به گزارش حلقه وصل، یکی از ویژگیهای عملیات والفجر ۸ را میتوان فریب و غافلگیری دشمن در منطقه عملیاتی نام برد. در این عملیات رعایت حفاظت خودی و ضعف جنگال عراق در فاو عامل غافلگیری دشمن مطرحشده است. تحرکات نیروهای خودی در عقبۀ فاو؛ چه در آمادهسازی و چه در استقرارها، بهگونهای عمل شد تا توجه دشمن را جلب نکند و یا محدودیتهای مخابراتی اعمال شد. در این میان با استقرار عقبههای جنگال خودی در منطقه مستقر کمک زیادی بر عملکرد فرماندهان شد.
درواقع نقطۀ عطف عملکرد واحد جنگ الکترونیک عملیات والفجر ۸ بود. قبل از اجرای این عملیات، این واحد با رصد تحرکات عراق به فرماندهی اطمینان داد که عراقیها در این منطقه هشیار نیستند. در حین اجرای عملیات نیز با کشف زودهنگام پاتکهای متعدد یگانهای عراقی بهویژه چند پاتک سنگین لشکر گارد و واحدهای ویژۀ ارتش عراق این فرصت را در اختیار فرمانده کل سپاه پاسداران قرار داد تا با دادن آمادهباش به یگانها و طراحی مانور مناسب و متمرکز کردن آتش ادوات و توپخانه که در ساحل شرقی اروند سازمانیافته بودند، موجب شکست پاتکها و وارد آمدن تلفات کمسابقه به واحدهای زبدۀ دشمن شود.
در ادامه مروری میکنیم بر عملکرد و نقش جنگال خودی در عملیات والفجر ۸ که در کتاب تاریخ شفاهی سردار اسحاقی با عنوان «جنگ الکترونیک» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده، به آن اشارهشده است:
پوشش رادیویی و سکوت رادیوییمان برای استقرار یگانهایمان خیلی خوب بود. ما شلوغی ارتباطات بیسیمی در آمادهسازی منطقه برای یگانهایمان نداشتیم. آنطرف هم عراقیها اصلاً ارتباط چندانی نداشتند و ما بهسختی متوجه میشدیم عراقیها با چه استعدادی در مقابلمان هستند. نخلستان هم دید بصری عراقیها را روی عقبههای ما محدود کرده بود و آنها نمیتوانستند تحرکات ما را ببینند. اگر بیسیمهای ما فعال میشد، عراقیها توان جنگ الکترونیک و شنود خوبی در منطقه نداشتند که بخواهند دریافت داشته باشند. آنجا یک منطقۀ متروکه و دورافتادهای بود که بیشتر فکر عراقیها متوجه کار قاچاق و آوردن قاچاق بود و با خود روستاییهای ما هم تعامل داشتند. یگانهای نظامیشان هم زیاد حساس نبودند، چون ما استقرار نظامی آنچنانی بهغیراز واحدهای کنترل مرزیمان که نیروهای ژاندارمری بودند، تا قبل از عملیات نداشتیم. آمادهسازی سایتهای توپخانه و مقرهای توپخانهمان هم در عقبه، در معرض دید عراقیها نبود؛ یگانهای ما در این منطقه روی محور خسروآباد میآمدند تا در عقبۀ این منطقه قرار بگیرند.
