این روزها و شاید بهتر است بگوییم طی سالهای اخیر، هر زمان که صحبت از ازدواج و تشکیل خانواده به میان میآید، که البته تفاوتی هم نمیکند در بین اقشاری از طبقات پایین جامعه باشد و یا حتی طبقات اجتماعی بالاتر، به هر صورت اولین نکتهای که اغلب قریب به اتفاق افراد به آن اشاره میکنند، مشکلات اقتصادی و شرایط دشوار ازدواج است و نکته حائز اهمیتی که در بسیاری از مواقع جدای از مشکلات انکارناپذیری که وجود دارد نادیده گرفته میشود، اثربخشی و نقش خانواده است؛ خانوادهای که در گذر زمان الفبای تسهیل ازدواج فرزندان را به فراموشی سپرده است.
خانوادهای که در گذشته، مروج ازدواج آسان و مدافع جوانان کم سن و سال برای تشکیل خانواده بوده است، این روزها پرداخت مهریه سنگین، داشتن مدرک تحصیلی بالا، کارت پایان خدمت، ماشین، منزل مسکونی مستقل، برگزاری جشن عروسی مفصل، جهیزیه کامل و هزار شرط و شروط دیگر را بهانهای برای به تأخیر انداختن ازدواج فرزندانش قرار میدهد و تمام بار آسیبهای حاصل از این امر را بر دوش مشکلات اقتصادی و شرایط اجتماعی میگذارد.
اما به راستی با توجه به شرایط کنونی جامعه و تغییرات ملموس فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... سهم خانوادهها در ایجاد و یا رفع مشکلات ازدواج فرزندانشان چقدر است؟!
والدینِ همراه و مشاور
اسدی که تجربه ازدواج دو فرزند را دارد، در خصوص نقش خانواده در ایجاد و یا رفع موانع ازدواج جوانان میگوید: «ازدواج به عنوان یکی از مهمترین موضوعات خانوادگی باید در قالب و چارچوب خاص خود قرار گیرد و اینکه گفته شود زمانه تغییر کرده است و جوانان این دوره و زمانه با گذشته بسیار فرق کردهاند، نمیتواند پاسخ منطقی و قابل قبولی باشد. در برخی مواقع بعضی از خانوادهها کوتاهی میکنند و دلیلشان هم این است که مثلاً جوان ما هر کسی را که خودش انتخاب میکند میپذیرد و با او کنار میآید و اگر ما کسی را انتخاب کنیم، مشکلات بعدیاش هم گریبان خودمان را میگیرد و من این کوتاهی را نمیپذیرم. والدین باید همراه و مشاور فرزندشان باشند و با استدلال و منطق قانعش کنند که انتخابش درست است یا نادرست.»
ایجاد آمادگیِ مواجهه با تعارضات
خانم رسولی؛ فارغالتحصیل رشته مدیریت بازرگانیست که به تازگی ازدواج کرده. او در خصوص نقش خانوادهها بیان داشت: «در تأثیرگذاری خانواده به ویژه مادر و پدر در ازدواج فرزندان شکی نیست، در واقع افرادی که در جامعه ما تصمیم به ازدواج میگیرند، به خوبی نقش خانواده را درک کردهاند. چه زمانی که خانواده پشتیبان آنها در تمام زمینهها بوده است و چه زمانی که همه چیز به خود فرد سپرده شده و خانواده از ایفای نقش خود شانه خالی کرده است. به هر صورت فرزندان در جامعه ایرانی آداب زندگی را در درجه نخست از خانواده فرامیگیرند.»
وی ادامه میدهد: «پسر یا دختر در خانوادههایی متفاوت رشد کردهاند و عضو آن هستند و ویژگیهای آن خانواده را دارند. وقتی آشنایی صورت میگیرد در کنار اشتراکات، بیگمان تفاوتهایی را هم خواهند دید. اگر جوانان آمادگی مواجهه با تعارضات را نداشته باشند، نخواهند توانست زندگی مشترک موفقی را تجربه کنند و بیشتر در معرض آسیبهای بعدی و طلاق هستند. بنابراین آمادگی مواجهه با تعارضات را باید در خانواده فرابگیرند. خانواده تنها شرایط اقتصادی را برای ازدواج فرزندان نباید مهیا کند، آموزش مهارتهای زندگی مهمترین کاری است که خانواده باید انجام دهد.»
چشم و همچشمی در خانوادهها
آقای ماندگار نیز معتقد است: «زمانی که برای فرزندم به خواستگاری رفتم، متوجه نقش خانوادهها در شکلگیری یک زندگی شدم. شاید تا پیش از این تصور میکردم فراهمبودن شرایط اقتصادی مهمترین و اولین دلیل تمایل به ازدواج و ایجاد زندگی مشترک است اما زمانی که برای خواستگاری به دو سه خانواده سری زدیم، متوجه شدم که باید نگاهم به ازدواج فرزندانم تغییر کند.»
