حلقه وصل: الحمدالله القاسم الجبارین. موشکهای سپاه اسلام بغض و بهت قلمم را باز کرد. دو رکعت نماز شکر خوانده ام و آمده ام که به امید خدا بنویسم...
خلاصه ی ماجرا از این قرار است که جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت، ده شهید خود را از کربلا تا نجف و از آنجا تا اهواز، مشهد، تهران، قم و نهایتا کرمان، با افتخار وارد شهرها کرده و با اشک و احترام دهها میلیون جمعیت تشییع و بعد از چند روز با حزن و اندوه به خاک میسپارد. اما امریکا بعد از یک روز سردرگمی رسانه ای و بلاتکلیفی سیاسی و بهت نظامی، رسما و علنا، وجود صدها کشته و سرباز هلاک شده ی خود را اصلا و اساسا و از بیخ انکار کرده و وجود چنین چیزی را باعث ننگ و خواری خود میداند! گزارش خبری، تحلیل سیاسی، نقد فلسفی، تاملات عرفانی، بررسی فرهنگی، پژوهش استراتژیک، کالبدشکافی اقتصادی، تفسیر اعتقادی، شرح تاریخی، مطالعه جامعه شناسانه، واکاوی مردمشناسانه، تحقیقات آینده پژوهانه، بازنگری رسانه ای و ... الی آخر، از این کوتاه تر و گویاتر؟!
دقت فرمودید چطور شد؟! رئیس جمهور ابرقدرت جهان، بعد از یک روز، وجود خارجی داشتن سربازان و نیروهای کشته شده خود را انکار کرد! یعنی وجود خارجی داشتن آنها را ننگ خود و ملت و ارتش کشورش دانست. آن هم نیروهای ارتشی که سالها ست هالیوود در مورد رشادتها و قهرمانی های آنان فیلم ساخته است و میسازد. ارتشی که نجات بخش مردم جهان معرفی میشود و حتی امید بشریت در برابر مثلا تهاجم احتمالی تمدنهای فضایی! و حالا مگر سربازان و نیروهای همین ارتش به دست رژیم تروریست ایران و محور شرارت جهان کشته نشده و جان خود را فدای بشریت و حداقل امنیت امریکا و اروپا نکرده اند؟! چرا پس ترامپ و نظام امریکا شرم دارد از اینکه به جهان اعلام کند تعدادی از همین نیروها جان شان را فدای آرمان های مذکور کرده اند؟!
اما جنازه ی تکه و پاره شده ی شهدای جمهوری اسلامی در مسیر حرکت خود دهها فتنه و بحران و مشکلات ریز و درشت نظام ایران و جبهه های مقاومت عراق و سوریه و لبنان و یمن و ... را با اشک چشم تشییع کنندگان می شویند و قبل از به خاک سپاری خودشان آنها را دفع و دفن میکنند! آن هم یکی از آنها مالک اشتر رژیم آخوندی ایران به شمار می آید! مگر حاج قاسم فرمانده سپاه قدس ایران نیست؟ مگر سپاه قدس همان اصلی ترین نیروی نظامی تروریست ایران و جهان نیست؟! مگر سردار سلیمانی سی سال جزو یکی از مسئولین جمهوری اسلامی نبود؟! همان مسئولانی که شنیدن نام شان امروز مساوی است با دزد بودن و چپاولگر بودن و آقازاده داشتن دو تابعیتی در امریکا و کانادا و غیره؟! همان مسئولانی که فوق آخر، حتی در نظر طرفداران این نظام مساوی هستند با بی کفایتی و ناکارآمدی و قس الی ذاللک!
چرا فدا شدن جان نیروهای چنان ارتشی ننگ به شمار آمده است و کشته شدن این یکی ها افتخار ایران و عراق و ملتهای مظلوم جهان؟! مگر ابرقدرتهای رسانه ای جهان بر احساسات مخاطبان جهانی خود تاثیر نمیگذارند و افکار عمومی شان را مدیریت نمیکنند؟! این چه افتضاحی ست که برای دانشکده ها و نظریه پردازان رسانه ای جهان درست شده است؟! کدام نظریه پرداز ساینتفیکی حاضر میشود ادعا یا قبول کند مدیریت دلهای مخاطبان دست موجودی به نام خدا ست؟! آیا واقعیتی به این آشکاری نیاز به شرح و توضیحات اضافه دارد؟ بنا بر ننگ و خواری باشد، تکه تکه شدن یک نیمه اسطوره و قهرمان ملی این مردم باعث شرم نیست، اما هلاک شدن یک مشت نظامی معمولی این قدر شرم آور است؟! وقتی یک مشت اشرار مرزی نیروهای نظامی ما را شهید میکنند، نسبت قدرت ما به آنها ، از نسبت قدرت نظامی امریکا به ایران کمتر است؟! دیگر چه احتمال دیگری را میشود مطرح کرد؟! توجه کنیم که موضوع اعلام نکردن موقت یا دائم کشته شدن تعدادی نظامی و رزمنده نیست، بلکه انکار کردن این موضوع است!
