به گزارش حلقه وصل، شکی نیست که اروپا تمهیدات کنترل فیزیکی بیشتری را در برابر مهاجران احتمالی اتحاذ کرده است. افزایش شدید احزاب سیاسی ضد مهاجران نیز به نوبه خود سوخت اجتماعی لازم را برای انزجار نسبت به نهادهای اتحادیه اروپا فراهم کرده است. اما این بحث مستلزم چیزی بسیار بیشتر از «خواست های اخلاقی» است.
به تازگی مطالعه ای با عنوان «ساخت دیوارها» منتشر شده که نشان می دهد تشدید موانع مرزی درونی و بیرونی در اتحادیه اروپا به نقطه ترسناکی رسیده است. در دهه 1990 تنها دو دیوار مرزی در اروپا وجود داشت. اکنون این تعداد به مجموع 17 دیوار افزایش یافته و اکثر این ساختارها ظرف بیش از سه سال گذشته احداث شده اند.
ده کشور از 28 کشور عضو اتحادیه اروپا برای کنترل ورود مهاجران از خارج از بلوک خود، مبادرت به احداث موانع فیزیکی مرزی کرده اند. این کشورها عبارتند از اتریش، اسپانیا، انگلیس، مجارستان، یونان، اسلوونی و لیتوانی.
نویسندگان گزارش فوق الذکر این ساختارها را «ساختارهای ترس» نامیده اند و در مقایسه ای تکان دهنده، آن را با دیوار برلین مقایسه کرده اند که دو آلمان شرقی و غربی را تا زمان فروریختن آن در سال 1989 از هم جدا می کرد. موانع مرزی احداث شده از سوی کشورهای اتحادیه اروپا معادل طول شش دیوار برلین هستند.
این گزارش همچنین به تولید و تکثیر «دیوارهای ذهنی» در سطح کشورهای عضو اتحادیه اروپا و ظهور چیزی که آنها را احزاب سیاسی «فراراست» و «نژادپرست» نامیده می پردازد. این گزارش ادعا می کند که هم اکنون در 10 کشور اتحادیه اروپا، احزاب «بیگانه هراسی» هستند که نمایندگی قابل توجهی در دولت یا پارلمان دارند.
با این حال مشکل گزارش مورد بحث این است که هیچ راه حل عملی برای چالش های سیاسی و اجتماعی برخاسته از پدیده مهاجرت ارائه نمی دهند. کمیسیونر ارشد سازمان ملل برای مهاجران آوارگان برآورد می کند که تعداد بی سابقه 68میلیون و پانصد هزار نفر در سطح جهان به زور مجبور به ترک محل اصلی زندگی خود شده اند و خیلی از آنها سعی دارند خود را به اروپا برسانند.
شاید بتوانیم قبول کنیم که در سال های اخیر اتحادیه اروپا با موج بی سابقه ای از پناهجویان و آوارگان احتمالی مواجه بوده و بپذیریم که این به نوبه خود به تنش های سیاسی و اجتماعی و نیز قدرت گرفتن احزاب ضد مهاجران و انزجار علیه اتحادیه اروپا در بین این جوامع دامن زده باشد. با این حال نویسندگان مطالعه «ساخت دیوارها» درخواست خود را عمدتا بر استدلالات منطقی به نفع پذیرش مهاجران در بستر حقوق بشر استوار کرده اند. آنها از دولت های اروپایی می خواهند تا «به گفتمان نژادپرستانه راست افراطی» دست رد بزنند و «بر خلاف سیاست هایی عمل کنند که ما را به کشیدن دیوار به دور خودمان و دفاع از استحکاماتی که صاحبان امتیاز و امنیت در آن زندگی می کنند سوق می دهند.»
این توصیه نشانگر نوعی ساده دلی شرم آور است. حقیقت آن است که میلیون ها تن از شهروندان اتحادیه اروپا آنطور که نویسندگان این مطالعه ادعا می کنند خود را «برخوردار از امتیازات و امنیت» ببینند.
