سرویس پرونده: امسال، روز اول ماه محرم تقارن مبارکی با روز اول هفته دفاع مقدس داشت. با تغییر و تحولات دولت و مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعیای که صورت گرفته یواش یواش فراموش کردیم که ما از عاشورا شروع کردیم و به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس رسیدیم. در این شرایط و بنا به ضرورت، در این شماره ماهنامه حلقهوصل فضا را برای ایجاد یک خط محتوایی و بازگشت به خویشتن مناسب دیدیم و نسبت بین فرهنگ عاشورای و حسینی را با صاحبنظران در میان گذاشتیم. حجتالاسلام حاجتی در ادامه در گفتوگو با حلقهوصل به تبیین این نسبت پرداخته است.
آقای حاجتی! همانطور که حضرت آقا میفرماید: «نگذارید این حادثههای معجزهنشان ضعیف شود. عزیزان من انگیزه وجود دارد برای ضعیف کردن این حقیقت. غفلت نباید کرد. دفاع مقدس را، شهادت را، جهاد را زنده نگه داریم. این خاطرهها را قدر بدانیم اینها بسیار با ارزش است. درواقع یک تزریق سیمان به این پایههایی است که میخواهیم اینها را مستحکم کنیم. میخواهیم اینها را ماندگارتر کنیم. تقویت پایههای انقلاب است. تقویت پایههای پیشرفت کشور است. تقویت هویت ملی است.» حضرت آقا دفاع مقدس را با این تعبیر بیان میکنند که خیلی عجیب است؛ «تزریق سیمان به پایهها». در فضای الان جامعه هم میبینیم که اتفاقی را شهید حججی رقم میزند که به قول یک اهل دل «شهید حججی آماده باش محرم را میدهد.» بهتر است بحث اصلی را با این سوال شروع کنیم که آیا انقلاب اسلامی ما دستاورد و برآیند حرکت عاشورا یا فرهنگ عاشورا است یا نه؟
بحثی که جناب عالی فرمودید یک بحث بسیار مهم و گفتمانی است. طرح و پرداختن به این بحث یک وظیفه است. این بحث دارای ابعاد بسیار مهمی است که نباید از آنها غافل شویم. امسال این تقارن تقویمی بین دفاع مقدس و فرهنگ عاشورا موجب شده تا ما به تقارن حقیقی این دو هم توجه کنیم. ما باید مرتب به این حقیقت توجه کنیم که بین دفاع مقدس و کربلا و عاشورا و امام حسین(ع) و آموزههای ایشان، تقارن حقیقی وجود دارد و باید این تقارن حقیقی را هرچه بیشتر کشف و استخراج کنیم و آن را پاس بداریم. حفظ و پاس داشتن این حقیقت، کشف و بهرهبرداری از این حقیقت، به حال خود ما و جامعه ما بسیار مفید است. باعث میشود که ما رشد کنیم و در واقع به تعبیر حضرت امام(ره) در این فضا است که ما ساخته میشویم. اگر نیروهای فعال فرهنگی ما به دنبال یک عامل و زمینهای هستند که بتوانند امر جامعهسازی و انسانسازی، خانوادهسازی، محلهسازی، شهرسازی را از حیث معنوی و فرهنگی تسهیل کنند، یکی از بهترین بسترها همین توجه به فرهنگ عاشورایی و ارتباطش با دفاع مقدس و حاصلی است که در این زمینه برجای گذاشته است. تقارن دفاع مقدس با حقیقت اهلبیت عصمت و طهارت(ع) -بویژه حضرت سیدالشهدا(ع)- میتواند انسان را به جستوجوی حقیقت وا دارد و میل رسیدن به مقصود واقعی که همان رسیدن به سعادت و کمال معنوی است، تقویت کند.
ولی خیلیها از این گنج غافل هستند.