ماندگار که تغییرات شرایط زندگی امروز را تنها بهانهتراشی خانوادهها برای اقناع چشم و همچشمی خود میداند، ادامه میدهد: «امروزه به دلیل فرهنگ غلطی که رواج یافته و متأسفانه خانوادهها بیشترین تأثیر را از این فرهنگ گرفتهاند، تجملگرایی، سختگیریهای بیجا و چشمو همچشمی مهمترین دلیل عدم ازدواج جوانها و بالارفتن سن ازدواج شده است. من به جرأت میگویم حتی مشکلات اقتصادی نیز در صورتی که خانوادهها به اصل و گذشته خود برگردند، قابل حل است. وقتی خانواده داماد، انتظار جهیزیه آنچنانی نداشته باشد و یا خانواده عروس با شرایط قابل پذیرش داماد برای شروع زندگی کنار بیایند، خب مسلما ازدواجها شکل میگیرد. اما زمانی که من بعنوان پدر یا مادر عروس و داماد تنها برای حرف و قضاوت اطرافیانمان، تن به ازدواج فرزندانمان میدهیم، وضعیت همینگونه که میبینید باقی خواهد ماند.»
اول باید فرزند بزرگتر ازدواج کند!
آقای عباسی جوان 29 سالهایست که بعد از فارغالتحصیلی در یک شرکت خصوصی مشغول به فعالیت شده است و با وجود شرایط مساعد ازدواج، تصمیمی برای این کار ندارد. وی میگوید: «در خانواده ما رسم نیست که فرزند کوچکتر زودتر ازدواج کند و از آنجا که من یک برادر بزرگتر از خودم دارم که هنوز مجرد است، خانوادهام نمیپذیرند که من ابتدا ازدواج کنم. آنها معتقدند این کار باعث سرخوردگی برادر بزرگترم میشود و شاید او دیگر ازدواج نکند!»
عباسی ادامه میدهد: «شاید یکی از باورها و رسوم غلطی که بین بسیاری از خانوادهها وجود دارد، همین موضوع باشد و این خود دلیلی بر تأخیر ازدواج دیگر فرزندان خانواده میشود. گاهی تصور اینکه همه موانع ازدواج تنها شرایط اقتصادی فرد است، نمیتواند درست باشد. این تفکرات اشتباهی که در خانوادهها رسوخ کرده، باعث شده آنها خودشان ناخواسته مانعی برای ازدواج فرزندانشان باشند.»
مخالفتهای غیرمنطقی والدین
«31 ساله هستم و مجرد. سال آخر دانشگاه با خانمی آشنا شدم که از هر لحاظ مورد تأیید من برای ازدواج بود اما خانوادهام مخالفت کردند. نقش خانواده در تأخیر ازدواج فرزندانشان کمتر از اثربخشی مسائل اقتصادی و اجتماعی که از آن مدام نام میبرند نیست. متأسفانه خانواده امروز با آنچه که ما از خانواده در ذهنمان تصور میکنیم و از کودکی برای ما معنا کردهاند تفاوت کرده است. خانوادهها بیشتر از آنکه به فکر فراهمکردن شرایط ازدواج برای فرزندشان باشند، به دنبال چشم و همچشمی و حرف مردم هستند. زمانی که به خانوادهام گفتم قصد ازدواج دارم، 24 سال داشتم که با مخالفت آنها مواجه شدم و مدام به من میگفتند خیلی زوده یا ما خانواده این دختر را نمیشناسیم و تو باید با فامیل، وصلت کنی. همین مسئله باعث شد بعد از گذشت هفت سال از آن موضوع، من فرد دیگری را برای ازدواج انتخاب نکنم و به قول معروف نپسندم.»
این جوان مجرد اضافه کرد: «درواقع مخالفت غیرمنطقی خانوادهها عاملی مهمی برای تأخیر در ازدواج فرزندانشان است. من در بین اطرافیانم شاهد مخالفتهای والدین با ازدواج دختر و پسرشان هستم، با این بهانه که ما (والدین) تجربه بیشتری داریم و خوب و بد را بهتر تشخیص میدهیم.»
تحصیلات همسطح!
«زمانی که وارد دانشگاه شدم، سال اول، خواستگارهای خوبی داشتم اما به دلیل علاقه به تحصیل و تصور اینکه فرصت برای ازدواج همیشه هست، همه خواستگاران را به بهانهای رد کردم و بعد از ادامه تحصیل و گرفتن فوقلیسانس، خانواده مدام میگفت باید با کسی ازدواج کنی که در تحصیلات همسطح خودت باشد و یا بالاتر.»
