«گاهی وقتها در یک شبانه روز، حسن 28 بار تشنج میکرد و هر بار باید به او آرام بخش تزریق میکردند. این تلخیها باهمه سختی مثل عسل شیرین بود. میتوانستم مثل خیلی از همسران جانباز او را به آسایشگاه ببرم اما دیوانه وار دوستش داشتم و دارم و خدمت به او را عبادت می دانم.»