بله. به تعبیر آقا، دفاع مقدس ما یک گنج است . یک گنجی که خیلی ها از آن غافل هستند. علیرغم تمام تلاشهایی که در این زمینه میشود، باز هم جا دارد و باید این گنج را استخراج کرد. استخراج این گنج، یک ثروت بسیار عظیم را در پی دارد. نشستها و گفتوگوهای اینچنینی، قطعا تلاشی در جهت استخراج این گنج و ثروت عظیم است. باید آن را جدی گرفت. حضرت آقا در مورد راهیان نور نیز میفرماید که راهیان نور یک کار بسیار مهم و بزرگی است و یک فناوری برای ثروت عظیم دفاع مقدس است. پس یکی از راههای این فناوری و استخراج همین تقویت راهیان نور است. یک راهش، همین بررسیها و بحثها در رابطه با گفتمان و پشتوانههای دفاع مقدس و ارتباطش با حادثه و پدیده عاشورا و کربلا است. بعد دیگری که اهمیت این گونه بحثها را بیشتر به ما متذکر میشود این است که نباید فراموش کنیم این فرهنگ خودی ماست که ما را از فرهنگ بیگانه متمایز میکند. به تعبیر دیگر، چیزی که صفبندی ما را در مقابل فرهنگ بیگانه -بویژه فرهنگ غربی- رقم میزند، فرهنگ اسلامی ماست. فرهنگ ناب اسلام محمدی(ص) ما که ریشه در آموزههای پیامبر و اهلبیت عصمت و طهارت دارد.
مولفهها و عناصر این فرهنگ کدام است؟
شاخصترین عناصر فرهنگی ما عنصر کربلا و عاشورا، عنصر اعتقاد و خط مسیر سیدالشهداست. حفظ این عناصر، بازشناسی و بازخوانی و تعمیق مطالعاتمان در این زمینه میتواند اجزای تشکیل دهنده فرهنگ ما را تقویت و در مقابل هجوم بیگانگان پایههای فرهنگی جامعه را به شدت مستحکم کند و آن را از فروپاشی حفظ و نگه دارد. حضرت آقا میفرمایند: مسئله صفآرایی فرهنگی در مقابل دشمن را جدی بگیرید و بعدها میفرمایند که این کار وظیفه ماست، چیزی است که اگر بنده در این راه کشته شوم احساس میکنم که درواقع به وظیفهام عمل کردهام و جا دارد که انسان در این راه به شهادت هم برسد. آقا صحبت از صفآرایی فرهنگی میکنند و یکی از مشخصهها و شاخصههای مهمی که صفآرایی فرهنگی ما را در مقابل دشمن تقویت میکند و اساسا نقطه تمایز ما با دشمن است، همین توجه به فرهنگ عاشورایی است. همین توجه به فرهنگ ظلمستیزی، ایستادن و مقاومت در مقابل دشمن است. ایستادن و مقاومتی که امروز در دنیا از آن بهعنوان جبهه مقاومت یاد میکنند.
کمی مصداقیتر مطالبتان را برای ما باز کنید.
امروز مردم ما کاملا واقف هستند و نظرسنجیها، حضورها و اظهاراتشان نشان میدهد که این واقعیت را قبول دارند که اگر مقاومت و جبهه مقاومت نبود، امروز از ایران هم خبری نبود. امروز همه قبول دارند که اگر جبهه مقاومت توانست در برابر داعش مقاومت کند و بر این فتنه بسیار بزرگ پیروز شود، عاملش چیزی نبود جز آموزههای فرهنگ عاشورایی و درسهایی که از دفاع مقدس گرفته شده است.