حقیر بارها عرض کرده ام که مهمترین و اساسی ترین مفاهیم و حقایق این عالم، ساده ترین و بدیهی ترین شان است. در همین ستون وصله ناجور، یادداشتهایی را قبلا با موضوع گفتگوهای اعتقادی منتشر کرده ایم. و عرض کرده ایم که ضرورت وجود داشتن خداوند متعال بدیهی ترین بدیهیات است و امکان شناخت ماهیت و ذات او سبحانه و تعالی، باطن ترین باطن ها. هزار بلاتشبیه، باقی حقایق الهی نیز دقیقا همین ویژگی را دارند! لازم نیست یک سطر تحلیل سیاسی، یک ورق نقد فلسفی، یک دقیقه مبانی عرفانی و غیره خوانده باشیم که با یک نگاه ساده و گذرا به ماجرای مذکور، متوجه شویم اصل مطلب چیست. چند درصد از مردم ایران زندگینامه اختصاصی شهید سلیمانی را خوانده بودند؟ اکثرا فقط میدانستیم سردار سپاه است و رزمنده و دوست شهدا. این ویژگیها را کدام یک از رزمندگان ارتش و سپاه و بسیج ما ندارند؟! آیا این همه اشک چشم و سوز آتش دلهای مردم به خاطر شناختی بود که از جزئیات زندگی شهید سلیمانی داشتند؟!
دقت بفرمایید! سردار سلیمانی در داخل کشوری به صورت میلیونی تشییع شد که هشت سال فرزندان شان را در جبهه های جنگ با یک دشمن خارجی به نام ایران کشته بود! عراقیها به پیکر پاره پاره ی قاتل هشت سال فرزندان خودشان ادای احترام کردند! آن هم عرب زبان هایی که یکی از ناسیونالیست ترین مردم جهان به شمار آمده و در گام نخست، همین عرب بودن خودشان را در برابر عجم بودن امثال قاسم سلیمانی معنا میکنند! کدام کارشناس، کدام تحلیلگر سیاسی و منتقد جامعه شناسی، متفکر فلسفی و غیره میتواند توضیح بدهد که دلیل این همه عشق و ارادت مردم ایران و ملتهای جهان، از سوریه و عراق گرفته تا لبنان و یمن و پاکستان و افغانستان و هند و کشمیر و ... به آن شهید و همرزمانش چه بود؟! میتوانند بگویند هست، اما نمیتوانند بگویند چرا و چگونه! اینها همان تجلی اسماء هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن نیست؟! ظاهرترین ظاهرها پی بردن به هستی اوست و باطن ترین باطن ها چیستی ماهیت او سبحانه و تعالی. گاهی به جای شناختن شهدای راه خدا، ماجرا به گونه ای رقم میخورد که آدم خدای شهدا را بیشتر بشناسد. آن هم با نشانی دقیق مکانی که خدا را میتوان آنجا پیدا کرد. همان خدایی که لامکان است و در هیچ مکانی نمیگنجد، مگر دل بندگان مومن خودش! نزدیکترین جایی که میشود چیزی را پیدا کرد! همان خدایی که به عینه مشخص شد هنوز خودش مقدرات این عالم را تعیین میکند. لا تاخذهو سنتة و لا نوم. نمیکند؟! زیادی عارفانه و احساساتی شروع کردیم؟! اشکالی ندارد؛ پس عرض میکنم محضر شریف تان...
