با شمر و یزید نمیتوان با رویه تساهل کنار آمد. نمی شود هم یار حسین بود و هم مددکار یزید. میدان حق و باطل میانه ندارد. نمی شود رابطه با یزید را با خوشبینی و امید حل کرد. امید بستن به حسن نیت یزید، ساده انگاری محض است. چشم داشتن به کمک به شائبه یزید، حماقتی نابخشودنی ست. میدان حق و باطل، میانه ندارد. صف های عیان پیکار، تسامح بردار نیست! با دیپلماسی کوفیانه نمی شود به سوی قله های سربلندی حرکت کرد و بسوی آسمان عزت پر کشید. سالار شهیدان آموخت به ما کسی چون حسین با فردی مثل یزید بیعت نخواهد کرد!
یادت که نرفته؟ قرار بود اگر دشمن فشار بیاورد حادثه عاشورا را تکرار کنیم، کجا بودیم و چه کردیم در این فاصله که نرمش قهرمانانه تکرار شد؟ براستی کجا رفتند فهمیده ها؟ کجا هستند قاسم های زمانه؟ اگر امروز وقت صلح حسنی ست، فردا نوبت عاشوراست. دوباره هنگامه نبرد است یاران. وقتش رسیده جام زهر را به جام عسل بدل کنیم! بیایید به قاسم بن حسن اقتدا کنیم، تا علی دوباره فریاد نزند، أین عمار...؟
اگر مبنای فکر و عملمان را عاشورایی کنیم، دیگر منتظر دستور و خواهش و دعوت نخواهیم نشست. بر ما روا مباد که در این امنیت در آسودگی بسر ببریم تا ناگاه، صدای غریبانه ولی ما را متوجه خود کند. بیایید قدری تأمل کنیم و ببینیم امروز حضور جهادی ما در کدام عرصه ضروری است و انتظار ولی از ما چیست.
اگر درد غروب جمعه ما بخاطر مشکل مالی و کاری و معیشتی است، بیا تا همین حالا حساب کنیم قیمت خود را. چقدر پول اگر بپردازند به ما، دور ولی امر خود را خط میکشیم؟ بیا یک خبر از نرخ سکه بگیریم. ببینیم حدودا با وعده چند سکه بهار آزادی، اسیر دنیا میشویم؟