ساعت ۹ آمدند و دفتر فاطمیون را باز کردند. تا ساعت ۱۲ من آنجا نشستم و گریه کردم. گفتم یک خبری بدهید که همسرم چه شده؟ همانجا هم گفت که در خط است، چرا اینقدر نگرانی؟ شهید نشده...
بعد از ظهر از سر کار آمد، گفت شما می روید کربلا؟ بعد من خندیدم و گفتم نخیر ما ایندفعه با هم می رویم. بعد خندید گفت که من نمی روم، تو دوباره برو. گفتم چرا اینقدر اصرار می کنی؟ من ایندفعه تنها نمی روم!
کسی که محمد رضایی را لوداد، م.ر بود؛ همان کسی که کار جاسوسی و خیانت را از زندان الرشید بغداد شروع کرد و اولین جاسوس و عنصر خود فروخته بود که پس از اسارت با او آشنا شدیم.