دفاع مقدس را چه عواملی مقدس کرد؟
شور معنوی، نیت خالص، حضور جوانان در جبههها به فرمان یک شخصیت بینظیر و معنوی، عمل به وظیفه شرعی به دستور نائب امام غایب امام زمان(عج) و... دفاع مقدس ما را مقدس کرد. شاید یک عنصر با اهمیتتر از عناصر یاد شده این بود که رزمندگان ما احساس کردند که با حسین(ع) و فرزندان و اصحابش گره خوردهاند. این یک حقیقت غیرقابل انکار است. درواقع میتوان گفت که دفاع مقدس ما ریشه در کربلا و حسین(ع) و عاشورا دارد. اگر حضرت سیدالشهدا و درسهای او و اگر کربلا و یاران حسین و درس مقاومت آنها نبود، اساسا دفاع مقدسی شکل نمیگرفت. همان اول کار تسلیم میشدیم و کسی نبود که دفاع کند. به همین جهت به تعابیر مختلف میتوان گفت که دفاع مقدس تجلی عاشورا بود یا عاشورای مکرر بود. البته اینکه میگوییم عاشورای مکرر، باید به این نکته توجه کرد که امام حسین(ع) و یارانش بدیل ندارد. وقتی میگوییم عاشورای مکرر منظورمان این است که شعاع نور امام حسین(ع) و یارانش دوباره ساطع گشت و دفاع مقدس تکرار ارزشها و شعور و شعار کربلا شد. این یک واقعیت غیرقابل انکار است.
میتوان گفت که اساسا عاشورا درس بود.
بله، آن چیزی که مدنظر سیدالشهدا بود، دلایل تصریح شده، مطالبی که از کلام شریف حضرت سیدالشهدا باقی مانده است، فرمایشات و نقل تاریخی مقاتل که مستند است و... نشان میدهد که امام حسین(ع) در پی این بودند که درس بزرگی را به بشریت بدهند و روز عاشورا و زمین کربلا را به یک کلاس بسیار بزرگ تبدیل کردند؛ خیمهگاهی که بشریت زیر سایه این خیمهگاه بیاید و درسهای لازم را فراگیرد. در دفاع مقدس هم جوانان ما بهواسطه یک مربی عظیم، درس خود را خوب فرا گرفتند و این درس را خوب تکرار کردند. دوباره کربلا و عاشورا تکرار شد. زمین، کربلا شد و زمان هم عاشورا. حضرت امام تعبیر عجیبی در این رابطه دارند و میفرمایند: کلمه «کل یوم عاشورا» یک کلمه بزرگی است. همه زمینها باید اینطور باشند. نقش کربلا این بود که سیدالشهدا(ع) با یک عده محدود به کربلا آمدند و در مقابل ظلم دولت یزید جبار، بهعنوان امپراطور زمان ایستادند. همه جا و همه روز باید این طور باشد. امام(ره) بهعنوان بزرگترین اسلامشناس معاصر، کسی که از حیث طهارت و مهار نفس و تسلط بر قوای نفسانی در اوج کمالات معنوی بودند، توانست دست جوانان ما را بگیرد و در یک سفر منالخلق الیالحق آنها را به عاشورا و کربلا ببرد. امام، زمان را عاشورا کرد و زمین را کربلا.
حتی خود غربیها هم به اینکه اشاره کردند.