در این گزارش 85 صفحه ای اشاره ناچیزی به مسائل واقعی که موضوعیت دارد می شود. «جامعه مدنی و احزاب سیاسی باید دلایل ساختاری اینکه چرا 68 میلیون و 500 هزار نفر از مردم جهان به زور مجبور به گریختن از خانه هایشان شده اند جدا مورد مطالعه قرار دهند تا بتوانند سیاست های پیشگیرانه ای را بر اساس عدالت اجتماعی جهانی و به منظور جلوگیری از جنگ و کشمکش مسلحانه به اجرا بگذارند.»
در واقع این «دلایل ساختاری» نیاز به کنکاش و بررسی بیشتری دارد. اگر می خواهیم به درک و راه حلی مناسبی برای این مشکل برسیم، باید این مسائل را به طور جامع مورد بررسی قرار دهیم. چنین رویکردی همچنین از جهتی به معنای پرداختن به مسئله مرتبط سیاست های ضد مهاجرتی و انزجار نسبت به وضعیت موجود اتحادیه اروپاست.
مطالعه «ساخت دیوارها» از جهت دیگری نیز مقتضی است. ناشر آن یعنی موسسه ترنس نشنال که در آمستردام واقع است، بخشی از منابع مالی خود را از طریق تامین کننده مالی لیبرال جورج سوروس دریافت می کند. این میلیاردر خود را مدافع مرزهای باز و ترویج حقوق آوارگان اعلام کرده است. برخی از منتقدان دستورکار سوروس را چیزی شوم تر از نوع دوستی صرف می بینند. او متهم به تلاش برای تضعیف کنترل های حاکمیت ملی در مورد مهاجرت شده است. در مجارستان جایی که سوروس سال های پیش از آنجا به ایالات متحده مهاجرت کرده، دولت ویکتور اوربان تاجایی پیش رفته که حتی فعالیت سازمان هایی را که بودجه آنها را این میلیاردر تامین کرده ممنوع کرده است.
نکته قابل توجه این است که گزارش «ساخت دیوارها» در مورد مسئله آوارگان و مهاجرت به طور کلی مدافع گزاره پذیرش آنهاست. این گزارش از پرداختن به پدیده مهاجرت با تجزیه و تحلیلی از دلایل ساختاری این امر اجتناب می کند، هر چند که نویسندگان به طور گذرا به دلایل کلیدی فقر و جنگ در پدیده مهاجرت اشاره می کنند.
گسترش ساخت دیوار در سطح اتحادیه اروپا و افزایش آوارگان با گسترش جنگ های غیرقانونی که آمریکا و متحدان ناتوی آن در خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای مرکزی ظرف سه دهه گذشته برافرخته اند همزمان بوده است.
مسیرهای اصلی مهاجرت به اروپا از طریق مدیترانه و بالکان الگویی از جنگ هایی را به دست می دهد که آمریکا و متحدان ناتوی آن به طور آشکار و پنهان از جمله در افغانستان، عراق، سوریه و لیبی به راه انداخته اند. با گشوده شدن این مسیرها مهاجران دیگری از بسیاری کشورهای دیگر در آسیا، خاورمیانه و آفریقا نیز پای در آنها گذاشتند.
جای تردید ندارد که آمریکا و اتحادیه اروپا هر دو در راه اندازی جنگ های مجرمانه ای که موجب به راه افتادن موج بی سابقه ای از مهاجرانی گردیده که به دنبال سرپناهی در اروپا می گردند، با یکدیگر همدست هستند.
افزون بر این باید سیاست های اقتصادی نئولیبرال بین المللی را که واشنگتن و ایالات متحده بر اجرای آنها فشار می آورند را نیز به این عوامل اضافه کنید؛ سیاست هایی که کشورهای آفریقایی را به ورطه فقر انداخته اند، به بحران های زیست محیطی انجامیده اند و اجتماعات را از محل زندگی خود ریشه کن کرده اند.
