریم در جهانی زندگی میکنیم که اطلاعات زیادی در اختیار جوانان قرار میگیرد. دختر و پسر در بستر فضای مجازی با هم در ارتباط هستند و فیلمها و اطلاعات نامناسبی در دسترس آنها است. وقتی جوانان در اجتماع مجازی قرار میگیرند، دیگر تربیت خانواده موثر نیست و عامل دیگری وارد نظام تربیتی شده است. امروزه شبکههای اجتماعی در هویت جنسی و انسانی دختران و پسران تأثیرگزارند و عدم کنترل خانوادهها اثرات بسیار مخربی خواهد داشت.
نظام آموزشی ما نیز این سالها غلط عمل کرده و پس از نهاد خانواده، ضعفهای زیادی در تربیت فرزندان داشته است. به واقع نظام آموزشی برای کاهش طلاق و جلوگیری از ازدواجهای ناسالم جوانان چه امکانات و واحدهای درسیای مانند آموزش مهارتهای زندگی جوانان، ایجاد کرده است؟ نظام آموزشی فقط به تئوری و درس پرداخته و در حوزه عمل و تربیت جدی وارد نشده یا اینکه حالا که جوانان در بستر فضای مجازی قرارگرفتهاند، حداقل دو واحد «رسانهشناسی» در دروس آموزشی تعریف کند تا در مورد آسیب و فرصتهایش بحث شود و سواد و آگاهی فرزندان ما را نسبت به شرایط مجازی و اطلاعاتی بالا ببرند.
بهترین سبک ازدواج
از نظر من بهترین سبک ازدواج این است که وقتی دختر و پسر با هم آشنا شده و احساسشان به هم گره میخورد، خانواده را نیز در جریان بگذارند و خانوادهها هم کنترل از راه دور داشته باشند. تبدیل دو «من» به «ما»، در بستری طولانی صورت میگیرد و اگر شکاف نسلی بین جوانان و والدین باشد، نسل جوان خودش به تنهایی به دنبال حل مشکلات خود میرود و قطعا بدون حضور خانواده به بیراهه خواهد رفت. پس بهترین سبک، آشنایی دو جوان و سپس حضور و حمایت خانوادههاست.
خانواده بستری است که خاک سالمی دارد و رویش فرزندان در آن باعث رشد نهالهای تناوری خواهد شد که اثرات بسیار مثبتی خواهد داشت. به بیانی، ارتباط خانواده و کنترل آنها، شرط اساسی در تداوم زندگی جوانان است و گاهی جوانان نیاز به مشاوره خانواده دارند.
بحثی که شاید فرزندان ما در دوران نامزدی متوجه آن نباشند و یا از روی شرم نتوانند با خانوادهها درمیان بگذارند، طرح و بیان نیازهای جنسی است. نظام آموزشی و همینطور خانواده در این بحث هم ورود پیدا نکردهاند و همچنان این مساله تابو باقی مانده و وقتی جوانان پس از مدتی آشنایی احساس میکنند نمیتوانند از نظر روحی و جنسی با هم ارتباط بگیرند اما از روی خجالت از بیان و ابراز این مساله بازمانده و تحت فشار خانواده ازدواج میکنند، بسیار دیده شده که به خوشبختی واقعی نرسیده و از یکدیگر جدا میشوند.
البته دختران و پسران باید بدانند که پس از مواجهه با مشکلات، سریعا حرف طلاق نزنند بلکه با کمک خانواده، مشاوران و مددکاران، شانس خود را برای ادامه زندگی آزمایش کنند. دیدگاه من به عنوان یک جامعهشناس، محوریت خانواده در امر ازدواج جوانان است. یعنی در دل خانواده است که میشود ازدواج سالم صورت گیرد.