1- انگار مغز کوچک و دهان بزرگ میل ترکیبی زیادی به هم دارند! درست هشت دقیقه بعد از آخرین توئیت ترامپ ، که نوشته بود «چه خبر از انتقام؟ ما منتظریم» انتظار او به سر آمد. چون انتظار «افضل الاعمال» یک مومن است. خداوند به هر کسی توفیق منتظر بودن نمیدهد. انتظار ترامپ از جنس انتظار یک قاتل زنجیره ای برای اجرای حکم اعدام، یا انتظار پسر بچه سرتقی بود که کار بدی کرده و به شدت دلهره دارد که چه وقت و چطور تنبیه خواهد شد و چه مقدار. همین توئیت آخر او نشان میدهد که این آدم چقدر حقیر و بی مقدار است! چون مثلا فرض کنیم ابرقدرت جهان یک فرد نظامی را تهدیدی برای امنیت ملی کشورش دانسته و دستور به قتل او داده است. یعنی هم خودش را کاملا محق میداند و هم کشور مقابل را ضعیف و ناتوان از نشان دادن واکنش. مگر بدترین حالتها همین نیست؟! خب چه معنایی میدهد که در این مدت مدام حرفهای ضد و نقیض بزند و رجز بخواند و پرت و پلا سر هم کند؟ پلنگی که یک غزال شکار کند، مدام میرود بالای درخت و برای اعضای خانواده آن غزال رجز میخواند؟! یا اینها حالات گربه ای ست که ناغافل به صورت فرزندان یک شیر پنجول کشیده است و به بالاترین شاخه های یک درخت پناه برده و جرات نمیکند دوباره پا روی زمین بگذارد؟!
بررسی اظهار نظرها و خط و نشان کشیدن های این مدت ترامپ نشان میدهد که او فحش میداد و حرفهای تحریک کننده میزد، تا حداقل بفهمد حریف چقدر از دست او و خطایی که مرتکب شده عصبانی ست؟! وحشت برش داشته بود که چرا جمهوری اسلامی نسبت به مواضع متغیر او واکنش نشان نمیدهد؟! درواقع میدانست موضع ایران یک کلمه است؛ انتقام سخت ، قاطع و پشیمان کننده! موضعی که آنرا میدید و از دهان دهها میلیون مسلمانان جهان میشنید، اما نمیخواست باورش کند. مثل کسی که از تغییر موضع طرف مقابل ناامید است و به جای آن خودش بارها تغییر موضع میدهد! گویی میخواست به ایرانیها بگوید، ببینید تغییر موضع دادن شدنی ست! بررسی اظهار نظرها و مواضع ترامپ در این مدت خیلی چیزهای دیگر را نشان میدهد، اما آن قدر چندش آور و بی اهمیت است که شاید واقعا نباید بیشتر از این کسی وقت صرف شان کند! مگر اینکه بخواهیم توضیح دهیم چطور و چرا، آن چیزی که اهل ایمان را به سیاست پیوند میزند عنصر «درایت» و مولفه «بصیرت» است. اما حلقه پیوند اهل کفر و سیاست، عناصر فریبکاری است و وقاحت! که ترکیب شان میشود همان مولفه مشهور به پدر سوختگی!
دقیقا ساعت یک و نیم بامداد، همان لحظه ای که شهید قاسم سلیمانی ناجوانمردانه ترور شد، هنوز پیکر مطهر ایشان به خاک سپرده نشده، ایران پاسخ جوانمرادنه اش را به ارتش امریکا داد. و خاک بزرگترین و مهمترین پایگاه نظامی امریکا در عراق را شخم زد. شخم زد و در آن بذر امید و افتخار برای جهان اسلام، بلکه کل مظلومان جهان کاشت. و حالا شاید نخستین کسی که از این اتفاق سود برده خود ارتش امریکا و ترامپ است. که حالا بعد از پنج روز انتظار کشیدن کشنده و نگرانی شدید و بلاتکلیفی، دوست دارد تصور کند به اندازه کافی تنبیه و مجازات شده و میتواند موقتا نفس راحتی بکشد و آرام بگیرد.
انگار باز هم قلم در دستم مستی میکند. نمیدانستم ممکن است منظور از شراب و «می» در ادبیات عرفانی ما همین خون شهید باشد! حواسم نبود که «بریز باده خونرنگ» چقدر با همین ریختن خون شهید و خال شاهد و ... جور در می آید!؟ که مگر اصل مستی همان رسیدن به نیستی و مقام فنا نیست؟ مگر برای آن نیست که آدم اختیار حرکات دست و پا و نهایتا ذهنش را برای مدتی از دست بدهد؟ و خلاص شود از دست نگرانی های هستی! پس مردم عرق میخورند که چه غلطی کنند؟! بگذریم. منظور اینکه یک وقتهایی نه تنها ابراز احساسات بد نیست، بلکه اتفاقا بهترین کار است. اما احساساتی که بر پایه منطق و عقلانیت باشد. به هرحال، اجازه دهید کمی هم رسمی تر نکاتی عرض شود. تا ببینیم جمهوری اسلامی چطور به فضل خدا، کاری با طاغوت زمان کرده که اگر بنا بود یک کارگردان سینمایی در همین مورد فیلم بسازد، یک فیلمنامه نویس پیدا نمیکرد که بتواند چنین چیزی را تخیل کند و روی کاغذ بنویسد! بنویسد که یک سردار سپاه را کشتند و در عوض برای نخستین بار بعد از جنگ حهانی دوم یک کشور جرات کرد که به یک پایگاه نظامی امریکا رسما حمله کند...
