حبیب پس از سالها به ایران برمیگردد و سراغ دوست قدیمیاش عزیز که در یک آسایشگاه روانی بستری است، میرود. عزیز حرف نمیزند و حبیب را نمیشناسد.
کسی که خود را در موضع تهمت خوردن قرار دهد [و از مجالس آن دوری نکند] نباید کسانی را که به او گمان بد میبرند سرزنش کند.