آسیبزایی ازدواجهای ناسالم
غیر از اشکال دیگر ازدواج که توسط خانواده به رسمیت شناخته میشود و از نظر شرعی نیز این پیوند صورت میگیرد، گاهی دختر و پسر بدون برگزاری مراسم خاص و جاریشدن صیغه عقد، حتی به طور موقت با هم زندگی مشترکی را شروع میکنند، البته برخی اوقات خانوادهها هم مطلع هستند و در پارهای موارد این ارتباط، پنهانی است. به این نوع ازدواجها «زوجزیستی» یا «ازدواج سفید» میگویند. مثلا وقتی با این دختر و پسرها صحبت میشود میگویند چون از پس مسائل اقتصادی و رسم و رسومات خانوادهها و موانع دیگر ازدواج برنیامدیم، تصمیم گرفتیم به این شکل با هم زندگی کنیم و به عبارتی چون برای پاسخگویی به نیاز جنسی خود، باید خانه، وسایل زندگی، ماشین و غیره را تهیه میکردیم تا خانوادهها به ازدواج ما رضایت دهند، ما به این شروط پشت پا زدیم تا زودتر نیاز عاطفی و جنسی خود را برطرف کنیم. البته نمیتوان گفت این نوع ازدواجهای پنهانی دقیقا به چه سرانجامی میرسد؛ امکان دارد این جوانان پس از مدتی زندگی پنهانی، خانوادهها را در جریان گذاشته و زندگی خود را رسما و به طور عادی آغاز کنند و حتی شاید به تفاهم و خوشبختی هم برسند اما در اکثر مواقع نیز پس از مدتی ارتباط، از یکدیگر جدا شده و طبیعتا آسیبهای روحی خصوصا برای دختران به وجود خواهد آمد.
«ازدواج سفید» منطبق با شرع و جو فرهنگی و اجتماعی جامعه ما نیست. چون ما ازدواج را در چارچوب شرعی و قانونی خود تعریف میکنیم و این نوع ازدواج به علت تخطی از اصول و هنجارهایمان، پسندیده و مورد قبول نمیباشد. بستر آسیبزایی آن بالاست و خانواده خیلی موافق با این نوع ازدواج نیست. پس مسلما اینکه مراحل ازدواج به طور مرتب و تحت نظر خانواده صورت گیرد، برای جوانان مفیدتر و آرامشبخشتر است.
اما باید این مساله را مدنظر قرار دهیم که چه شده که جوانان این نوع ازدواج را برگزیدهاند؟! حتما این نوع ازدواج، نیازی را برایشان برطرف کرده که دست به چنین انتخابی زدهاند اما در این سبکهای ازدواج، شاید به نیاز جنسی جوانان پاسخ داده شود اما پاسخگویی به مساله جنسی تنها نیاز یک فرد نیست.
ما نمیتوانیم یک تز و یک قالب برای همسرگزینی جوانان صادر کنیم چون جوانان امکان دارد با توجه به شرایط خود، گونههای دیگری را برگزینند و سالم و ناسالم بودن از نگاه آنها با ما متفاوت است. اما باید این مساله را به آنها یادآور شویم که ریسک ازدواجهایی که پنهانی صورت میگیرد، بالاست چون امکان دارد پس از مدتی اتفاقاتی بیافتد که هر دو جوان را درگیر کند و چون خانوادهها با این نوع ازدواج موافق نبودهاند، از آنها در برابر آسیبهای روحی و جسمیای که میبینند، حمایت نخواهند کرد. بحث تولد فرزند و سقط جنین یکی از آسیبهای جدی ازدواجهای مخفیانه و غیررسمی است.
از نظر من از جمله دلایلی که جوانان به سمت ازدواجهای ناسالم رفتهاند، این بوده که شرایط اقتصادی ازدواج، برایشان فراهم نبوده و خانواده هم درست هدایتشان نکرده. از طریق نظام آموزشی، تربیت و آگاه نشدهاند و آموزش رسانهای لازم را برای مقابله با آسیبهای شبکههای اجتماعی ندیدهاند. حضور جامعهشناسان در کنار روانشناسان برای بررسی این مساله بسیار مهم است چون تاثیر خانواده، محیط اجتماعی و عوامل جامعهشناختی بر انتخابها و سبکهای ناسالم ازدواج جوانان انکارناپذیر است. متاسفانه امروزه شکافی بین دیدگاه ساختار و جامعه وجود دارد. خواستههای جوانان رو به افزایش است و از طرفی مسئولین نیز به نیازهای آنها به درستی پاسخ نمیدهند.