دهه 70 من داشتم برای کتاب «عصر امام خمینی» فیشبرداری میکردم. در حین فیشبرداری در روزنامه کیهان به یک مصاحبهای برخوردم. تیتر آن صحبت را که نگاه کردم، خیلی متعجب شدم و برایم بسیار جالب بود. چون مضمون تیتر تقریبا این بود که امام خمینی با استفاده از شعارها و شور عاشورایی و قواعدی که قریب به 1400 سال پیش امام حسین(ع) از آنها برای مدیریت جنگ در زمان خودش استفاده کرده بودند، توانست بزرگترین جنگ معاصر را مدیریت و رهبری کند و به پیروزی برساند. مقاله را مطالعه کردم و دیدیم که مطلب، مصاحبهای بود با شخصی به نام اریکباتول فرانسوی که به ادعای خودش به ایران آمده بود تا پایاننامهاش را که مربوط به دفاع مقدس است، تکمیل کند. بعدها برخی از دوستان در رابطه با این شخصیت مطالعه کردند و معتقد بودند که این شخص جاسوس بود و برای مطالعه عمیق پیرامون مسائل دفاع مقدس آمده بود. با این وجود، میگویند کار ایشان به جایی رسیده بود که میرفت در روستاهای اطراف تهران و وصیتنامههای شهدا را جمعآوری میکرد. آقای داودآبادی میگوید: ایشان موقع رفتن به من گفت که من گنجی را از سرزمین شما بردم. پرسیده بودند که چه بردید؟ گفت 700 نسخه از کتابهای خاطرات رزمندهها را خریداری و به پاریس بردم و در آنجا کتابخانه تخصصی به وجود آوردم. حتی بیگانگان هم به این قصه واقف شدند که این قصه یک دفاع ارزنده و عظیم و دارای عنصر تقدیس بود، یک امر زمینی و قابل تفسیر در معیارهای مادیگرایانه نیست و باید پیرامون آن مطالعه عمیق کرد. آنها حاضرند در این زمینه تحقیقات عظیمی را رقم بزنند تا مفهوم شهادت و شهادتطلبی را کشف کنند. من معتقدم پدیده شوم داعش، ثمره مطالعات اینها در این آزمایشگاهها بوده است. آنها تا حد ممکن دفاع مقدس ما را، سبک نبرد رزمندههای ما را، پیشانیبندهای ما را، شعارهای پرشور معنوی ما را، شهادتطلبی ما را در پدیده شومی به نام داعش شبیهسازی کردند. حتی سعی کردند، شکل و شمائل بزرگان جبهه مقاومت (سیدحسن نصرالله) را در شکل و شمائل شخصی مثل ابوبکر بغدادی بازسازی کنند. ابوبکر بغدادی کسی است که او را به سرزمینهای اشغالی بردند و به او زبان عبری آموزش دادند.
واقعیت قضیه این است که ما وقتی دفاع مقدس را بررسی میکنیم میبینیم یک دفاع جانانه و بینظیر است. اولین بار است بعد از 200 سال ایران به جنگ مبتلا میشود و وجبی از خاک آن جدا نمیشود. تمام دنیا یک طرف و ایران یک طرف است، ولی ایران پیروزمندانه و سرافراز از این جنگ بیرون میآید. کسی نمیتواند پیروزی ایران را در دفاع مقدس را انکار کند. زمانی که جنگ تمام شد، هجوم سراسری دشمن در عملیات مرصاد را داشتیم که منافقین کوتاهترین راه را برای رسیدن به تهران انتخاب کرده بودند، ولی آن شکست مفتضحانه باعث سرافکندگیشان شد. بعد از 200 سال، جنگی به این عظمت -که از حیث زمانی و زمینی بینظیر بود- در ایران اتفاق افتاد و یک پیروزی بزرگ نصیب رزمندگان اسلام شد. این پیروزی ریشه در کجا دارد؟
بیتردید همان نکتهای که گفتم؛ این ریشه در پیوند دفاع مقدس ما با عنصر کربلا و عاشورا دارد، ریشه در پیوند مردان این دفاع با صاحب این فرهنگ، یعنی امام حسین(ع) و فرزندان و اصحابش دارد. من بر روی این نکته خیلی تاکید میکنم. گفتیم دفاع مقدس تجلی دوباره عاشورا و کربلاست، کربلا و عاشورای مکرر است. به این معنا که ارزشهای حسینی و عاشورایی و کربلایی در دفاع مقدس ما به تمامه متجلی شد. برای همین شاهد آن سر دادن، آن فداکاریها، آن فرزند به میدان فرستادنها و... بودیم. همه اینها بهعنوان نمادها و الگوهای معنوی شدند و جوانان و جامعه ما به آن اقتدا کردند. تجلیاتشان کاملا مشخص است. امروز ما در جزء به جزء دفاع مقدس تجلیات این تاثیرپذیری را میبینیم. امروز وقتی به وصیتنامههای شهدا و رزمندگان مراجعه میکنیم، دریایی است.