وی که اکنون 36 ساله است ادامه میدهد: «گرچه شاید ابتدا خود من هم، تصورم این بود که باید با همسطح خودم در تحصیلات ازدواج کنم اما نقش خانوادهام در تأکید من بر این مسئله کم نبوده است. شاید اگر خانواده با من مخالفت میکرد و یا حداقل با من همراهی نمیکرد و مدام نمیگفت که دیپلم و یا لیسانسهبودن مرد، بعدها برای تو مشکلساز میشود، من هم سالها پیش ازدواج کرده بودم. میخواهم بگویم که نقش خانواده بسیار مهم است و اینکه ما در بررسی دلایل کاهش ازدواج و یا تأخیر در ازدواج جوانان فقط به مسائل اقتصادی و اجتماعی بپردازیم، کار صحیحی نیست. گاهی فرهنگ اشتباهی که در یک خانواده شکل گرفته، عامل مهمتری در تأخیر ازدواج فرزندان آن خانواده است.»
سربازی، کار، خانه، ماشین، بعد ازدواج
آقای محمدی که خود را فعال فرهنگی در فضای مجازی معرفی میکند، در این خصوص میگوید: «در نقش و اثرگذاری خانواده در ازدواج که شکی نیست اما با توجه به شرایط کنونی جامعه در اینکه آیا همیشه این اثرگذاری مثبت و به نفع فرزندان است باید شک کرد. اگر در یک جمع دوستانه و یا گروهی در فضای مجازی صحبت از ازدواج مطرح شود و نظرسنجی صورت بگیرد، اغلب پسرها به سربازی، کار، خانه، ماشین و بعد ازدواج اشاره میکنند و معتقدند که خانواده دختر در صورت داشتن این شرایط با ازدواج آنها موافقت خواهد کرد. خب مسلماً در این مورد نقش خانواده در ایجاد موانع ازدواج بیشتر به چشم میخورد تا رفع آن.»
وی معتقد است: «در واقع نگاه پسرها به ازدواج از نوع برخورد و انتظار خانواده دخترها شکل میگیرد. پسری که میبیند در خانواده خود به خواستگاران خواهرش به دلیل نداشتن همین فاکتورها جواب رد داده میشود، متوجه میشود که به همین راحتی نمیتوان ازدواج کرد. البته نمیتوان به طور قطعیت گفت که هر کس این شرایط را دارد، حتما ازدواج میکند چراکه شاید عده زیادی از افراد این شرایط را داشته باشند اما باز هم تن به ازدواج ندهند و من معتقدم که باز هم خانواده این افراد در تصمیمگیری آنها برای ازدواج نقش دارد. چراکه یا فرزند خود را مسئولیتناپذیر بارآورده که نمیخواهد مسئولیت یک زندگی را بر دوش بگیرد، یا وابستگی این فرزند به خانوادهاش خیلی زیاد است و یا فرهنگ نادرستی در این خانواده نفوذ کرده که نسبت به ازدواج فرزند خود، بیتفاوت یا بهتر است بگوییم بیتوجه است و تصمیم در این خصوص را تنها به خود فرد واگذار کرده است که این هم از ضعف خانواده نشأت میگیرد که مفهوم تشکیل خانواده برای فرزند تبیین نشده است. بنابراین فکر میکنم باید در مسئله ازدواج به نقش خانواده توجه ویژهای شود. نه تنها در حل مباحث اقتصادی ازدواج فرزندشان بلکه به خانواده آگاهیهای لازم داده شود تا در تسهیل ازدواج فرزندشان تفکرات، ارزشها و آداب و رسومهای غلط را به فراموشی بسپارند.»
اختلاف والدین و سرخوردگی فرزندان
مینا که خود را برای کنکور آماده میکند میگوید: «از زمانی که خودم را شناختم، والدینم مدام در مورد خیلی از مسائل اختلافنظر داشتند و مدام در خانواده ما درگیری بود. به همین خاطر نگاه خوبی نسبت به ازدواج ندارم و مادرم همیشه نصیحتم میکند که ازدواج نکن، درس بخوان و خودت آقا بالاسر خودت باش. وقتی به زندگی پدر و مادرم نگاه میکنم، از اینکه زمانی ازدواج کنم و بچهدار شوم و مجبور باشم به هر شرایطی تن بدهم میترسم و فکر نمیکنم هیجوقت ازدواج کنم. به عقیده من ازدواج تنها پیوند دو نفر نیست، بلکه پیوند دو خانواده است. اگر قرار باشد همسر و خانواده همسر من شاهد درگیریهای والدین من باشند، چطور میخواهند من را از خانوادهام جدا بدانند. مسلماً تصور میکنند که من هم پرورشیافته همین والدین هستم. بنابراین نمیتوانم قابل اعتماد باشم.»
با تمام آنچه گفته شد، آیا وقت آن فرا نرسیده تا قدری کمان انتقاد و بدگویی را از پیشانی مسائل اقتصادی و اجتماعی کنار گرفته و به سمت خانوادهها نشانه رویم؟!