همین دلایل ساختاری را می توان عامل به راه افتادن قطار مهاجرانی دانست که از آمریکای مرکزی به سمت ایالات متحده روان هستند. چندین دهه است که واشنگتن «حیاط خلوت» خود را با راه اندازی جنگ های ضد شورشیان و حمایت از رژیم های سرکوبگر تاراج کرده که این وضعیت به نوبه خود به رشد دار و دسته های جنایتکار و فقر دسته جمعی انجامیده است. پس تعجبی ندارد اگر مردمان درمانده تصمیم به فرار به جایی دیگر بگیرند که فکر می کنند در آنجا از امنیتی نسبی برخوردارند.
رویه دیگر سکه، وجود فقر و اقتصادهای ورشکسته در اتحادیه اروپا و نیز ایالات متحده است. چندین دهه است که دولت ها با سیاست های بی رحمانه ریاضتی و دامن زدن به فقر به مردمان خود فشار وارد آورده اند. شکاف بین یک گروه نخبه ثروتمند بسیار کوچک و توده جامعه محروم به صورت انفجاری تشدید شده است. دشواری و فلاکت مردم تحت لوای سرمایه داری شرکتی غربی، به طور قابل درکی به احساس ناامنی و نگرانی شدید در بین جمعیت ها دامن زده است است. چنین احساساتی تغذیه کننده سیاست هایی واکنشی نیز هست و مردم را مستعد دیدن خارجیان به چشم تهدید کرده است.
با این همه باید تاکید کرد که اجتماعات ساکن در اروپا یا آمریکا از تغییرات فرهنگی ناگهانی بسیار ناراحت هستند. به نظر می رسد رد کردن مخالفت ها تحت عناوینی چون «نژادپرستی» یا «بیگانه هراسی» کاری نامناسب باشد. چرا جمعیت های ساکن در یک کشور باید با یک موج ناگهانی از خارجیان سر و کار پیدا کنند؟
صرف درخواست های اخلاقی برای تحمل و مدارا با خارجیان کاری بی ثمر است. با این روش نمی توان به دلایل ساختاری مشکلات یا راه حل های عملی پرداخت.
ما باید به مسئله آوارگان و مهاجران مستقیما با سیاست های مبتنی بر تجزیه و تحلیل های ساختاری برخورد کنیم. دولت های اروپایی به همراه واشنگتن باید در قبال جنگ های مجرمانه ای که به برانگیختن آنها کمک کرده اند پاسخگو باشند. و این دست کم به این معناست که هزینه بازسازی کشورهایی را که در نتیجه نظامی گری آنها ویران شده اند بپردازند و جنگ ها را متوقف کنند تا مشکل آوارگان به طور اساسی تخفیف پیدا کند.
از نظر اقتصادی مشکل واقعی ورشکستگی سیستم سرمایه داری است. این سیستم میلیاردها نفر از مردم را هم در درون کشورهای به اصطلاح در حال توسعه و هم در هر جای دیگر در محرومیت باقی می گذارد و به مهاجرت جمعی و ایجاد کینه و عداوت عمیق در کشورهای مقصد می انجامد.
اگر کشورهای اروپایی یا ایالات متحده به جای سیاست های ریاضت اقتصادی نئولیبرالی که به نابرابری دامن می زند از یک سیستم اقتصادی دمکراتیک تر، مولدتر و از نظر اجتماعی مفیدتر برخوردار بودند، در این صورت انزجار اجتماعی و ترس از خارجیان به این شکل به یک نگرانی بزرگ تبدیل نمی شد. به این ترتیب احزاب سیاسی ضد مهاجران از اقبال کمتری برخوردار می شدند. در نتیجه از نظر اقتصادی له شدن مردم در زیر فشار اقتصادهای ورشکسته متوقف می شد و بسیاری از مشکلات اجتماعی و سیاسی بیگانه هراسی و خیزش های پوپولیستی تقلیل پیدا می کرد.
جنگ های امپریالیستی و سرمایه داری ویرانگر ریشه مشکلات هستند. بهتر است به فکر ریشه ها باشیم.
نویسنده: فینیان کانینگهام (Finian Cunningham) نویسنده و روزنامه نگاری که بیشتر در زمینه امور بین الملل می نویسد و مقالاتش به چندین زبان منتشر می شود.
منبع: yon.ir/tcoSZ