که خیلی هم مورد غفلت قرار گرفته است.
برای همین تاکید من این است که امروز باید نهضت توجه به وصیتنامه راه بیندازیم. اعتقاد من این است که در بعضی از این وصیتنامهها اسراری نسبت به آینده وجود دارد. به جهت اینکه در دفاع مقدس جوانانی دست به قلم شدند که در حال اشراق بودند. برخی از اینها از زمان و مکان و نوع شهادت خودشان مطلع بودند. این چیزی است که آنقدر تکرار شده، بسیاری از عزیزان از شنیدن و خواندن این مطالب متعجب نمیشوند. عزیزانی که با انگشت سبابه پیشانی خود را نشان میدادند و میگفتند ما تا ساعت دیگر تیر به پیشانیمان اصابت خواهد کرد. اینها در حال اشراق این وصیتنامهها را نوشتند و ما باید به وصیتنامهها مراجعه کنیم و آنها را واکاوی و کندوکاو و بازخوانی کنیم. محتوایشان را به صورتهای مختلف هنری بیان کنیم و به نسل جوان و نوجوان جامعه بگوییم که در این زمینه غفلتی صورت گرفته است. یا حضرت امام(ره) فرمایشات کلیدی در حد یک جمله دارند که بسیاری از این فرمایشات باید به عنوان دکترین مسیر حرکت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ما را مشخص کند. این فرمایشات هم راهبرد ما را مشخص میکند و هم استراتژی و تاکتیکهای ما را. اما متاسفانه مورد غفلت واقع شدند. امثال این جمله که «مساجد سنگر هستند و سنگرها را حفظ کنید» یا امثال این جمله که «پنجاه سال عبادت کردید؛ تقبلالله، بروید وصیتنامه یک شهید را هم بخوانید» اینقدر مهم هستند.
پیوند عمیقی هم بین این وصیتنامهها و عاشورا و امام حسین(ع) وجود دارد؟
بهصورت تقریبی و میانگین، در هر کدام از وصیتنامهها چهار بار اسم امام حسین(ع) تکرار شده است، نام ابوالفضل العباس(ع) تکرار شده است، نام کربلا تکرار شده است، نام مقدس حضرت زینب(س) تکرار شده است، هدف رفتن به جبهه و انجام به وظیفه و عمل به دستور امام بهعنوان نائب امام زمان(عج) ذکر شده است، آرزوی برپایی حکومت جهانی امام زمان(عج) در آن ذکر شده است. این وصیتنامهها اعلان و اعلام محتوا و حقیقت دفاع مقدس هستند. این وصیتنامهها در واقع تبیین آرمانهای دفاع مقدس هستند. این وصیتنامهها توضیح آن موتور محرکه دفاع مقدس هستند. ما وقتی به اینها مراجعه میکنیم، به حرف من در اوایل این مصاحبه میرسیم که گفتم بین دفاع مقدس و فرهنگ عاشورایی یک تقارن حقیقی وجود دارد. اساسا دفاع مقدس ما مولد آن فرهنگ و اعتقادات حسینی و عاشورایی و کربلایی است. ببینید در اسامی تیپ و لشکرهای ما چه غوغایی است. مثلا لشکر10 سیدالشهدا، لشکر 25 کربلا، لشکر 31 عاشورا، لشکر 41 ثارلله، لشکر انصارالحسین، لشکر 14امام حسین، 44 قمربنیهاشم، 55 ابوالفضل(ع). بعد در گردانها و گروهانها و دستهها و بعد در افراد و اشخاص هم وقتی توجه میکنیم میبینیم که تعداد زیادی از این بچههای رزمنده از روی تبرک یک نام عاشورایی و حسینی برای خودشان انتخاب کردند.
هدفشان هم آزادسازی کربلا بود.