و رئیس جمهور این کشور گفت از ایران ممنونیم که ان شالله به عملیاتش ادامه نمی دهد. و اعلام کرد آغوش ما باز شده است. یعنی موشکهای ایران بالاخره از نوع «قادر» بود؟ چی بود که سیستم های صد در صد آماده باش خورده ی مهمترین پایگاه نظامی ابرقدرت جهان در خاورمیانه نتوانست یک کدام شان را رهگیری کند؟ چطور قادر شد آغوش کله خراب ترین و نترس ترین رئیس جمهور تاریخ امریکا را باز کند؟ این قابلیت «آغوش باز کنی» را شهید «تهرانی مقدم» با سوخت مایع اختراع کرد یا جامد؟ الان یک کشور ثالث بخواهد یک روز از ایران موشک بخرد، میگوید، آقا چهار تا از آن نوع «آغوش باز کنی» شان را بدهید؟ (یا همه شو بدید!) چه رسد به اجرای آن در واقعیت و روی زمین..
2- تا این لحظه که در حال نوشتن این متن هستم، خبری دقیق از میزان خسارات و تعداد تلفات ارتش امریکا اعلام نشده است. اما همه میدانیم که پایگاه عین الاسد بزرگترین و مهمترین پایگاه و فرودگاه نظامی این کشور در عراق است. این پایگاه مرکز هدایت هواپیماهای بدون سرنشین و پهبادهای نیروی هوایی ، مهمترین فرودگاه لجستیکی و قرارگاه پشتیبانی و امن ترین مکانی بود که رئیس جمهور و باقی مقامات امریکایی در آن حضور می یافتند. با توجه به تعداد و میزان قدرت تخریب موشکهای شلیک شده و همچنین نخستین خبرهای غیر رسمی، اگر نگوییم این پایگاه کاملا، حداقل بالای پنجاه درصد منهدم شده است. در روزهای قبلی تعداد نیروهای نظامی این پایگاه حدود چهار هزار نفر بوده. اما ظاهرا ارتش امریکا دو پایگاه دیگر را نیز تخلیه و نیروهای آنرا همین اواخر به این پایگاه فرستاده است. حالا چقدر هواپیما و هلی کوپتر و رادار و باقی تجهیزات نظامی در این پایگاه بوده ، فعلا قابل تخمین نیست. همچنین این پایگاه اصلی ترین مرکز راداری و شنودی ارتش امریکا بوده است.
اینهایی که اجمالا اشاره کردیم، فقط گوشه هایی از میزان اهمیت و ارزش نظامی این پایگاه بود. اما اگر از جنبه های دیگر نیز بخواهیم در یک جمله کوتاه مطلب را خلاصه کنیم، پایگاه عین الاسد مهمترین قرارگاه حیثیت باقیمانده خود نظام امریکا در عراق و منطقه، بعد از ماجرای زدن پهباد گلوبال هاوک بود! و همین فعل ماضی «بود» گویای باقی مطلب است! یعنی جمهوری اسلامی با دهها فروند از نسلهای نسبتا قدیمی موشکهای خودش حیثیت و اعتبار امریکا را هدف گرفت و کاملا منهدم کرد. با توجه به ساختار نظام امریکا و سانسور شدیدی که مخصوصا بر اخبار جنگی و اطلاعات نظامی این کشور حاکم است، هیچ بعید نیست تا مدتها نیز خبرهای دقیقی، حداقل از تعداد نظامیان به هلاکت رسیده امریکا مخابره نشود. این کشور تا کنون حتی یک عکس از داخل این پایگاه منتشر نکرده است! غافل از اینکه، بخشهایی از این پایگاه هنوز در اختیار ارتش عراق است و نیروهای عراقی شاهد بوده اند چه اتفاقی در آنجا افتاده است.