پایگاههای موشکی ما در مناطق جنوبیتر مستقر بودند. حتی سایتهای توپخانهای ما در مناطق جنوبیتر بودند. توپخانه چون میخواست در امتداد منطقۀ عمومی فاو پاتکها را جوابگو باشد، جنوب خسروآباد مستقر شد. دشمن از جنوب اروند دیدی روی اینها نداشت. و از شمال بهمنشیر، جادۀ بهمنشیر به چویبده و پل چویبده، عقبۀ خوبی برای پوشش پشتیبانیهای ما بود که دسترسی دشمن از نظر دیدبانی و ارتباطات را خیلی محدود کرده بود. یعنی این پوشش برای پشتیبانی و استقرار ردههای پشتیبانی ما، آتش و سیستمهای راداری و سیستمهای موشکی مناسب بود. ما در کل عملیاتهایمان چنین توانی را فقط در منطقۀ عمومی والفجر ۸ داشتیم. یگانها هم در بین نخلستانها بودند. برای اینکه دسترسیشان به رودخانۀ اروند برای زمان عملیات خوب باشد، محلهای استقرارشان سر نهرهایی بود که به اروند ختم میشد.
تا شب عملیات هم همۀ اینها در عقبۀ این نهرها مستقر بودند. پشت این نهرها هم بعضاً روستا و خانههای قدیمی مردم بود. بعضی نهرها راه نداشت، که برایش با بولدوزر راه درست کردند. تحرکات مهندسی و بولدوزر و پشتیبانی و استقرار یگانها کاملاً پوشش داشت. نکتۀ جالبتوجه هم این بود که سیستمهای ماهوارهای هم نمیتوانستند اینجا را خوب پوشش دهند، زیرا منطقه باز نبود؛ داخل نخلها بود و تحرکات یگانها و واحدهای ما معلوم نبود.
بعداز اینکه مردم را از روستاهای منطقه تخلیه کردند و سپاه پاسگاه فعال ژاندارمری را در خسروآباد تحویل گرفت، ما خودمان یک پایگاه جنگ الکترونیک زدیم و یک واحدی هم از سپاه همانجا مستقر شد. ما یک تست انجام دادیم؛ امتداد جادۀ چویبده که به خسروآباد میآید، حدفاصل این جاده و اروند یک دکل دیدبانی زدیم. یک دوربین روی آن گذاشتیم که تحرکات دشمن را در امتداد جادۀ بصره به فاو که به جادۀ البحار معروف است، کنترل کنیم. جادۀ البحار به همین نهرهایی که از اروند میآمد، وصل بود. البحار درواقع، نزدیکترین جاده به اروند است. ما وقتی اینجا دکل را زدیم، دیدبان فرستادیم بالا. ۱۰، ۱۵ روز بود این دیدبان کار میکرد، اما خبری نبود. بعد از ۱۰، ۱۵ روز، یک تانک آمد روبه روی این دکل مستقر شد. ما متوجه شدیم عراقیها فهمیدهاند اینجا یک کارهایی دارد صورت میگیرد. بعد از ۱۵ روز، تانک دکل دیدبانی را با تیر مستقیم زد. بین عراقیها ارتباط هم نبود که ما از طریق شنود متوجه ماهیت آنها شویم، ولی برداشت ما این بود که عراقیها به منطقه حساس شدهاند و این منطقه را تقویت کردهاند و این تانک مال آن واحد است که آمده این دکل را زده است. به مراقبتهای ما حساس شدند. ما فقط یک خبر اینطوری داشتیم. ارتباط الکترونیک نداشتیم. البته تیپهای ۱۱۱، ۱۱۲، ۱۱۴ و ۱۱۵ عراق در منطقه حضور داشتند.
اولین درگیری واحدهای ما هم بعد از آغاز عملیات، با گردانهای تیپ ۱۱۱ بود که نقش پلیس مرزی را داشتند؛ استعداد زیاد نداشتند، در ساحل هر جا یک پایگاهی زده بودند و ساحل را پوشش میدادند. آزمایش ما به این دلیل بود که اولاً میخواستیم ببینیم چه اتفاقی میافتد. پس میبایست به منطقه دید میداشتیم و فریب نمیخوردیم و گمان میکردیم عراقیها حضور دارند، ولی سکوت رادیویی برقرار است. در نهایت، فهمیدیم عراقیها در منطقۀ عمومی فاو اصلاً فعال نیستند. همۀ تحرکات ما از این مناطق به پایین، آشکار نبود و عراقیها آن را نمیدیدند، ولی کمکم حساس شدند. با گذشت زمان که تغییرات را دیدند، ما خودمان را آشکار کردیم.
