میرزا کوچک، مرد تنهایی بود که به دو قدرت بزرگ آن روز دنیا -یعنی روسها و انگلیسیها - یک «نه» ی بزرگ گفت. نه با روسها ساخت، نه با انگلیسیها؛ اما در کنار او کسانی بودند که میخواستند با دستگاه حکومتِ آن روز - بعد هم با رضاخان که تازه میخواست سرِ کار بیاید - مبارزه کنند، اما به روسها پناه میبردند؛ به باکو رفتند و بند و بستهایشان را کردند و به ایران برگشتند و سرسپرده آنها شدند. اما میرزاکوچکخان قبول نکرد و حاضر نشد سازش کند؛ او، هم با انگلیسی ها جنگید، هم با قزّاق های روس جنگید، هم با لشکر رضاخانی - و قبل از رضاخان، آن کسانی که بودند - مبارزه کرد؛