بله. این هم یک چیز عجیبی است. نام مقرها، نام عملیاتها، رمز عملیاتها را ببینید. نوزده عملیات نام کربلایی و عاشورایی داشت. چرا؟ چون باعث رشد انگیزهها میشد و انگیزهها را در این زمینه تشدید میکرد و هدف را برای کسانی که میخواستند پا در این عرصه بگذارند، روشن میکرد. تنها پسر خانواده بود، پدر خانواده با بچههای صغیر بود، وقتی میخواست از خانه خارج شود پوتین در دست بچههای خردسالشان بود یا پدر پیر خانواده بود یا تنها جوانی بود که مادر نابینایش را میخواست رها کند، تنها برادری بود که بالای سر خواهرانش بود. چه کسی میتوانست این تعلق خاطرها را بگذرد و جبهه برود؟! جز ارزش حسین و اعتقادات حسینی! در یک کلام وقتی میخواهیم در رابطه بین فرهنگ حسینی و عاشورایی و دفاع مقدس صحبت کنیم، باید از همان ابتدا بگوییم که امام حسین و فرزندانش و اصحابش و کربلا و عاشورا و محرم و صفر، کلید رمز رقم خوردن دفاع مقدس و نقشه راه ما برای رسیدن به هدف و مقصودمان بودند. این نقشه راه، تنها برای یک مقطع مثلا هشت ساله دفاع مقدس نبود، نقشه راه کلی ما بوده و هست. این نقشه راه را مربی بزرگ یعنی امام خمینی(ره) به ما آموخت و امام خامنهای نیز همواره بر آن تاکید دارند.
امام خمینی(ره) چگونه انقلاب با آن عظمت را راهاندازی میکند و در نهایت به یک دفاع مقدس با تمام تجلیهای عاشورا میرسند؟
امام، حقیقت اسلام و آموزههای معصومین(ع) را خوب دریافت کرده بودند. آنها را باور و به آنها اقتدا کرده بودند. لذا خود امام به اسلام مجسم تبدیل شده بودند. امام، غیر از اسلام هیچگاه چیز دیگری نمیگفت. از پدر لیبرالهای معاصر نقل میکنند که فرق من با امام خمینی این است که او ایران را برای اسلام میخواهد و من اسلام را برای ایران میخواهم. امام(ره) اهلبیت عصمت و طهارت را به عنوان الگوهای فراتاریخی باور داشتند. این خیلی نکته مهمی است. شهید مطهری در این زمینه جمله بسیار مهمی دارند. میفرمایند: راستی چه شد که مردم با شنیدن فرمایشات این مرد، اینگونه سینهها را آماج گلولهها کردند و به خیابانها ریختند و در مقابل رژیم پهلوی ایستادند و در برابر زندانها و شکنجهها و آماج گلولههای تیربار گارد شاهنشاهی قد علم کردند؟ ایشان در جواب میفرماید: چون مردمی که در طول سالهای سال از حماسه محمد(ص) و امیرالمومنین(ع) و حماسه حسین و حسن(ع) و فاطمه زهرا و زینب(س) شنیده بودند، به یکباره تجلی این حماسهها را در وجود امام خمینی دیدند. او را باور کردند و به او ایمان آوردند. واقعا امام منیتی نداشت و هیچ وقت کاخنشین نبود. حرکت امام، سخن امام، رهنمود امام، واقعا یک بعثت مجدد بود. روح زندگی بود. امام به واقع روح خدا در کالبد جامعه بود. امام را مردم این گونه تلقی میکردند و درست هم تلقی میکردند. چون به هر اندازه که جامعه با امام پیوند میخورد با ارزشهای اهلبیت عصمت و طهارت پیوند میخورد.