تسلط اطلاعاتی بر عراق در آستانۀ عملیات
یک ماه ونیم قبل از شروع عملیات اصلاً خواب راحت نداشتیم. ویژگی منطقه و تحرک نداشتن دشمن در منطقه، ما را واداشته بود که حتماً به فرکانس واحدهای دشمن دسترسی پیدا کنیم. ما ارتباطات دشمن را نداشتیم و از توان دریاییاش مطلع نبودیم. خیلی نگران بودیم که چرا نمیتوانیم یگانهای دریایی دشمن را پیدا بکنیم. ما خیلی سخت توانستیم فرکانسهای یگانهای دریایی دشمن را پیدا کنیم و تحرکاتشان را کنترل کنیم. این را همزمانی که دیگر داشتیم به آغاز عملیات نزدیک میشدیم، از طریق واحدهای پشتیبانی هوایی عراقیها متوجه شدیم؛ وقتی واحدهای پشتیبانی هوایی و هلیکوپتریشان با ناوچهها ارتباط برقرار کردند، فرکانسشان را پیدا کردیم و توانستیم رویشان فعال شویم، اما بقیۀ ردهها را نتوانستیم پیدا کنیم. ما صددرصد سیکل تغییر فرکانس را در جنگ الکترونیک عراق پیداکرده بودیم. بهمحض اینکه عراقیها فرکانس یگانهایشان را عوض میکردند، ما نمونۀ تغییر فرکانس را، یعنی کدینگشان را، هم بهصورت رمز دستی و هم رمز الکترونیکی داشتیم؛ یعنی سیستم ضد داشتیم که مکالمات اینها را برایمان آشکار میکرد. سطح مکالمات اینها را خیلی کم در ردۀ خط کنترل میکردیم، چون خطّ اینها را از فرماندهان ردۀ بالاترشان میگرفتیم.
ما خیلی نگران نبودیم واحد شنودمان که از طریق باند وی.اچ.اف. مکالمات الکترونیک عراقیها را دریافت میکرد، به خطّ آنها نزدیک باشد، چون عراقیها در جهات کنترل بیسیمهایشان آنقدر آنتنها و وات خروجیشان را پایین آورده بودند که اطلاعات در خطشان به یگانهای ما انتقال پیدا نمیکرد، اما وقتی میخواستند اطلاعاتشان را به مثلاً گردان و از گردان به تیپ یا از تیپ به لشکر انتقال بدهند، از طریق رمز کنندۀ الکترونیکی انتقال میدادند که آن رمز کنندۀ الکترونیکی را ما برایش آشکارساز ساخته بودیم و از همین طریق متوجه مکالماتشان میشدیم. ما گزارش در خطّ عراقیها را روزبهروز از طریق کنترلِ گزارشِ فرمانده گردان به فرمانده تیپشان داشتیم. اینها حوادث روز را، هرروز عصر گزارش میکردند. اگر خبری اضطراری بود، ۲ بعدازظهر گزارش میدادند. ساعت ۸ شب هم به فرمانده تیپ گزارش میدادند. آخرین وضعیت اخبار و اطلاعات خطوط عراقیها را ما از خودشان دریافت میکردیم که طبق نقشه و مختصات دقیق بود و چیزی نبود که به آن شک بکنیم. خبر نبود، اطلاعات بود که بین اینها ردوبدل میشد. فرمانده تیپ هم هر ۲۴ ساعت یکبار میبایست به لشکر گزارش نوبهای میداد. این گزارش نوبهای را اینها بهوسیلۀ سیستمهای امن الکترونیکیشان مخابره میکردند. همان را ما دریافت اطلاعاتی و امنیتی داشتیم و به فرماندهی قرارگاه انتقال میدادیم.