خلاصه، وضعیت این پایگاه به گونه ای ست که مثلا اگر بنا بر جنگ رسمی هم که بود، نخستین جا و مهمترین هدفی بود که ارتش طرف مقابل سعی میکرد به آن حمله کند. و اگر بتواند، اصطلاحا چشمها و مغز فرماندهی بخش عمده ای از ارتش امریکا را از کار بیندازد. میخواهم بگویم پاسخ موشکی ایران، خودش نخستین گام برای تداوم احتمالی درگیریها نیز به شمار می آید. درواقع ترامپ با دستور ترور شهید سلیمانی سعی داشت به صورتی مبهم اعلام جنگ رسمی به ایران داده باشد. اما در مقابل، اولا پاسخ جمهوری اسلامی خیلی روشن و بدون ابهام بوده است. ثانیا به امریکا و تمام جهان رسما پیام داده، ما اعلام جنگ نمیدهیم؛ این اعلام آمادگی برای جنگ است. در هر سطحی و به هر کیفیتی!
3- جدال حق و باطل ، جنگ نور و ظلمت است؛ جنگ روشنی و تاریکی، یا وضوح و ابهام است. جنگ تکلیف و بلاتکلیفی. نبرد شعور و حماقت، یا مفاهیمی از همین دست. اینها مضمون صریح و مستقیم بخشی از آیة الکرسی ست. خروج از ظلمت به سمت نور و برعکس. در طول این سالها جبهه انقلاب اسلامی آن قدری که از ابهام و بلاتکلیفی آسیب دیده و خسارت داده، نه از جنگهای نظامی مستقیم و غیر مستقیم ضربه خورده و نه از ترور، تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی و رسانه ای و ... صدمه دیده است. مثلا مصیبت بارترین جنبه های همین مذاکرات و برجام دقیقا از همین بلاتکلیفی های طولانی و فرساینده بود.
مثلا اگر در طول همین ده سال اخیر، یک سرمایه دار ایرانی بالاخره میتوانست مطمئن شود که کشورش تا مدتها (در مورد فلان موارد) تحریم خواهد بود، قطعا میتوانست حساب و کتاب کند که میتواند در فلان مورد سرمایه گذاری کند و کارحانه ای راه بیندازد یا نمیتواند؟ نکند فردا کارخانه راه افتاد تحریم برداشته شده و همان نمونه محصولات با قیمتهایی ارزان تر وارد کشور شود؟! مگر همین فن آوری وتکنولوژی ساخت موشکها و تقریبا بخش عمده ای از نیازهای تسلیحاتی کشور محصول همین تحریم قطعی نیست؟!
خود همین ترامپ چگونه توانست در مدتی کوتاه صدها هزار شغل در امریکا ایجاد کرده و چند درصد ضریب رشد اقتصادی را بالا ببرد؟ با وضع کردن مالیات و عوارض سنگین بر بسیاری از محصولات و کالاهایی که در اروپا و چین ارزان تر تولید میشد. حالا عوارض و مالیات یعنی چه؟ یعنی تلاش برای تحریم شدن کشور از ورود فلان کالاها! تازه آن هم عوارض گرفتن از کالاهایی که سرمایه داران و سهام داران اصلی کارخانه هایشان در چین و هنگ کنگ و غیره، امریکایی هستند! قوانین سازمان تجارت آزاد جهانی و صندوق پول و امثال ذالک، دقیقا به نفع کشورها و سرمایه دارانی ست که تولید کننده محصولاتی هستند. اما همین کشورها هیچ وقت حاضر نمیشوند مثلا نفت را هم در این دایره به شمار بیاورند. یکی از اصلی ترین محورهای تجارت آزاد جهانی تلاش برای حذف عوارض و مالیات صدور کالا ست. یعنی مثلا کارخانه داران انگلیسی بتوانند بدون پرداخت عوارض لوازم خانگی به خاورمیانه صادر کنند. اما مالیات همین دولت انگلیس بر نفت و بنزین از درآمد نفتی کل کشورهای این منطقه بیشتر است! بگذریم.
