در مدیریت عملیاتهای فرهنگی که منجر به تولیدات فرهنگی میشود دو نگاه حاکم است؛ نگاه اول میگوید: آقای مدیر! کار را به دست کاردان باتجربه بسپار. اگر به فلان نیروهای تازهکار اعتماد کنی از دو جا ضرر میکنی؛ یکی اینکه توان مدیریتیات را زیر سوال بردهای؛ مثلا دربارهات خواهند گفت: آدم شناس نیست، نمیتواند با نخبگان فنون ارتباط بگیرد، برایش کیفیت کار اهمیتی ندارد! دیگر اینکه پول و امکانات بیتالمال به هدر میرود و فردا هم در سازمان و هم در محضر الهی باید پاسخگو باشی!
مخلص کلام؛ نه دنیا داری نه آخرت! نگاه دوم میگوید: برادرجان! کار را به همین جوانانی بسپار که دور و برت میشناسی.
وقتی میبینی انگیزه و استعداد جوانی وجود دارد معطل نکن! پول بده، امکانات بده، بگذار اصلا دو سه تا کار را خراب کند، اشکالی ندارد کار چهارمی درست میشود در عوض کادرسازی کردهای و یک نیرو برای انقلاب ساختهای! اگر میخواهی کار مخلصانه برای خدا بکنی نگاه به قضاوت دیگران نکن. تشخیص دادی درست است خطراتش را هم بپذیر! نگاه دوم هرچند نتیجهای آرمانیتر و خداپسندانهتر دارد اما بستر مطلوبی از سنجهها و شاخصهای مناسبش طراحی نشده تا یک مدیر بتواند خطرش را بپذیرد و تشویق و تحسین که هیچ، حداقل پایش گیر نباشد. اینجاست که گاهی لازم است قربه الی الله کار خضرگونهای انجام داد؛ یعنی ظاهرا بیتالمال را در چاه ریخت اما برای هدفی متعالی که همان تربیت نیروی متخصص برای انقلاب باشد. به فرمایش آقا در دیدار 19/8/95 با فعالان جبهه فرهنگی انقلاب: «ساختن آدمها مهمتر از ساختن فیلمهاست...بنده هم از اول انقلاب در آن بخشهایی که میتوانستم مثل شعر همین کار را کردهام...حالا شما بگویید ما الان کسی نداریم خب بگذارید همین جوانها دوتا، سه تا فیلم خراب کنند فیلم چهارمشان خوب خواهد شد. من اصرار دارم بر اینکه شما به قول خودتان کادرسازی کنید.»
در این میان هر مجموعهای وظیفه دارد ساز و کاری طراحی کند که خطرپذیری مدیریتی این اقدام و این نگاه را کاهش دهد. وقتی خداوند همه جهان را و بلکه همه آل الله را در خدمت انسان و سیر الی الله او قرار میدهد دیگر بودجهها و آبروها و قضاوتشدنهای ما و مجموعه ما که ارزشی ندارد؛ آن هم فدای انسان!