نقشه راهی که امام را به ما نشان داد، چه بود؟
نهضت حسین(ع) بود. امام تبیین کرد که اهلبیت(ع) الگوها و اسوههای فراتاریخی هستند و بعد هم تبیین کردند که اینها الگوهای روز هستند. یعنی فرمودند شما وقتی به سخنان و رهنمودها و فرمایشات حضرت سیدالشهدا مراجعه میکنید، سبب گشایش کار و تسهیل امورات شما میشود. همین اتفاق در زمان دفاع مقدس هم افتاد. یکی از جملات امام این است که «تکلیف ما را سیدالشهدا معلوم کرده است» و در جنگ از کمی تعداد و شهادت نترسید. مطلب بعدی که بسیار مهم است اینکه امام بر همین مبنا، یعنی الگوگیری از اهلبیت عصمت و طهارت کار بزرگی انجام دادند. یک ایده بزرگ و کلیدی را طرح کردند و آثارش را ما برداشت کردیم. شهید صیاد شیرازی در کتاب ناگفتههای جنگشان میفرمایند: ابتدای جنگ بود. ما با تعدادی از فرماندهان جنگ خدمت امام رسیدیم. در آن جلسه فرماندهان گزارشی را به ایشان دادند. یکی از فرماندهان مقداری زیادهروی کرد و از کمبودها و انبارهای خالی مهمات و امثالهم گزارشی دادند. من ناراحت شدم و گفتم چرا باید همچین گزارشی به امام داد. اما امام استماع کردند و بعد سر مبارک را بالا آوردند و فرمودند: شما یک چیزی را دارید که دشمن ندارد. بروید آن را کشف کنید و بیاورید. ما با تعجب نگاه کردیم و در نگاهمان این پرسش بود که ما چه داریم؟ شاید در ذهن بعضیها آمده بود که یک سلاح مدرنی داریم که اینها از آن بیخبرند! امام فرمود: شما انسان دارید، آدم دارید، بروید آدمها را کشف کنید. این زمانی بود که مهدی باکریها، احمد کاظمیها، حاج حسین خرازیها ناشناخته بودند. این زمانی بود که خود شهید صیاد مورد قهر بنیصدر واقع شده بود. این زمانی بود که بعضی از فرماندهان و دلاور مردان ارتش که بعدها حماسه آفریدند، گمنام بودند. این زمانی بود که خیل عظیم بسیجیان جوان و نوجوان ما در گوشه خانههایشان بودند و امام با این راهکار، رمزی را اعلام کردند. این رمز این بود که امام برای خیل عظیم انسانهای سروپا عاشق حسین که روضههای سیدالشهدا را باور داشتند، عشقشان را بازخوانی کرد. بازخوانی آموزههای عاشورا برای نسل جوان، باعث شد که هر کدام از اینها به یک سلاح کشنده برای دشمن تبدیل و یک جبهه شکستناپذیری را تشکیل دهند.
آیا علت پیروزی ایران در جنگ را هم باید در همین رمز جستوجو کرد؟
بله. امام اساسا پیامآور جایگاه فرهنگ -آن هم فرهنگ الهی- در تکوین یک زندگی متعالی برای بشر معاصر بود. سرلشگر یاسرالحمود، فرمانده لشکر یکم مکانیزه عراق بود. سردار جعفری میگفتند که در عملیات فتحالمبین، یگان یاسرالحمود از معدود یگانهایی بود که بسیار مقاومت کرد. این مقاومت به نحوی بود که بچههای رزمنده ما مجبور شدند، منطقه عملیاتی را دور بزنند. ایشان 12 دقیقه زودتر از محاصره، توانست جان سالم به در ببرد و یگانش محاصره و متلاشی شد. صدام او را دستگیر و به 20 سال زندان محکوم کرد. یاسرالحمود فقط به این دلیل که رئیس یک قبیله معروف در بصره بود، اعدام نشد. بعد تا اتمام جنگ در بخش ستادی ماند و در عملیاتی نیامد. بعد از اتمام جنگ هنوز صدام برسر قدرت بود که ما از ایشان دعوت کردیم که ایران بیاید. ایشان مخفیانه به ایران آمد و در هتل آبادان مستقر شد. سردار جعفری میگفتند که ایشان خیلی تغییر کرده بود و به امام ابراز ارادت میکرد. ایشان در همان جلسه گفته بودند که میدانید چه چیزی کمر ارتش بعث را شکست؟ در پاسخ به سوال خودشان گفته بودند که «این شور جوانان [به تعبیر من شور الهی] ولایتپذیری، عشق به شهادت و باور داشتن امام بود که باعث شد کمر ارتش بعث بشکند.»