مشکلات تحریم بدون بلاتکلیفی، در همان روزهای اول نصف میشود. و در سالهای بعدی به احتمال زیاد ممکن است تبدیل به فرصت شود. این بلاتکلیفی و ابهام است که دشمن درجه یک سرمایه و محیط کسب و کار است. این بلاتکلیفی ست که سرمایه را گیچ و هراسان کرده و بازار را وحشی و افسار گسیخته میکند. برای همین چندین دهه است که زئیس جمهورها و مقامات امریکایی غیر ممکن است اظهار نظری بالای 5 دقیقه در مورد ایران داشته باشند و در آن اشاره به «همه گزینه های روی میزشان» نکنند! همه گزینه ها یعنی هم تحریم و هم احتمال هر لحظه حمله نظامی. با همین حربه بنا بود اقتصاد ایران همواره متزلزل و فلج باشد و مقدمات فقر و بیکاری و ناامیدی ملی و ... نهایتا فروپاشی سیاسی را رقم بزند. موشکهای جمهوری اسلامی قبل از هر چیز همین تردیدها و بلاتکلیفی ها را نشانه گرفت و قاطعانه منهدم کرد. مطمئن باشیم در طول روزهای آینده، مهمترین استراتژی سیاسی و رسانه ای امریکا و متحدنش بازگردان همین حالت بیم و امید و تردید به جامعه ایرانی ست. (در محورهای بعدی ان شالله بیشتر توضیح داده میشود)
4- ترامپ کشورش را در یک دو راهی قرار داده است. دوراهی خفت و خواری بدتر ، یا حماقت بیشتر. فرض کنیم که بخواهد دوباره مرتکب حمافتی دوباره شود. (میگویم حماقت دوباره و نه پاسخ به حملات غرور آفرین موشکی ایران. چون این او بوده است که شرارتی کرده و پاسخی گرفته.) نوع پاسخ ایران نشان میدهد که شمشیر را از رو بسته و در عزم خود مصصم است که هیچ حمله دیگری را از جانب امریکا بدون جواب نگذارد. (و در ادامه توضیح خواهیم داد که چرا راه دیگری هم ندارد) نشان میدهد که جمهوری اسلامی به کسی اعلام جنگ نداده ، ولی اعلام کرده آماده هر سطحی از جنگ و دفاع از خود است. تشییع جنازه مالک اشتر دوران نیز نشان میدهد مردم ایران بیشتر از شجاع ترین سرداران نظامی کشور خواستار انتقام هستند. خواسته ای که از طرف مردم عراق و یمن گرفته تا پاکستان و هند و حتی خود امریکا تایید شده است.
به هر حال، در بدترین حالت ممکن، فرض کنیم که ترامپ مسیر حماقت بیشتر را انتخاب میکرد و یا بکند و دست به حملاتی تلافی جویانه بزند و پاسخهایی تلافی جویانه تر بگیرد و این ماجرا دومینو وار منجر به جنگ رسمی و تمام عیار انقلاب اسلامی و امریکا شود. در این صورت و فوق آخر چه اتفاقی بنا ست برای جمهوری اسلامی بیفتد؟ وضعیت ایران مثلا بنا ست چقدر با جنوب لبنان و یمن فرق کند؟ گذشته از حزب الله لبنان که بارها با ارتش اسرائیل تمام عیار درگیر شده (و میدانیم که اسرائیل همان قدر یک پایگاه نظامی امریکا به شمار می آید که خود کشور امریکا پایگاه سیاسی و اقتصادی صهیونیسم جهانی محسوب میشود) مگر مردم یمن چند سال است با کجا میجنگند؟! ارتش عربستان مجهز به پیشرفته ترین تجهیزات نظامی و تسلیحات امریکایی ست. و این دهها هزار مستشار نظامی امریکا هستند که ارتش عربستان سعودی را اداره میکنند. آیا ما ایرانیها از مردم یمن که جای خود، از کمونیستهای ویتنامی کمتریم؟!
امریکا چه کار میتوانسته تا الان با انقلاب اسلامی بکند که نکرده است؟! اگر به امریکا بود که مردم ما باید سالها پیش از گرسنگی مرده بودند! و اگر این اتفاق نیفتاده، فقط به خاطر توان و ظرفیت داخلی و قدرت مانور خارجی جمهوری اسلامی بوده است. چه تضمینی وجود دارد که این تحریمها باز هم شدیدتر نشود و نخواهند انقلاب اسلامی را دچار مرگ تدریجی کنند؟ اصلا از کجا معلوم که نتوانند اوضاع داخلی ایران را تا بالاترین حدود بحرانی کرده و در اوج ضعف و ناتوانی ملت به آنها حمله مستقیم نظامی نکنند. کدام اقدام کینه توزانه و بی شرمانه قبلی شان پاسخ مناسب گرفته است که به وقاحت بیشتر تشویق شان نکند؟! در سوریه اگر بنا بود حکومت مرکزی سقوط کند، باز یک فرقه داعشی بود که بتواند حرف آخر را بزند و دولت و حکومتی حداقلی تشکیل بدهد. در ایران چه؟ آن قدر حجم حرفها زیاد است که مجبوریم به همین مختصر اکتفا کنیم.
