هر کتابی با توجه به حیطهای که در آن نوشته میشود، مخاطب خاص خود را دارد؛ ولی مخاطبِ کتاب زندگی در روزهای قرمز، همهاند. هر انسانی با هر سنی...
بیشتر از نظر روانی می گویم که فرزندان شهید ساپورت شوند. تازه بحث خانواده مدافعان حرم جداست، اینها بحث مهاجرتشان یک طرف است، خود مهاجرت می دانید برای آدم چقدر بار دارد؟
برای اعزام دوم، در فاصله مرخصی، خانه ماندند و دوباره رفتند. باز از اعزام دوم که آمد، از ناحیه دو تا زانو دچار جراحت شده بود و یک موج گرفتگی هم داشتند که کارت زرد بهش داده بودند...
من داوطلبانه به دانشگاه آزاد مراجعه کردم و آنجا به من مجوز داد. دیدند که کتاب تمام شد اما باز هم حمایت نکردند. به هر حال این کتاب در یکی از بیمارستانهای خود شما نوشته شده است، چرا از آن حمایت نمیکنید؟
باقریاصل گفت: «زندگی در روزهای قرمز» تنها کتابی است که به آیسییو رفته و روند کار پرستارها را از نزدیک گزارش کرده است.
در مورد خوزستان، ما نمیدانیم که بیآبی چیست و فقط ادبیات است که میتواند حس و حال واقعی آنجا را به مردم منتقل کند. من عاشق واقعیت و حواس پنجگانه هستم.
از وقتی خودم را شناختم با آدمهای جنگ زندگی کرده ام و واقعاً خودم را مدیون این آدمها میدانم، از لحاظ حسی هنوز این آدمها تمام نشده اند و فکر نمیکنم تا آخر عمرم این ارتباط قطع شود.