صدام با قاطعیت میگفت که ما یک هفته دیگر تهران هستیم. برآوردها و محاسبات مادی اینها درست بود، اما اینها از چه عناصری غفلت کرده بودند؟
بهرهمندی رژیم عراق در دوران جنگ بسیار عجیب و غریب بود. آخرین اطلاعات از طریق ماهوارههای آمریکایی به آنها میرسید. این تصاویر اینقدر دقیق بود که آنها مشاهده میکردند، کدام سرباز ما دست یا پایش را هماهنگ با دیگری سربازان بالا و پایین نمیبرد! اول جنگ شرایط عادی نبود. رئیس مجلس ما که یکی دو سال قبل به سفر خارجه رفته بودند با رهبران بعضی از کشورهای اسلامی دیدار داشتند. ایشان در جمع علمای قم که ما هم در آن جلسه بودیم، نقل میکردند که رئیس جمهور یکی از کشورهای عربی میگفتند: اول جنگ تلفن مخصوص من زنگ خورد و گوشی را برداشتیم. صدام پشت خط بود. صحبت کردیم. گفت: اولا که خبری برایت دارم و آن هم اینکه عملیات حادثه بزرگ شروع شد. ثانیا، یک درخواست از شما دارم و آن هم اینکه فضای هوای کشورت را برای تسهیل در رفت و آمد و بمباران ایران در اختیار من قرار بده. ثالثا، ما یک هفته دیگر تهران هستیم! صدام با قاطعیت میگفت که ما یک هفته دیگر تهران هستیم. برآوردها و محاسبات مادی اینها درست بود، اما از یکی دو سه عنصر غفلت کرده بودند. یکی از عناصری که از آن غفلت کردند، جایگاه تفکر فرهنگ عاشورایی در بسیج ملت ما بود. نه تنها از این عنصر غفلت کرده بودند، بلکه اصلا آن را نمیشناختند و به آن اعتقادی هم نداشتند. امام معادله را با تزریق فرهنگ عاشورایی به کالبد جامعهای که غافلگیر شده بود، همه را غافلگیر کرد. کمر صدام با آن همه حمایت جهانی شکست. چون تفکر و فرهنگ میتواند کاری کند که بزرگترین سلاحها نمیتوانند انجام دهند و دنیا فهمید که تفکر و فرهنگ پای ایستادگی و مقاومت ماست. الوین تافلر در کتاب تغییر ماهیت قدرت، میگوید که آیتالله خمینی با بهانه قرار دادن قضیه سلمان رشدی و صدور فتوای قتل سلمان رشدی پیامی را به رهبران بزرگ دنیا -بویژه در غرب- ارسال کردند و آن این بود که «عصر حاکمیت دولتها در مرزهای ملیشان تمام شده است و امروز عصر حاکمیت رهبران در مرزهای اعتقادی است.» تافلر میگوید: به همین دلیل است که آیتالله خمینی از ایران و در تهران دستور شرعی قتل تبعه انگلیسی لندننشین را صادر میکند و 100 هزار انگلیسی هم به حمایت از آن راهپیمایی میکنند.
در پایان جمعبندی شما از چگونگی پیوند بین فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس را بشنویم.
در یک کلام این عنصری که دفاع مقدس را به پیروزی رساند، ولایتپذیری و شهادتطلبی بود، حسینباوری و عاشوراباوری بود. به تعبیر امام «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در هر زمینی میتواند رنگ کربلا و عاشورا بگیرد، فقط کافی است امام عاشوراییمان را بشناسیم، به او اقتدا کنیم و از یزید و یزیدیان زمان هم پرهیز کنیم.