بدترین شرایطی که بتوان تصور کرد، چقدر با همین روندی تفاوت دارد که سالها ست امریکا و متحدان غربی و عبری و عربی اش سعی میکنند به تدریج (و البته با هزینه هایی به مراتب کمتر و تقریبا مفت و مجانی!) ایران را به همان سو ببرند؟! با این همه فشار و میزان خصومتی که با انقلاب اسلامی وجود دارد، چه آینده ای در انتظار این کشور است که حالا ممکن است با بدترین احتمالات فعلی فرق داشته باشد؟! یک نمونه ساده آن همین شلوغی ها و آشوبهای اخیر است. جماعتی به خیابانها ریخته و بانک به بانک را آتش میزدند و فروشگاه به فروشگاه را غارت میکردند و پمپ بنزین به پمپ بنزین را منفجر میکردند و شهرداری به شهرداری را تصرف و ویران میکردند و ... که نه هیچ رهبر و لیدر مشخصی داشتند و نه هیچ گونه حزب و گروه سیاسی خاصی سررشته اوضاع شان را در دست داشت.
به فرض محال گیریم همین جماعت موفق میشدند نظام را ساقط کنند. چه آینده ای در انتظار کشور و ملت بود؟! گروه ها و احزاب مخالف و براندازی که نتوانند پیش از ساقط کردن نظام موجود به یک جمع بندی و اتحاد نسبی برسند، بعد از براندازی که وقت سهم خواهی و جدال جدی قدرت است، تکلیف شان چه بود؟! و امریکا در پاسخ حملات اخیر موشکی ایران چه کار میخواهد بکند که آینده و نتیجه اش از این احتمالات بدتر باشد؟! به این سوال باید خیلی جدی تر از این حرفها فکر کرد. تا متوجه شد وقتی میشنویم خون شهید سلیمانی فتنه های مختلفی را خنثی کرد، دقیقا از چه چیزهایی حرف میزنیم؟
الغرض، در الفبای علم و فلسفه سیاست صرف وجود داشتن یک نظام سیاسی و حکومتی از بی حکومتی و آنارشیسم بهتر است. حتی اگر حکومت چنگیز و صدام و ترامپ باشد! اجمالا توضیح این مطلب چنین است که، در جوامع باستانی و شکارچی و کوچ نشین، هر کسی یک مقدار کشاورزی بلد بود و تا حدودی آهنگری و خیاطی و دارو شناسی و طبابت و ... مشاغل و حرفه های دیگر. به تدریج که جمعیت ها افزایش پیدا میکرد، انسانها متوجه میشدند مثلا در شکار گروهی موفق تر ند. اگر با هم باشند، در برابر دشمنان قوی تر خواهند شد. تا اینکه به نقطه ای میرسید که متوجه میشدند اگر یک نفر از بین جمع آهنگر باشد و نفر دیگر نجار و غیره، به مراتب تخصصی تر و بهتر ابزار تولید میشود و مثلا یک آهنگر برای صد نفر و یک درمان گر برای دویست نفر کافی ست. پس لازم نبود همه آهنگر و پزشک و ... باشند. تا میرسیم به تشکیل اصناف و مشاغل...
بخش عمده ای از حجم مغز انسان اختصاص به تکلم و حرف زدن دارد. حرف زدن یعنی ارتباط گرفتن با دیگران. یعنی «مدنی الطبع» و اجتماعی بودن ذات انسان. اجتماعی که از افراد خانواده آغاز شده و به قوم و قبیله و یک نژاد و ملت میرسد. اما وقتی مشاغل و تخصصهای مختلف شکل گرفت، اصطکاک و تضاد منافع نیز طبیعتا به وجود خواهد آمد. مثلا از کجا معلوم که صنف آهنگران دست به تولید شمشیر و اسلحه فراوان نزده و تصمیم نگیرند دیگران را از دسترسی به آب و منابع غذایی و زمین محروم کنند؟ از کجا معلوم که خیاطها اقدام به تحریم دیگران و گران فروشی نکنند؟ اینجا ست که وجود «قوانین» ضرورت پیدا میکند. اعم از احکام دینی و فرهنگ و رسوم و قوانین اجرایی. چیزی که یک «جمعیت» را تبدیل به «جامعه» و اجتماع واقعی انسانها میکند، در درجه نخست همین قوانین است. حکومت و دولت چیزی نیست غیر از همین ضرورت وجود قوانین و ضمانت اجرا شدن شان. جامعه ای که دولت نداشته باشد، مجری قانون ندارد. و جامعه ای که قانون نداشته باشد کارش تمام است! حالا متوجه میشویم که اقدام به براندازی یک جمعیت خشمگینی که هیچ رهبر و حزب و گروه خاصی ندارند یعنی چه؟!جمعیتی که اتفاقا حق دارند امنیت و رفاه و شغل و ... ارزانی داشته باشند و مطالبه کنند.
مردم ایران دارای پشتوانه هایی از فرهنگ و تفکر و تجربیات تاریخی چند هزار ساله هستند که میدانند زندگی در منطقه ای با این همه تنوع قومی و نژادی بدون قانون و حکومتی مقتدر غیر ممکن است. دقیقا به همین دلایل، بی شک سرزمین ایران (در مرزهای تاریخی اش) یکی از اصلی ترین نقاطی بوده است که در اینجا مردم پی به ضرورت وجودی تشکیل امپراطوری ها برده اند. یعنی داشتن پادشاه و شاه و شاهان. چنین مردمی خود به خود متوجه میشوند که چرا تمدن پذیر ترین ملتها، به همین مقدار احتمال آشوب و هرج و مرج و بحران فروپاشی ملی نیز دارند. نه آنهایی که در هر بیست و دوم بهمن به خیابانها می آیند و در هر انتخابات پای صندوق های رای می ایستند، با اتوبوس از شهرستانهای اطراف و جنوب لبنان و قطب شمال مریخ آمده اند، و نه همان عده ای که در فتنه 88 و دی ماه پارسال و آبان امسال! این را موجوداتی احمقی مثل ترامپ و مشاوران جنگ طلبش نمی فهمند!
با این حساب می بینیم که چرا راه حماقت برای امثال ترامپ خیلی زود به بن بست میرسد. مردک غلط کرده که میگوید ما قصد تغییر رژیم در ایران را نداریم! زیرا گزینه ای به اسم تغییر رژیم در ایران وجود ندارد و نخواهد داشت. مگر این پست فطرتها در لیبی و سوریه و عراق نگران بحران مشروعیت حکومتهای مرکزی و هرج و مرج بوده اند؟! مگر دهها سال است چاره ای حداقلی برای مردم مصیبت زده افغانستان اندیشیده اند؟! نظام سرمایه داری اگر بداند میشود از جنازه اعراب نفت درست کرد، تمام آل سعود و آل خلیفه و این قبیل جک و جانورها را در عرض یک ساعت با مینی بوس ون و نیسان جمع میکنند و بار میزنند سمت کارخانه های پتروشیمی شان، به عنوان مواد خام اولیه!
مجموع این نکات است که ترامپ را همان وقتی که داشت مرتکب حماقتی به نام مدیریت ترور سردار سلیمانی از دفتر کارش میشد، در مسیر خفت و خواری انداخت. این واقعیت را احتمالا تمام مشاوران جنگ طلب احمق تر از خودش ، طی این چند روز به او یادآوری کرده اند ...
شهادت یک سردار مدافع حرم که مسئول خرج کردن پول ملت ایران در سوریه و لبنان و عراق و یمن و ... بود! و حضور بیش از چهار میلیون جمعیت داغدار و تشنه انتقام فقط در شهری مثل کرمان! البته کرمان زادگاه سردار بود، احسنت! اهواز اولین میزبان شهدا بود درست. مشهد شهری مذهبی ست، قبول. تهران پایتخت بود، بله. قم پایتخت انقلاب است، بر منکرش لعنت. زنجان و اصفهان و اردبیل و همدان و ... چطور یک شبه به معرفت و شناخت شهودی و اشراقی رسیدند که شهید یک جسم مادی نیست؟! آن جمعیت در هند و پاکستان از کجا آمدند؟ کدام اتوبوسی آنها را از یمن یک شبه به این مناطق برد و کدام محموله های کیک و ساندیسی از موکبهای عراق به آنها رسید؟!
بی شرف هایی مثل ترامپ و پمپئو و سر سپردگان و دلباختگان داخلی شان، سالهاست همین مردم را تهدید به رفراندم میکنند؟! آن هم نظامی که بتواند یک شبه چنین جمعیتی را به خیابان ها بیاورد!
این مطلب نباید ادامه داشته باشد؟! نباید بالاخره باور کنیم که این مملکت صاحب دارد؟! این نظام با صدا و سیمایی که حتی حالا هم متوجه نیست ، نباید حضور میلیونی مردم را به اسم یک درصد خاص از زاویه داران با نظام بزند... توانسته با کار رسانه ای این مردم را مست شراب شهادت کند و به خیابانها بکشاند؟! بد حجابها به عشق قهرمان ملی شان آمده اند، قدمشان روی تخم چشم هرچه مسئول بی کفایت و متوهم! اما روضه خواندن و یا حسین گفتن شان که دیگر مربوط به بد حجابی شان نبود! منظورم از «این مطب» که باید ادامه داشته باشد، همین یادداشت است. حتی اگر یک کتاب شد...